نقل است که رابعه ، وقت بهار در خانه اي رفت و بيرون نيامد
خادمه گفت: " ای سيده ! بيرون آی تا آثار صنع بيني "
رابعه گفت: " تو باري درآي تا صانع بيني"
« شغلني مشاهدة الصانع عن مطالعة الصنع» .(تذکره الاولیاء شیخ عطار نیشابوری)
رابعه یک روز در وقت بهار
شد درون خانهٔ تاریک و تار
سر فرو برد از همه عالم به زیر
همچنان می بود خوش خوش تا به دیر
پیش او شد زاهدی گفت این زمان
خیز بیرون آی و بنگر در جهان
تا ببینی صنع رنگارنگ او
چند باشی بیش ازین دلتنگ او
رابعه گفتش که تو در خانه ، آی
تا به بینی صانع ، ای دیوانه رای
تا چه خواهم کرد صنع بحر و بر
صانعم نقدست با صنعم مبر
گر به صانع در دلت راهی بود
در بر آن ، صنع چون کاهی بود
چون کسی را این چنین راهیست باز
از چه باید کرد بر خود ره دراز
کعبهٔ جان روی جانان دیدنست
روی او در کعبهٔ جان دیدنست
گر چنین بینی، جهان بین خوانمت
ورنه نابینای بی دین خوانمت
(مصیبت نامه عطار نیشابوری)
دیتیلی از یک نگاره زیبا از نسخه هفت اورنگ جامی، منسوب به عبدالعزیز ، مکتب مشهد
tabrizschoolofpersianpainting