بحثهای مربوط به حملونقل امروزه حول دو گروه در جریان است: طرفداران خودروی شخصی و طرفداران حملونقل عمومی
در فرهنگ آمریکایی معمولاً آزادی رانندۀ خودرو را با آزادی سیاسی مرتبط میدانند.
حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و رانندۀ خودروی شخصی را از لحاظ اخلاقی نیز برتر از استفادهکنندگان از حملونقل عمومی میدانند.
جورج ویل میگوید: «دلیل اصلی علاقۀ شدید ترقیخواهان به قطار این است که میخواهند فردگرایی آمریکایی را از میان بردارند تا آمریکاییها مستعد جمعگرایی بشوند».
او مینویسد: «از چشم ترقیخواهان، بهترین چیز دربارۀ حملونقل ریلی این است که دیگر فرد در خودروی شخصی نیست، زیرا خودروی شخصی نابودگر تمکین و تسلیمی است که ترقیخواهی بر آن استوار است.
خودروی شخصی هروقت و هرجا که راننده بخواهد میرود و مقید به جدول زمانی (مانند حملونقل عمومی) نیست. خودروی شخصی دارندۀ آن را به این باور سوق میدهد که سرنوشتش در دست خودش است (بینظارت و بیدستور و رها).
خودروی شخصی حس شایستگی و کفایت میبخشد و، درنتیجه، راننده را در برابر تمکین به دولت و کارشناسانش مقاوم میسازد که مدعیاند میدانند مردم باید چه انتخابی بکنند و چهچیزی برای آنها خوب است.
زمانی بود که ترقیخواهان فریاد میزدند «کارگران جهان متحد شوید!» یا «قدرت برای مردم!»، امروز ولی میگویند: «همه سوار شوید!».
طبیعی است که فردگراییِ خودروی شخصی و مسئولیت و عاملیت شخصی که لازمۀ آن است، همراستای دفاع از خودگردانی، در برابر دستاندازیهای مدیریت تودهای بروکراتیک قرار گیرد.
متیو بی. کرافورد در کتاب چرا رانندگی میکنیم؟ میگوید: «رانندگی تمرین مهارت آزادی است».
هدف حملۀ کرافورد خودروهای بیراننده هستند، ولی دامنۀ استدلالهای او علیه اتوبوس و قطار نیز کشیده میشود.
بااینهمه، آیا جز افزایشِ بیپایان تعداد خودروها و ترافیک روزافزون و خردکننده، نمیتوان مسیر دیگری را برای آیندۀ حمل و نقل تصور کرد؟
۴۹۰۰ کلمه
زمان مطالعه: ۲۰ دقيقه
tarjomaanweb