نزدیک به ۵۰٪ ازدواجها به طلاق ختم میشوند. تازه اینها افراد خوششانسی هستن که تشخیص دادن رابطهشون کار نمیکنه و ازش بیرون آمدند. خیلیها در روابط مخرب گیر کردند و توان بیرون اومدن ندارند. ولی واقعا داشتن یک رابطهی موفق مثل انداختن سکه است؟ آیا همهچی شانسیه؟
در دنیای امروز، انتظارها از پارتنرها و روابط در بالاترین سطح خودش قرار داره. در عین حال، اکثر آدمها آموزش درست برای تعهد و در رابطه بودن ندیدن. متاسفانه اکثر پارتنرها وقتی سراغ تراپی و دریافت آموزش برای رابطهشون میرن که یک مشکل جدی پیش اومده و شاید دیگه خیلی دیر شده باشه.
شروع و ادامهی رابطهی موفق نیاز به یک گفتگوی همیشگی و بیپایان داره. این که پارتنرها با هم هفتهای یک بار در مورد نیازها و خواستههاشون حرف بزنن، نقطه نظر طرف مقابلشون رو بفهمن، و اهدافشون رو با هم چک کنن.
در گفتگوها، پارتنرها باید بجای اینکه نشون بدن حق با اونهاست، باید نسبت به همدیگه "کنجکاو" باشن، تا تفاوتها رو متوجه بشن.
"It’s important to be curious rather than correct”
نویسندهها در تحقیقاتشون به این نتیجه رسیدن که داشتن تفاوت نه تنها بد نیست، بلکه باعث جذابیت رابطه هم میشه. داشتن پارتنری که روحیهی متفاوتی داره، باعث رشد شخصیت فرد میشه و بهش فرصت تجارب جدیدی رو میده. داشتن پارتنری که دقیـقا مثل خود فرده، فرقی با سینگل بودن نداره.
به اعتقاد نویسندهها، افراد باید از تفاوتها استقبال کنن. لازمهی این امر اینه که اونها یاد بگیرن چطور تفاوتهای همدیگه رو بپذیرن؛ چیزی که نیازمند گفتگوهای جدیه. ولی چرا این گفتگوها سخت هستند؟
برای خیلیها صحبت کردن از مسائل مالی راحت نیست؛ بعضیها از صحبت کردن راجع به سکس شرم دارن؛ و … به همین دلیل، انتظار نداشته باشید این صحبتها راحت باشن. ولی اونها را ضروری بدونید.
در هر گفتگو باید هم زیاد حرف بزنید و هم خوب گوش کنید. موقع حرف زدن باید صداقت داشته باشید، تا خودتون رو همونطور که هستید توضیح بدید؛ با همه ترسها، شرمها، نقاط آسیبپذیر و… بجای اینکه سعی کنید بخاطر رضایت طرف مقابل، خودتون رو مخفی کنید، یا دروغ بگید.
در گفتگوها شما باید توانایی و شهامت این رو داشته باشید که احساس خودتون رو بیان کنید؛ اینکه ترسیدید، عصبانی هستید، حس رها شدن دارید، مضطربید یا… و بعد اینکه چرا این حس رو دارید؛ مثلا جه اتفاقی در گذشته افتاده بود، یا چه دغدغههایی الان دارید که علت این حس هستن.
پیش از هر گفتگو (یا دِیت) به خودتون یادآوری کنید که قرار نیست همهچی راحت باشه و گاهی باید در مورد چیزهایی صحبت کنید که اتفاقا براتون خیلی هم دشواره. اعتماد کنید. بدون اعتماد و نشون دادن نقاط آسیبپذیر (vulnerability) رابطهی شما یک چیز سطحی باقی میماند.
مثلا وقتی در مورد موضوعی صحبت میکنید، این سوالها میتونن کمک کنن شما شرایط رو از دید طرف مقابل بهتر بفهمید.
- چطور این اتفاق افتاد؟
- احساست چی بود؟
- چه انتخابهایی داشتی؟
- اگه یکی که قبولش داری تو موقعیت تو بود، چکار میکرد؟
- چه تغییری کردی؟ چه درسی گرفتی؟
- و...
خلاصه
- دِیت کنید و در مورد موضوعهای مهم حرف بزنید. مخصوصا اگه در رابطه هستید.
- برای هر دِیت دو چیز رو همراه خودتون ببرید: صداقت و ذهن باز.
- نسبت به دیگری همیشه کنجکاو باشید.
دیت اول: اعتماد و تعهد
مهمترین موضوعها در هر رابطه «اعتماد» و «تعهد» هستن. ولی اینها تعاریف مشخص و یکسان برای همه آدمها ندارن. هرکسی با توجه به تجربهای که در خونوادهاش داشته، و چیزهایی که از پدر و مادرش دیده، یک جور تعهد رو برداشت کرده و با همون دید وارد رابطه میشه.
برای یکی تعهد یعنی نداشتن سکس با نفر سوم. برای یکی دیگه این تعریف گستردهتره و داشتن رابطهی عاطفی ولی بدون سکس هم خیانت محسوب میشه. برای یکی دیگه تعهد یعنی پارتنر پشتش رو خالی نکنه، و در مواقع سخت همراهیش رو احساس کنه. به همین دلیل، لازمه افراد راجع به تعهد حرف بزنن و انتظاراتشون رو واضح بیان کنن. «تعهد و اعتماد» موضوع اصلی دِیت اوله.
از همدیگه بپرسید اعتماد در رابطه و تعهد برای تو چه تعریفی داره؟ چطور در رابطه احساس امنیت میکنی؟ چه انتظارها و خواستههایی داری؟ خودتون هم پیش از رفتن سر قرار به این سوالها فکر کنید. تعهد در خونوادهی شما چطور تعریف میشد؟ پدر و مادرتون چطور نشون میدادن که به همدیگه متعهد هستن؟ یا چه کارهایی میکردن که به اعتمادشون ضربه میزد؟
کتاب تعهد رو اینطور تشبیه میکنه: یک دیوار دور خودتون و پارتنرتون میکشید، و یک پنجره بین شما بازه (حفظ حد و مرزهای شخصی، و حریم رابطه). تعهد یک انتخابه که هر روز تکرارش میکنید - شما انتخاب میکنید گزینههای دیگه با آدمهای دیگه رو کنار بذارید، و حد و مرز رابطهتون رو نگه دارید.
وقتی شما از مسائل و مشکلات رابطهتون پیش آدم دیگهای غیر از پارتنرتون حرف میزنید، در واقع دارید دیواری میکشید که در یک سمت شما و اون آدم سوم قرار داره، و در سمت دیگه پارتنرتون. تعهد یعنی هیچوقت چنین دیواری بین شما و پارتنرتون نباشه.
نویسندهها مخفی کردن چنین دوستیهایی از پارتنر رو خط قرمزِ تعهد میدونن. تعهد یعنی وقتی چیزی هست که باعث نارضایتیتون شده یا کمبودی در رابطهتون احساس میکنید، حرفتون رو به پارتنرتون میگید، و پیش افراد دیگه گلایهی پارتنر یا رابطهتون رو نمیکنید. تا وقتی افراد پارتنرشون رو با یکی دیگه مقایسه میکنن، یا در پس ذهنشون احساس میکنن شاید با آدم دیگهای رابطهی بهتری داشتن، یعنی در اون رابطه متعهد نیستن؛ اگرچه شاید عاشق پارتنرشون هم باشن. رابطهی عاشقانه لزوما متعهدانه نیست. تعهد یک انتخابه.
در مورد وفاداری و تعهد، در نهایت همه گفتگوها و رفتار به این پرسشهای اساسی برمیگردن:
- چقدر برای تو مهم هستم؟
- آیا وقتی بهت نیاز دارم، تو کمکم خواهی کرد؟
- آیا به من وفادار میمونی؟
- آیا میتونم بهت اعتماد کنم؟
اعتماد ذره ذره ساخته میشه. اینکه فرد با کارهای کوچیک و بزرگ در مواقع مختلف نشون بده که پارتنرش رو با همه ضعفها و قوتهاش پذیرفته؛ نگرانیها و ناراحتیهای پارتنرش رو مثل مشکلات خودش میبینه؛ در همه شرایط کنارش وایساده و تکیهگاهشه.
اصل اساسی اعتماد داشتن صداقته. این که شما از احساسات، ترسها، دغدغهها و… پیش پارتنرتون حرف بزنید. خیال اون راحت باشه که اگه شما نارضایتیای دارید، پیش خودش صحبت میکنید. به قول کتاب، چنین صحبتهایی مثل اکسیژن برای زنده بودنِ اعتماد بین شما هستن. اعتماد یعنی عزیز شمردن همدیگه. نویسندهها به پارتنرهایی که باهم هستن، توصیه میکنه در این قرار (و حتی بصورت هفتگی) نکات کوچیک و بزرگ مثبتی که در رابطهشون داشتن رو بیان کنن و از همدیگه تشکر کنن. مثلا، احساس خوبی رو که کنار هم تجربه کردن؛ دستاوردهایی که با هم داشتن؛ مشکلاتی رو که با هم پشت سر گذاشتن؛ ماجراجوییهایی که داشتن و…
اینطوری پارتنرها فرصت پیدا میکنن تا روی نقاط مثبت همدیگه تمرکز کنن و تجارب منفی رو ناچیز ببینن. نویسندهها پیشنهاد میکنن دِیت اول در یک مکان مرتفع باشه که منظرهی خوبی داشته باشه. مثلا کافه یا رستورانی در بالای ساختمونی، یا یک نیمکت توی پارک که منظرهی شهر داره، یا…
خلاصه،
- هیچ رابطهای بدون تعهد دووم نمیاره
- تعریف تعهد برای آدمها یکسان نیست. پارتنرها باید خیلی دقیق مشخص کنن تعهد برای اونها چه معنیای داره و انتظاراتشون چیه
- تعهد یک انتخابه. اینکه فرد همه تخممرغهاش رو در سبد رابطه میذاره، و به گزینههای دیگه تکیهگاهشه
- خطرناکترین قدم در مسیر تعهد اینه که فرد پارتنرش رو با فرد دیگهای مقایسه کنه، و بجای دیدن ویژگیهای مثبت اون، تمرکزش روی کاستیهاش باشه
- اعتماد ذره ذره و با قدمهای کوچک ساخته میشه. اینکه طرفین احساس کنن اولویت پارتنرشون هستن و جایگزین نمیشن.
دیت دوم: برخورد با اختلافها
بعضیها فکر میکنن رابطهی خوب، رابطهایه که در اون بحث و اختلافی وجود نداره یا به ندرت اتفاق میافته. درصورتیکه کیفیت رابطه وابسته به تعداد بحث و دعواها نیست؛ عامل تعیین کنندهی کیفیت رابطه اینه که طرفین چطور اختلافها رو بین خودشون حل میکنن و با تفاوتها کنار میان.
رابطهای که توش بحث و اختلاف وجود نداشته باشه، یعنی حداقل یکی از طرفین داره از بحث فرار میکنه. مثلا ممکنه دعوا کردن رو معادل تموم شدن رابطه ببینه. پس ترجیح میده سکوت کنه و تو خودش بریزه. ولی چنین سکوت کردنهایی منجر به فاصلهی احساسی میشه که برای روابط کشنده است.
وجود بحث و اختلاف در روابط طبیعیه. پارتنرها دو آدم با روحیات و ارزشهای فردی متفاوتن. اختلافها به اونها این فرصت رو میده که متوجه تفاوتهاشون بشن و همدیگه رو بهتر بشناسن. البته این به این معنی نیست که دائم دعوا کنن؛ بلکه اگر بحثی پیش اومد، ازش فرار نکنن.
بعضی از مشکلات میتونن منجر به تموم شدن رابطه بشن، اگر در مورد خط قرمزهای افراد باشن. مثلا یکی از پارتنرها بچه بخواد و دیگری نه. یا مشکلاتی سر مسائل اعتیاد و… پیش بیاد. ولی معمولا اختلافها در روابط از این جنس نیستن.
کتاب اختلاف در روابط رو دو نوع میدونه:
- اختلافهایی که حل میشن: مثلا کی برن خرید، یا چطور برنامه سفر رو بچینن و…
- اختلافهایی که حل نمیشن؛ که بخاطر تفاوت روحیات پارتنرها هستن
- وقتشناسی، مرتب بودن، نحوه برخورد با خونوادههای همدیگه و نزدیک به ۷۰٪ از اختلافهای روابط حلنشدنی هستن.
کتاب میگه این موارد نه تنها جای نگرانی ندارن، بلکه اتفاقا همینها باعث نزدیکتر شدن افراد میشن. چنین اختلافهایی به اونها یادآوری میکنه تفاوتهای طرف مقابلشون رو متوجه بشن و از زاویه دید اون هم به قضایا نگاه کنن. اگه پارتنرها همه چیز رو از زاویه دید خودشون ببینن و تلاش نکنن تفاوتهای طرف مقابل رو درک کنن، سر این اختلافها کلافه میشن. این اختلافها، چون حلنشدنی هستن، بارها تکرار میشن و این کلافگی کم کم تبدیل به کینه میشه. این بزرگترین عامل خراب شدن روابطه. اونهایی که روابط موفقی دارن، لزوما همه اختلافها رو بین خودشون حل نکردن. بلکه یاد گرفتن با این اختلافها زندگی کنن، یا راهکارهایی پیدا کنن که برای هر دو نفر جواب بده.
مهمتر اینکه، اونها متوجه تفاوتهای همدیگه شدن و یکدیگه رو همونطور که هستن، بدون تلاش برای تغییر، پذیرفتن. در همه روابط، بحث و اختلاف پیش میاد، و اتفاقا یک رفتار سالم و طبیعیه. افرادی که در حل اختلاف ماهر هستن، یاد گرفتن که آرامش خودشون رو حفظ کنن؛ حتی وقتی بهشون حمله میشه، تمرکزشون روی احساس و نیازهای طرف مقابلشون باقی میمونه و در حالت تدافعی نمیرن. ولی این موارد در تئوری راحت هستن.
در عمل، وقتی حرارت بحث بالا رفت (یا دست روی چیزی گذاشته شد که برای ما تحریکآمیز بود) به راحتی ممکنه همه این نکات رو فراموش کنیم. بجاش سعی کنیم نشون بدیم حق با ماست، طرف مقابل رو قضاوت و سرزنش کنیم، بدجنسی نشون بدیم حتی اگه بحث بالا گرفت و تبدیل به دعوا شد، باز هم برای گفتگوی سازنده و درک تفاوتها دیر نیست. پارتنرها میتونن بعدا و در آرامش در مورد اون صحبت کنن؛ بدون سرزنش کردن دیگری، نوبتی از زاویه دید خودشون شرایط رو توضیح بدن، احساسشون رو بگن، و مسئولانه حرف طرف مقابل رو هم بشنون.
بهترین زمان برای تمرین اینکه چطور با اختلافها باید کنار اومد، در زمان آرامشه، و نه وسط بحث و دعوا. به همین دلیل، دِیت دوم به همین موضوع اختصاص داره:
- ما چطور به هم شبیه هستیم؟ و کجاها با هم فرق داریم؟
- اگر این تفاوتها باعث اختلاف شدن، چطور میتونیم باهاش کنار بیایم؟ کتاب ۲۵ موضوعی که آدمها میتونن با هم متفاوت باشن (با توجه به شخصیتهای مختلف) رو معرفی میکنه. میگه اینها رو نگاه کنید و اون مواردی که براتون مهم هستن رو با خودتون سر قرار ببرید.
ببینید نقاط مشترک و تفاوتهاتون چیها هستن؟ راهحل شما برای حل اختلافها چی ان؟ نویسندهها توصیه میکنن این دِیت در یک جای آروم و نسبتا خصوصی باشه. مثلا پارک، ساحل، یا یک کافه یا رستوران دنج؛ که با آرامش بتونید در مورد شباهتها و تفاوتهاتون حرف بزنید، و اختلافهایی که حلنشدنی ان و قراره باهاشون زندگی کنید رو متوجه بشید.
خلاصه،
- از بحث و اختلاف دوری نکنید. دوری کردن از بحث و اختلاف در نهایت منجر به فاصلهی عاطفی میشه.
- داشتن بحث و اختلاف در رابطه نه تنها بد نیست، بلکه طبیعی و سالمه. اتفاقا میتونن باعث نزدیکی پارتنرها بشن.
دو-سومِ اختلافها در روابط حل شدنی نیستن. افراد یاد میگیرن با اونها زندگی کنن.
- هدف اصلی در بحثها این نیست که ثابت کنید حق با شماست و اون اشتباه میکنه.
- هدف اصلی در هر بحث و اختلاف اینه که متوجه تفاوتهاتون بشید و راهکاری پیدا کنید که برای هر دو جوابگو باشند.
دیت سوم: سکس
تحقیقها نشون میدن که پارتنرهایی که با هم در مورد سکس حرف میزنن، تعداد روابط جنسی بیشتری دارن و رضایت اونها از بُعدِ سکسی رابطهشون بالاتره. ولی برای اکثر آدمها صحبت کردنِ آزادانه از سکس راحت نیست. برای اونها حتی راحتتره کنار هم برهنه بشن، ولی راجع به این چیزها حرف نزنن.
پیام کلی این کتاب اینه که پارتنرها با هم در مورد مسائل مختلف حرف بزنن؛ که کار راحتی نیست. صحبت کردن از سکس احتمالا سختترین اونهاست، در عین حال، هیچ چیزی به اندازه چنین مکالمهای پارتنرها رو به هم نزدیک نمیکنه. همه این صحبتها به مرور و با تکرار برای افراد راحت میشن. سکس یکی از جنبههای اصلی هر رابطهایه. با این وجود، خیلی از افراد نسبت به این مساله توجه کافی رو ندارن. اونها این امر رو در ته لیست اولویتهاشون میذارن، که اگه وقت کردن و خسته نبودن، در آخر روز سراغش برن.
تو تحقیقهای مختلفی که کتاب بهشون اشاره میکنه، دیدن زوجهایی که هر دو شاغل هستن و فرزند کوچک دارن، کمترین میزان وقت رو برای صحبت کردن با هم دارن - بطور میانگین ۳۵ دقیقه در هفته، که اون هم بیشتر در مورد کارهای خونه و مسائل روزمره است. جای تعجب نداره که رضایت از سکس در چنین روابطی، که نه اولویتی به سکس داده میشه و نه در موردش حرف زده میشه، پایین بیاد. کتاب سه تا توصیه برای بالا بردن کیفیت رابطهی جنسی داره: صحبت کردن از سکس، بوسیدن، و کارهای کوچک که نشوندهندهی علاقهی پارتنرها به همدیگه است.
صحبت کردن از سکس
بهترین زمان برای صحبت کردن از سکس، در حین سکس نیست. هر زمانی به غیر از اون زمان مناسبی به حساب میاد. بعضیها از قبل در مورد خواستههاشون حرف میزنن، و بعضیها صبحِ فرداش (که کتاب بهش میگه sex review)
نکات مهم برای صحبت کردن از سکس این است که:
(۱) افراد خیلی جدی نباشن؛ حس بازیگوشی و کمی طنز میتونه فضای گفتگو رو برای طرفین راحتتر کند.
(۲) شنوندهی خواستههای طرف مقابل باشن و دید نقادانه و قضاوتگر نداشته باشن.
بوسیدن
بوسهی با حرارت، که بیشتر از ۶ ثانیه طول میکشه، باعث ترشح دوپامین و بالا رفتن میزان اوکسیتوسین میشه. رگها گشادتر میشن و اکسیژن بیشتری به مغز میرسه. چنین بوسهای باعث میشه افراد برای لحظهای از دنیای بیرون فارغ بشن و به پارتنرشون نزدیکتر. در مطالعهای که روی هفتاد هزار نفر انجام شد (و معتبرترین تحقیق در مورد کیفیت رابطهی جنسی بین زوجها به حساب میاد) دیدن بوسیدنهای پرحرارتِ گاه و بیگاه یکی از نشونههای بالا بودن رضایت اونها از سکس در رابطهشون هست.
کارهای عاشقانهی کوچک
یکی از عوامل اصلی برای بالا بردن میزان علاقه بین پارتنرها اینه که در زمانهای مختلف روز به هم ابراز علاقه میکنن. بصورت کلامی، تکستی، تلفنی و… اینکه فقط به پارتنرشون فکر بکنن کافی نیست؛ بیان هم میکنن.
خیلیها دوست دارن بدونن رابطهی جنسی دیگران چطوره، چه تعداد سکس دارن، و… تا بتونن بفهمن چه میزان سکس و چه مدلهایی از اون نرمال به حساب میاد. کتاب میگه هرچی که برای شما و پارتنرتون لذتبخشه، و هر تعدادی که برای شما مناسبه، همون نرمال به حساب میاد.
در نظرسنجیها دیدن ۸۰٪ زوجها در ماه ۴-۵ بار سکس دارن، و در این بین، یک-سوم اونها بیشتر از یک بار در هفته. ولی این تعداد با توجه به روحیات افراد، موقعیت رابطه، شرایط خونواده و… در طول زمان تغییر میکنه.
بعضی از افراد بیشتر از پارتنرشون به سکس فکر میکنن و درخواست رابطهی جنسی بیشتری دارن. به همین دلیل، مهمه که افراد یاد بگیرن با «نه شنیدن» کنار بیان و قضیه رو شخصی نبینن.
زوجهایی که رابطهی جنسی خوبی دارن، حتی وقتی «نه میشنون» دست از ابراز علاقه برنمیدارن. مثلا "مرسی که گفتی تو مودش نیستی. الان چی دوست داری؟ میخوای تلویزیون ببینی؟ بریم قدم بزنیم؟ همدیگه رو بغل کنیم؟ یا میخوای تنها باشی؟"
موضوع دِیت سوم «سکس» هست. کتاب توصیه میکنه قبل از اینکه سر قرار برید، به خواستههاتون فکر کنید. حتی اگه دیدید حرف زدن از سکس براتون سخته، بفهمید چرا برای شما اینطوره؟ موقع حرف زدن از خواستههاتون، هیچ آداب و ترتیبی مجویید! همین که شجاعت دارید حرف بزنید کافیه. خواستههای شما قراره به خواستههای طرف مقابل اضافه بشن، نه اینکه در مقابل هم قرار بگیرن. از «وَ» استفاده کنید و از «اما» بپرهیزید "Yes, and ..." instead of "Yes, but..."
پذیرای حرف همدیگه باشید و ذهنتون رو باز نگه دارید. با پرسیدن سوالهای اکتشافی بحث رو پیش ببرید. "نکات مورد علاقهات در سکس چیه؟"، "چه چیزی باعث تحریکت میشه؟" "چطور دوست داری لمس بشی؟" "اگر من سکس بخوام، چطور این رو بهت نشون بدم؟" "آیا فانتزیای داری که تا حالا انجام نداده باشی؟"
تا جای ممکن در بیان خواستههاتون دقیق حرف بزنید. وقتی خواستههای طرف مقابل رو شنیدید، به هیچ عنوان قضاوت نکنید. از تجاربتون با افراد دیگه چیزی نگید و طرف مقابل رو با پارتنرهای گذشتهتون مقایسه نکنید.
نویسندهها توصیه میکنن این دِیت در یک فضای رمانتیک باشه. یک رستوران با نور کم (با نور شمع). بهترین و اغواگرانهترین لباستون رو بپوشید. این دِیت در مورد عاشقانهترین بُعد رابطهی شماست. وضع ظاهری شما باید همسو با این موضوع باشه.
دیت چهارم: پول و کار
مسائل مالی، مثل چطور پول خرج کردن و پسانداز کردن، یکی از پنج موضوع اصلی اختلاف بین پارتنرهاست (چهارتای دیگه: سکس، برخورد با خونوادههای همدیگه، مصرف الکل و مواد، و نحوهی تربیت فرزندان) نحوهی دعوا کردن افراد سر کار و مسائل مالی، یکی از عوامل پیشبینی طلاق بین زوجهاست.
هرکس یک «تاریخچهی خونوادگی» در برخورد با پول داره، و همون رو با خودش به رابطهاش میاره. مدلی که پدر و مادرش سر پول خرج کردن و پسانداز کردن داشتن، و تجربیاتی که خود فرد در کودکی داشته، باعث میشه دید مشخصی نسبت به مسائل مالی پیدا کنه.
مثلا یکی در خونوادهای بزرگ شده که طعم فقر رو (شاید بصورت موقتی) چشیده. اون در شرایطی بوده که وضع مالی خونه خوب نبوده و پساندازی هم نداشتن. حس عدم امنیت و اضطراب اون روزها، باعث میشه تا فرد در بزرگسالی حسابی حواسش به پسانداز باشه.
یا یکی دیگه در خونهای بزرگ شده که وعدهها محقق نشدن. تجربههای خوشایندِ کودکی (شهربازی، سفر، اسباببازی و…) به آیندهای موکول شدن که هیچوقت فرا نرسیدن. این فرد در بزرگسالی اولویتش با از دست ندادن چنین فرصتهاییه، و کمتر نگران پساندازه.
یکی از طرز تفکرهای رایج اینه که پارتنرها فکر میکنن یکیشون «پول جمعکنه» و دیگری «پرخرج». کتاب میگه چنین نگاهی به زوجها کاملا نادرسته؛ افراد صرفا اولویتهای متفاوتی دارن. و این تفاوت در اولویتها و نگاهی که به مسائل مالی دارن، از «تاریخچهی خونوادگی»شون سرچشمه گرفته.
دومین نکتهای که محل اختلاف بین پارتنرهاست، مدت زمان کار کردنه. همه ما قسمت اصلی از وقت و انرژیِ زمان بیداریمون رو مشغول کار کردن هستیم. به قول کتاب، "کار نفر سوم هر رابطهایه". اگه زمان زیادی رو صرف کار کردن میکنیم، باید حواسمون باشه که نسبت به رابطهمون غافل نشیم.
تحقیقها نشون میدن که اونهایی که از کارشون رضایت دارن، در روابطشون هم شادترن؛ و اونهایی که در روابط خوبی هستن، در کارشون موفقترن. تنها در صورتی این دو مورد در تقابل با هم قرار میگیرن که تعهد فرد به کار و رابطهاش با هم در تضاد باشن.
همه ما باید کار کنیم تا از پس هزینههای زندگی بربیایم. گاهی هم مجبوریم وقتی بیشتر از معمول صرف کار بکنیم. یک رابطه میتونه این شرایط سخت کاری رو دووم بیاره، اگه ما نسبت به وضعیت شغلیمون شفاف حرف بزنیم و خودِ رابطه هم پایههای قویای داشته باشه.
باید بدونیم کار کردن برای زمانهای طولانی برای همیشه شدنی نیست، و باید یک تعادلی بین کار و زندگی پیدا کنیم. مثلا خود نویسندهها، وقتی شرایط کاری سختی دارن، حتما برنامههایی هم میذارن (استراحت، تفریح، سفر و…) تا از کار به کلی جدا بشن و به خودشون برسن.
هر چقدر که پارتنرها برای همدیگه کمتر وقت بذارن، فاصلهی عاطفی بین اونها بیشتر میشه. کم کم همون یه ذره وقتی هم کنار هم میگذرونن صرفِ دعوا و بحث سر اختلافهاشون خواهد شد. و همین سردی و فاصله رو افزایش میده.
کتاب میگه دو مدل کار وجود داره: کاری که بخاطرش پول میگیریم (شغل) و کاری که بخاطرش پولی دریافت نمیکنیم (کارهای خونه). بیشتر اختلاف زوجها سر کارهای بدون حقوق هستن. یکی از نشونههای ازدواجهای موفق، تقسیم کارهای خونه است.
دادهها نشون میدن که افراد ۶۰ ساعت در هفته مشغول کار هستن (میانگین) که ۱۷-۱۸ ساعت از اون مربوط به کارهای خونه است. برای تقسیم وظایف، راه درست و غلطی وجود نداره، بلکه خود زوجها تصمیم میگیرن چطور خودشون رو یک تیم بدونن و در کارها مشارکت کنن.
دِیت چهارم به صحبت کردن از کار و مسائل مالی اختصاص داره. در این دیت شما باید تاریخچهی خونوادگی خودتون رو برای طرف مقابل توضیح بدید. و هم تاریخچهی خونوادگی اون رو درک کنید. در مورد شرایط مالی دوران کودکی خودتون، و کودکیِ پدر مادرهاتون صحبت کنید، تا بهتر همدیگه رو بفهمید.
کتاب میگه یکی از مسائلی که باید درک کنید اینه که برای هر کدوم از شما "پول کافی" چه معنیای داره؟ برای عدهای، پول کافی یعنی انقدر که احساس امنیت بکنن و زندگی راحتی داشته باشن. برای عدهای دیگه، پول کافی یعنی حس قدرت، استقلال، و برنده بودن. مدت زمانی که صرف کار میکنید چقدره؟ چقدر زمان برای کارهای خونه و باهم بودن دارید؟ در شرایط ایدهآل، دوست داشتید این نسبتها چطور تغییر میکردن؟
با این صحبتها میتونید اولویتهای کاری و زندگی همدیگه رو متوجه بشید و ببینید چطور میتونید به خواستههاتون برسید.
نویسندهها توصیه میکنن این دِیت تا حد ممکن کمهزینه باشه (حتی اگه درآمد خوبی دارید). مثلا پیکنیک در پارک، یا یک کافه/رستوران نه چندان گرون. از همدیگه راجع به کارتون سوال بپرسید؛ چه حسی نسبت به کارت داری؟ فکر میکنی در آینده چه تغییری در کارت پیش میاد؟ بزرگترین ترست از مسائل مالی چیه؟ آرزوهات چیا هستن؟
در این دِیت، با استرسها و آرزوهای طرف مقابل همراه بشید و به هیچ عنوان اونها رو کماهمیت نشون ندید.
دیت پنجم: خانواده
نزدیک به دو-سوم زوجهایی که بچهدار میشن، میزان رضایتشون از رابطه افت چشمگیری میکنه. نویسندهها میگن حتی اگه ندونن زوجی بچه دارن یا نه، از مدل دعوا کردنشون باهم میتونن این مساله رو تشخیص بدن. زوجی که بچه داره، به مراتب تندتر با هم دعوا میکنن.
نمودار رضایت اکثر ازدواجها مثل U هست و با اومدن هر بچه، شیب تندتری به سمت پایین پیدا میکنه. اگه زوج وقتی در پایین این نمودار هستن طلاق نگیرن، با بزرگ شدن بچهها (وقتی خونه رو کم کم ترک میکنن) دوباره میزان رضایتشون بالا میره.
ولی یک-سوم زوجها دچار چنین سرنوشتی نمیشن. نویسندهها تفاوت اصلی رو اینطور متوجه شدن: مشارکت پدر. زوجهایی که در اونها پدر در زمان بارداری و بعدا در بزرگ کردن بچهها مشارکت داره، خیلی دچار افت رضایت نمیشن.
«مشارکت پدر» عامل ظاهری این روابطه. در پشت این عامل، ویژگی اصلیای وجود داره: زوج با هم رابطهی خوبی دارن. برای نزدیکی و صمیمیت تلاش میکنن (وقتهایی رو به خودشون اختصاص میدن؛ دِیت میکنن؛ و…)، و اختلافها رو بصورت درست مدیریت میکنن؛ بدون انتقاد و حمله کردن به هم.
تصمیم برای بچهدار شدن تصمیم بزرگیه. زوج مسئولیت جدیدی رو باید بپذیره و شاید وقت برای کارهای دیگه کمتر داشته باشن. به همین دلیل، مهمه که اونها برای با هم بودن و حفظ صمیمیت برنامه مشخصی داشته باشن. (به قول کتاب، یک رسمی رو بسازن و حفظ کنن)
کتاب تاکید میکنه که "رابطهی اصلی، رابطهی شما با پارتنرتونه" (تلویحا این پیام رو میرسونه که بچههایی که در خونهای بزرگ میشن که پدر و مادر باهم رابطهی خوبی دارن، شرایط بهتری دارن، تا اون خونههایی که رابطهی پدر و مادر خوب نیست، ولی خودشون رو وقف بچهها کردن)
اختلاف در بچه خواستن یا نخواستن (یا حتی تعداد بچهها) میتونه باعث بهم خوردن رابطهای بشه. و این اختلاف برمیگرده به تفاوت نگاه آدمها به مفهوم خونواده. دِیت پنجم به موضوع خونواده اختصاص داره. "خونواده برای تو چه معنیای داره؟"
از همدیگه بپرسید تصورت از خونواده چیه؟ فقط خودمون؟ یا این مفهوم در ذهن تو بزرگتره؟ (شامل دوستان، و خونوادههای همدیگه و…). سعی کنید ذهنتون رو باز نگه دارید و شنوندهی حرف طرف مقابل باشید. خودتون هم صادق باشید و ایدهآلتون رو بیان کنید.
اگه همین الان بچه دارید، با هم صحبت کنید و ببینید شکل رابطهی شما دو نفر چطوره. اگه هم تصمیم به بچهدار شدن میگیرید، فکر کنید چه تغییراتی در رابطهتون پیش میاد و چطور میتونید صمیمیت و موارد رمانتیک رابطهی خودتون رو حفظ کنید. توصیه کتاب اینه که این دِیت در جایی باشه که خونوادهها با بچههاشون حضور دارن. مثل پارک، یا رستورانهای خونوادگی. جایی بشینید که خیلی شلوغ نباشه و بتونید با هم گفتگو کنید. ولی خونوادهها و بچههاشون رو هم ببینید.
دیت ششم: بازی و ماجراجویی
وقتی افراد تازه دارن همدیگه رو میشناسن و شروع میکنن به دِیت کردن، کلی کار جدید و ماجراجوییهای متنوع دارن. ولی هر چقدر که رابطه جدیتر میشه، برای خیلیها این قضیه کمرنگ میشه. اونها متوجه نیستن که دقیقا یکی از دلایل اصلی که باعث نزدیکیِ اونها میشد رو دارن کنار میذارن. تحقیقها نشون میدن که بین {رضایت از رابطه} و {سرگرمی و ماجراجوییِ زوج} رابطه قویای وجود داره. بدون اون، رابطه دچار رخوت و سکون میشه. بازیگوشی و ماجراجویی یک چیز فرعی نیست؛ یک امر حیاتی برای روابط شاد و موفقه.
به قول کتاب "Couples who play together, stay together”کتاب میگه اتفاقا هرچقدر رابطه جلوتر میره، اتفاقا افراد باید تلاش بیشتری بکنن که یک روتین مشخص برای بازی و ماجراجویی داشته باشن. سلامت روان آدمها وابسته به چنین چیزهاییه. داشتن روحیهی قوی و شاد به افراد کمک میکنه با اختلافهای روابط هم راحتتر کنار بیان. وقتی لذت یا هیجانی رو تجربه میکنیم، «سیستم پاداش» مغز ما فعال میشه و میزان دوپامین بالا میره. حس سرخوشیای که از این طریق به دست میاد باعث میشه افراد نسبت به اتفاقهای زندگیشون دید مثبتتری داشته باشن. بنا به دلایل ژنتیکی، «سیستم پاداش» در افراد متفاوته؛ عدهای دنبال کارهایی با ریسک بالاتر هستن و عدهای محافظهکارترن. به همین دلیل، طبیعیه که افراد سلیقههای متفاوتی در بازی و سرگرمی داشته باشن.
نیازی نیست که پارتنرها دقیقا تفریحهای مثل هم داشته باشن. (نویسنده میگه زنش کوهنورد حرفهایه، درحالیکه خودش از ارتفاع میترسه) اونها میتونن سرگرمیهای فردی خودشون رو داشته باشن، و در کنار اونها، تفریحهای مشترک هم پیدا کنن. بازی کردن (بوردگیم، بازیهای کامپیوتری، ورزش و…) فقط زمان با هم بودن نیست؛ بلکه زمانیه که ارتباط افراد رو با هم قویتر میکنه. علاوه بر بازی، کتاب یک نکتهی جالب در مورد ماجراجویی میگه (تجربهی موارد جدید و هیجانانگیز): غلبه بر ترسها و چالشها آدمها رو بهم نزدیکتر میکنه.
کتاب ماجرای یک سوپرمدل به اسم «کریستی برینکلی» رو تعریف میکنه که موقع پرواز در هلیکوپتر دچار سانحه هوایی میشه. همراه اون یک مرد هم بود که هر دو از این سانحه جان سالم به در میبرن. بعد از این اتفاق کریستی عاشق این مرد میشه و بخاطرش از شوهرش جدا میشه. وقتی افراد با چالشی روبرو میشن و بر اون غلبه میکنن، احساس نزدیکی بیشتری بهم میکنن. حسی که در این شرایط ایجاد میشه، شبیه به برانگیختگی جنسیه. بخاطر همین، خیلی جای تعجب نداشت که «کریستی برینکلی» و اون مرد بهم علاقهمند بشن. (رابطهای که ۷ ماه بیشتر طول نکشید) کتاب میگه شما خودتون هم میتونید این حس رو متوجه بشید. مثلا برید سوار قطار شهر بازی (roller coaster) بشید، چتربازی سقوط آزاد (skydiving) کنید، فیلم ترسناک ببینید، یا… کاری کنید که کمی حس ترس در شما ایجاد کنه. بعد ببینید که به پارتنرتون حس نزدیکی بیشتری میکنید.
لازم نیست حتما ماجراجویی خطرناک داشته باشید. همینکه از حاشیه امنتون خارج بشید، یعنی با چالش روبرو شدید، که باعثِ نزدیکی بیشتر شما میشه. مثلا میتونید کلاس آشپزی، نقاشی، موسیقی یا رقص برید؛ یک زبان جدید یاد بگیرید؛ برنامه سفر بذارید، مهمونی ترتیب بدید؛ آدمهای جدید ببینید و ...
دِیت ششم به موضوع سرگرمی و ماجراجویی اختصاص داره. تفریح شما چیه؟ اگه مدت زیادی میشه که بازی نکردید، در زمان بچگی چه چیزی شما رو به وجد میاورد؟ چه کارهای هیجانانگیزی هست که دوست دارید تجربه کنید؟
برای مکان دِیت، کتاب توصیه میکنه به یک جای جدید برید. اگه جایی به ذهنتون نمیرسه، همینطوری یک ماشینی رو در خیابون دنبال کنید و ببینید شما رو کجا میبره. توی راه یک کافه، رستوران، یا پارک رو انتخاب کنید.
نویسندهها توصیه میکنن زمان دِیت هم نامتعارف باشه. مثلا صبح، یا در ساعات کاری، یا دیروقت. زمانهایی که معمولا برای دِیت رفتن نیستن. روحیهی بازیگوشتون رو با خودتون ببرید و خود این دِیت رو یک ماجراجویی ببینید. نسبت به علایق و تفریحهای همدیگه ذهن باز داشته باشید. اینجا درست/نادرست یا بهتر/بدتر وجود نداره. فقط تفاوت وجود داره. یادتون باشه، ماجراجویی یعنی تجربهی چیزهای جدید. از موارد متفاوت استقبال کنید. چیزهایی که شما رو از حاشیه امنتون خارج کنه، باعث رشد فردیتون میشه. در روابط اتفاقهای مثبت و منفی میافته. (منفی مثل بحث و دعوا). کتاب یادآوری میکنه که در روابط پایدار نسبت تجربههای منفی به مثبت ۱ به ۲۰ ـه. بازی و ماجراجویی جز موارد مثبتن؛ که کمک میکنن این نسبت حفظ بشه و تحمل اتفاقهای منفی راحتتر.
دیت هفتم: اهداف و باورها
آدمها در روابطشون رشد میکنن. بودن در کنار یکی دیگه که زاویه دید متفاوتی به مسائل زندگی داره، به آدمها فرصت تغییر میده. اختلاف نظرها و بحثهایی که در روابط پیش میان، همون لحظاتی هستن که افراد درس جدیدی میگیرن و رشد میکنن. کتاب میگه هدف این نیست که طرف مقابل رو به شکل خودمون دربیاریم؛ یا خودمون مثل اونها بشیم. پارتنرها باید در درک تفاوتهاشون کوشا باشن و به رشد فردی همدیگ کمک کنن. توصیه کتاب اینه که افراد به روابطشون "معنا ببخشن" - یک جنبهی روانیِ مشترک ایجاد کنن.
"معنا بخشیدن" یعنی ایجاد سنتها و ارزشهای مشترک در رابطه. یکی از سنتهایی که کتاب برای پارتنرها توصیه میکنه همین دِیت رفتنه - پارتنرها بین خودشون رسم کنن که هر هفته یک روز رو به دِیت کردن بپردازن. دِیت هفتم به همین موضوع اختصاص داره؛ که چه سنتهای مشترکی میتونید با هم بسازید. مثلا به این فکر کنید که چطور میتونید موفقیتهاتون رو در زندگی جشن بگیرید؟ یا وقتی اتفاق بدی افتاد و در شرایط روحی خوبی نبودید، چطور میتونید از همدیگه حمایت کنید؟
تقریبا در همه جنبههای زندگی میشه رسم و سنتی رو ایجاد کرد:
- زمان شام چطور سپری بشه
- بعد از ساعت کاری چه کار کنیم
- چه کاری در آخرهفته فراموش نشه
- غذای روز فلان عید چی باشه
- برنامه سفر و تعطیلات چطور باشن
- و…
در روابط، مثل همهی جنبههای زندگی، تغییر رخ میده و افراد در اون رشد میکنن. ایجاد سنتهای مشترک (یا همون "معنا بخشیدن" به رابطه) پارتنرها رو از نظر روانی بهم نزدیکتر میکنه. و شرایط لازم برای پذیرفتن تغییرات مهیا میشه.
موضوع بعدی در این دِیت، هدفهای شما در زندگی هستن. هر دوی شما اهدافی دارید که شاید با هم اشتراک زیادی هم نداشته باشن. هدفهای هرکسی جنبههای مختلفی داره؛ فردی (مثل مسائل روانی یا مذهبی)، اقتصادی، مربوط به شغل و… از همدیگه از اهدافتون بپرسید. کنجکاو باشید این اهداف چه معنیای برای طرف مقابل داره؟ چطور میتونید از همدیگه در رسیدن به این هداف حمایت کنید. ببینید چه اهداف یا نگرانیهای مشترکی دارید؟ چه چیزهایی باعث آرامش در زندگی شما میشن؟
نویسندهها توصیه میکنن این دِیت در مکانی باشه که شما اونجا احساس آرامش میکنید (حس خوبی میگیرید). از همدیگه در مورد منشاء انرژی و آرامشتون در زندگی سوال بپرسید. ببینید چه چیزهایی نیاز دارید که به شما انرژی و آرامش کافی برای ادامه کارهای زندگیتون میدن؟ اهداف هر کسی از باورهای فردی اون سرچشمه گرفتن. نسبت به باورهای همدیگه ذهن باز داشته باشید. یکی از نشونههای روابط موفق اینه که پارتنرها به اعتقادات همدیگه احترام میذارن و به همدیگه در رسیدن به اهدافشون کمک میکنن.
دیت هشتم: رویاها
همه ما وقت و انرژی زیادی صرف کار میکنیم. علاوه بر اون، مسئولیتهای زیادی در قبال پارتنر و نزدیکانمون داریم. ولی با همه اینها، نباید نسبت به هدفها، رویاها و آرزوهامون غفلت کنیم. دست کشیدن از رویاها، یعنی سرکوب کردن بخشی از وجودمون.
همه ما در زمانهایی از خودگذشتگی داریم و فداکاریهایی باید بکنیم. ولی به هیچ عنوان نباید دست از آرزوهامون بکشیم. چشمپوشی یا سرکوب آرزوها، باعث از بین رفتن اونها نمیشن. با این کار تلخی و کینه در دل میکاریم، که یک مانع بزرگ در ایجاد صمیمیت و نزدیکی در روابطه.
نویسندهها میگن در طول این سالهایی که کار کردن این نکته رو خیلی شفاف متوجه شدن: یکی از کلیدهای اصلی در روابط موفق و بلندمدت، اینه که پارتنرها در مورد رویاهاشون آزادانه حرف میزنن، و نسبت به آرزوهای طرف مقابلشون کنجکاون. اونها از رویاهای همدیگه حمایت میکنن. کنجکاوی نسبت به رویاهای همدیگه یعنی پرسیدن این سوالها:
- چه چیزهایی در زندگی تو رو به وجد میاره؟
- بزرگترین نگرانیهات از آینده چی هستن؟
- چه چیزهایی احساس میکنی در زندگیت کمه؟
- و…
آرزوهای پارتنرها ممکنه با هم در یک راستا هم نباشن. نکتهی مهم اینه که هیچوقت سعی نکنن اونها رو از همدیگه مخفی کنن. "آرزوهای دفن شده" یکی از عاملهای اصلیِ کینههای بعدی و اختلافهای بزرگ در روابط هستن.
برای محقق شدن رویاها، گاهی باید ریسک کرد و سختیهایی رو به جون خرید؛ که به اعتقاد نویسندهها ارزشش رو داره. دنبال کردن رویاها و آرزوها برای خیلیها بالاتر از داشتن خونهی بزرگ، ماشین گرونقیمت، و… قرار میگیره. اونها سرمایهی اصلی رابطهشون رو در این میبینن.
دِیت هشتم به «رویاها» اختصاص داره. با همدیگه از رویاها و آرزوهاتون حرف بزنید. بپرسید چطور میتونید در محقق شدن آرزوهاتون بهم کمک کنید. پشت هر آرزویی یک داستانی نهفته است. نسبت به شنیدن داستانهای همدیگه کنجکاو باشید.
در مورد مکان دِیت، کتاب توصیه میکنه در جایی باشه که برای شما انگیزهبخشه. در زمانی باشه که بتونید طلوع یا غروب خورشید رو در افق با هم تماشا کنید. برای شنیدن رویاهای همدیگه ذهنتون رو باز نگه دارید. آرزوهای طرف مقابل رو زود بررسی نکنید که چقدر عملی هستن (تحلیل کارشناسی نکنید). اول خوب حرف همدیگه رو بشنوید، تا پیش هم احساس راحتی بکنید. بعد، قدمهای اولیه برای رسیدن به اون رویاها رو بررسی کنید.
توییتر متین