محمود دعایی که امروز یک شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ درگذشت از آن مردان بود که وجودش مایه گشایش بود و پناهگاه برخی از درماندگان عرصه فرهنگ.

نام دعایی را از حدود سال ۱۳۵۸ شنیده بودم که به سفارت، به عراق رفت. جنگ که شد به ایران آمد. زان پس نامش با نام روزنامه اطلاعات همراه شد. من از تابستان ۱۳۶۴ که نخستین مقاله ام را به روزنامه اطلاعات دادم، پایم به آنجا باز شد. چند دهه به آنجا رفت و آمد داشتم و بارها آقای دعایی را دیده بودم. پشت میز نشین نبود. خلق و خوی ریاست نداشت. حتی دفتر و دستگاهی نداشت.
دفتر کوچک ساده اش همیشه باز بود. برای دیدنش نیاز به گرفتن وقت قبلی و تشریفات نبود. بارها در دیدارها با او شخصیتش را و مسیری را که می پیمود ستوده بودم. کوتاه و سریع می گفت: مخلصیم. لحنش چنان بود که یعنی: بس است. از این باره بیشتر نگو.
می دانیم در این مملکت که همه ادعای مسلمانی دارند، رفتارهای برخی دارندگان منصب ها ربطی به مسلمانی ندارد. دعایی و روزنامه اطلاعات، پناهگاهی برای رانده شدگان و آسیب دیدگان از خودکامگی های برخی مدیران بود. او روزنامه را قربانی حفظ منصب نکرد و اهالی فرهنگ را از گرد خودش و روزنامه نراند.
مایه ای از تندخویی داشت که گاه تحملش را سخت می کرد. با این همه، همه می دانستند که همین مرد تندخو چه اندازه مهربان و خوشدل است. نان کسی را نبرید. به بسیاری کسان که از دست مقامات، از نان شب افتاده بودند پناه می داد و نان می رساند. حتی به برخی از صاحبان قلم نان می رساند که از دوره پیشین مانده بودند و راهی و ابزار معاشی جز قلم نداشتند.
از چشم من که چند دهه دورادور با اطلاعات تماس داشتم، خطای بزرگ دعایی واگذاشتن ساختمان قدیم روزنامه در خیابان خیام و آوردنش به محل جدید در کناره بزرگراه حقانی، در پایین نیمه شمالی تهران بود. هر خشت ساختمان قدیم و هر طبقه آن رنگ و بوی هزار خاطره از فرهنگ همرزوگار ایران داشت.
دعایی روزنامه اطلاعات را با خون دل سر پا نگه داشت. با آبرو نگه داشت. آدمی، در روزنامه اطلاعات شان و جایگاهی داشت. دعایی تنها آخوندی بود که بر پیکر مغضوبان سیاسی هم نماز خواند و برای خودش ارج و جاه در دل داغدیدگان خرید.
حالا که دعایی نیست گمانم حتی آن کارکنان موسسه که از تندخویی او می نالیدند هم آرزو کنند یک بار دیگر او را ببینند که با ماشین پیکانش بیاید و خودش در اتاقش را باز کند، در راهروهای موسسه در پی کارها بدود، و به منزل کارکنان برود و به درد آنان و خانواده شان برسد.
دعایی نماینده شخص نخست مملکت بود. او هم از دوره اداره روزنامه بزرگ و سراسری اطلاعات، هم از دوره سفارت در عراق، و هم از برهه همراهی با آیت الله خمینی در عراق بسی خاطره ها داشت. امید که آن همه را جایی نوشته باشد و روزی به کار مردمی آید که همواره طرفدارشان بود.
روزنامه اطلاعات بدون دعایی توشه راه گم کرده است. امید که جانشینش، جانشین راه مردمی و انسانی او هم باشد.
یادش عزیز.
محمود فاضلی بیرجندی
۱۵ خرداد ۱۴۰۱
کانال دژنپشت