بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی آتش تجزیه طلبی در مناطق غربی کشور شعله ور شد و اولین هیئت حسن نیت برای جلوگیری از برادر کشی، فروردین ۱۳۵۸ به منطقه عازم شد.
بزرگانی چون آیات طالقانی، هاشمی، شهید بهشتی و همچنین ابوالحسن بنی صدر در این هیئت عضویت داشتند، عزالدین حسینی امام جمعه مهاباد و از سران حزب کومله در این برهه میان دار معرکه بود و طبیعی است که بخشی از گفت و گوها بایستی با او صورت می گرفت ولی دست آیت الله طالقانی از پرونده نه چندان روشن شیخ پر بود.
خاطرات ابوالحسن بنی صدر از یکی از این دیدارها جالب توجه و ناشنیده است. بنی صدر در خاطرات خود می گوید: « شورای انقلاب هیئتی را معین کرد... رفتیم به سنندج. ما را در محلی که مدرسه ای بود جا دادند. صبح روز دوم دیدیم بیرون محل اقامتمان چند تیر شلیک شد. بعد آقای عزالدین حسینی وارد شد. به علامت اینکه ایشان وارد می آیند از سوی سواران ایشان تیر شلیک شد. مرحوم طالقانی خیلی بهش برخورد، روحانی می آید به دیدار روحانی آن هم با تفنگچی! مثل اینکه ساختمان را محاصره کرده باشند، این جور شکلی پیدا کرده بود...
در این بین پرونده ای را هم آورده بودند که پرونده ساواک عزالدین حسینی بود ... داشتیم پرونده او را می خواندیم که او وارد شد و آمد و نشست. مرحوم طالقانی گفت: شیخ! تفنگچی آوردی؟ جواب داد: نه! من غلط می کنم! طالقانی گفت: البته که غلط می کنی، ما آمده ایم مسئله را صلح و صفا بدهیم و شما تفنگچی آوردی اینجا دور و بر محل اقامت ما!؟ ...
شما آن موقع که از ساواک حقوق می گرفتی، آن موقع خودمختاری نمی خواستی، حالا این ملت انقلاب کرده، می خواهی به هم بزنی؟! حسینی با شنیدن این مطلب و با دیدن پرونده ساواکش مثل مرده شد و گفت: « هرچه شما بفرمائید ما تسلیم هستیم، ما حرفی نداریم، غلط می کنیم با دولت مرکزی در بیفتیم»
رک بنی صدر، خاطرات، به کوشش حمید احمدی، انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران، برلین، ۱۳۸۰، صفحه ۹۸
جالب این که عزالدین حسینی ۲۱ فروردین ۱۳۵۸ طی بیانیه ای ضمن تکذیب شایعات مبنی بر ساواکی بودن خود تاکید کرده بود: به نظر من چنین شخصی [همکار ساواک] نه تنها متدین و روشنفکر نیست بلکه فاسد و مفسد و کوته بین و تاریک فکر می باشد!
سید روحالله امینآبادی