هموطنان آبادانی من! در این ماتمکده، جز ابراز همدردی، چه خاکی میتوانم بر سرم بریزم. در مجمع اوباشان، دیوان در پوست آهوان، هر ساعت و هر روز و هر شب جانِ هموطنی را با پول معامله میکنند. شرمتان باد!
پیشدرآمد یا خطبههای داستانهای شاهنامه، گویی سرسرای شکوهمندی هستند با نیکوترین آرایش روزگار که با پردههای حریرِ پرنقش و نگارِ زیبا و چهلچراغهای نورانی آراسته شده است. مهمان تازهوارد، هنگامی که به درون گام مینهد، به خود میگوید، سرسرای کاخ شعر شاعر که چنین شکوهمند سر برافراخته است، پس خودِ کاخ چگونه است؟! زِهازِه که به چه ضیافتی فراخوانده شدهایم:
به سوري که دستانْش چونين بُوَد/ چُنان دان که خوانش نوآيين بُوَد
پیشدرآمدِ داستان رستم با اکوان دیو، جایی که شاعر بهراستی در آن، هنرنمایی کرده است، چنین آغاز میشود:
تو بر کَردگارِ رُوان و خرد / ستایش گزین تا چه اندرخَورَد
و تا بیت دوازدهم دربارۀ خداوند است و چگونگی ستایش او، و ازین نظرگاه، به آغاز شاهنامه بسیار نزدیک است، تا آنجا که میتوان گفت، یک مضمون با دو بیان و زبان مختلف بازگو شده است. در بیشتر موارد حتی بیان و زبان شاعر نیز در هردو جا چندان اختلافی ندارند.
در اینجا این پرسش مهم را باید پیش کشید که چرا از میان داستانهای شاهنامه، فقط داستان اکوان دیو است که با به نام خداوند و ستایش او آغاز میشود. به نظر نگارنده پاسخ را باید در محتوای داستان جستوجو کرد. در این داستان دشمن اصلی ایرانیان دیوی است به نام اکوان که با گفتن یا نوشتن یزدان مغلوب میشود.
در این بنمایه، صوت و نوشتۀ بنامایزد (به نام ایزد) خاصیت جادویی دارد که پادشاه پرفرّهی چون کیخسرو و پهلوان پرآوازهای چون رستم برای باطل کردن جادوی دیوان و اهریمنان که در اینکار تبحّر دارند، به کار میبرند.
در شاهنامه دستکم دو نمونۀ مشابه دیده میشود: یکی روبهرو شدن رستم در خوان چهارم با دختری زیبا و میگسار بر خوانی گسترده، در میان بیابان که وقتی رستم نام خداوند را آواز داد، دختر زیبا به زنجادویی پلید چهر دگرگون کرد. سپس سرش را با کمند به بند افکند و او را به دو نیم کرد.
دیگر، گشودن دزِ بهمن به دست کیخسرو است. داستان از این قرار است که در زمان کیکاوس بر سر جانشینی او بین خاندانهای بزرگ اختلاف افتاد. طوس و خاندان نوذر از فریبرز پسر کاوس پشتیبانی کردند و گودرزیان از کیخسرو، پسر سیاوخش و نوادۀ شاه. کیکاوس برای گزینش جانشین خود و برای آنکه دریابد کدام یک فرّه شاهی دارند، قرار بر این مینهد که هریک توانستند دز بهمن را که جایگاه اهریمن است، بگشاید و آتشپرستان را از آزار او برهاند، پادشاهی از آن اوست.
فریبرز و طوس در برابر گرمای سوزانِ پیرامون دز که گویا اهریمن با جادوگری برانگیخته بود، تاب پایداری نیاوردند و پس از آنکه نتوانستند، راهی به دزِ سر به فلک کشیده بیابند، ناامید بازگشتند. سپس کیخسرو و گودرزیان بدین مأموریت رفتند.
کیخسرو چون به نزدیکی دز رسید، نامهای نوشت که با نام خداوند آغاز میشد و پس از آن، چند بار دیگر نیز از دادار یاد کرد و در اواخرِ نامه، چنین نوشت: اگر این دز جایگاه اهریمن، دشمن خداوند است، بلندای آن را بر خاک میافکنم و سرِ جادوانِ دز را به بند میکشم. پس نامه را بر نیزهای ببست و به گیو مأموریت داد تا همچنانکه نیزه را بر دیوار دز مینهد، نام یزدان را نیز بخواند. گیو چنین کرد و زمانی نشد که نامه ناپدید شد و چنان خروشی برخاست که خاک بردمید و به فرمان یزدان، بارۀ دز ترک برداشت و فروریخت.
تقابل میان یزدان با اهریمن در این داستان و داستان مشابه، آشکارا پیداست.
برداشت از صفحه فیس بوک دکتر ابوالفضل خطیبی