ماجرای شاملو و حرفهای نابخردانهاش دربارهٔ شاهنامه و فردوسی داستانیست که بر هر سر بازاری هست.
چون لکهای نازدودنی در کارنامهٔ شاعر و چون داغی در دل مردم نشسته؛ بسیاری را عصبانی کرده و رمانده و رنجانده. عدهای از ادبا و نویسندگان هم از جمله رضا براهنی، هوشنگ گلشیری، محمدرضا باطنی و... نقدهایی بر آن نوشته و نادرستی و نااستواری سخن شاملو را نشان دادهاند.
همیشه برایم این سؤال مطرح بود که احمد شاملو با آنهمه هوش و استعداد چطور چنان حرفهای خامی در بارهٔ شاهنامه زد. ضیاء موحد در کتاب «پنهان در آینه» به این ماجرا اشاره کرده و دلیل جالب و قابل توجهی برای آن آورده. او اعتقاد دارد که حملهٔ شاملو به شاهنامه در واقع برای اپوزیسیوننمایی و دهنکجی به شاهدوستان بوده.
«آن دلیل باز طبق معمول مربوط به سیاست میشود که باید بگویم این سیاست به معنی واقعی کلمه پدر شعر ما را درآورده.
میگویند آن شبی که شاملو در دانشگاه برکلی کالیفرنیا سخنرانی کرده خیلی از شاهپرستها و شاهدوستها حضور داشتهاند. چون شاهدوستها خیلی روی شاهنامه تکیه و تاکید میکنند، شاملو فکر کرده برای این که از حرفهایش سوءاستفاده نشود بد نیست بیاید و به فردوسی حمله کند.
قرار نیست ما آنقدر به سیاست بها بدهیم و آن را محترم بشماریم که به شاعر بزرگی مثل فردوسی اسائهٔ ادب بکنیم.»
(پنهان در آینه، گفتوگوی ضیاء موحد و مهدی مظفری ساوجی، انتشارات هرمس، ۱۳۹۴، ص ۲٠۴)
کانال بیاض
عاطفه طیه