در عهد ابنبلخی سیستان را شهر رستم مینامیدند. او در قلعه رستم خویش از انتقام گرفتن بهمن از سیستانیان سخن میگوید: ... و برفت و سیستان بغارتید و شهر رستم بکند و خراب کرد بکینه آنچ با پدرش کرده بودند.
در برزونامه هم شهر رستم آمده است:
همی رفت تا شهر رستم رسید
زن جادوگر چون بدانسو کشید
و در عجایبالمخلوقات هم شهرهای سیستان مربوط رستم الشدید خوانده شده است. الفنستون دراینباره آورده است که از میان دریاچه زرنگ کوهی سربرافراشته که آن را کوه زور و گاهی هم "قلعه رستم" میخوانند. روایاتی هم از وجود قلعهای در این ناحیه در روزگار باستان حکایت دارد. شاید به همین خاطر هست که سرانجام هرتسفلد، ویرانههای پای کوه خواجه را "دژ رستم" خواند.
یکی از شهرستانهای سیستان، قرنین است که در یک منزلی زرنج موقعیت داشته و بلاذری درباره آن مینویسد که اینجا "تیمارگاه اسپ رستم" است و نویسنده تاریخ سیستان آن را "ستورگاه مرکبان رستم دستان" خوانده است. ابنخرداد و ابنفقیه نیز برآنند که در این شهر اثری از "آخور اسپ رستم" هست.
در قاموس جغرافیای افغانستان نیز خرابهای به فاصله ۳۰ کیلومتر در جنوب قلعه شیندند (سبزوار) به نام "آخور رستم" آمده است.
آقای حبیبی در جغرافیای تاریخی افغانستان از موضعی در شمال سیستان بنام "تخت رستم" یاد میکند و کوهی در جنوب شرق قلعه جوین مربوط ولایت فراه به ارتفاع تخمینی ۸۲۴ متر به همین نام وجود دارد که شاید مراد از این هر دو، یک موضع باشد؛ اما به نام "تخت رستم" در سمنگان آبده ایست که با وجود ناامنیهای سالهای اخیر از جذابیت قابل وصفی برخوردار بوده است.
این آبده تاریخی، سالانه تعداد بسیاری از مردم را بسوی خویش جلب میکند. "تخت رستم" در جنوب غرب شهر ایبک و در تپهای مشرف بدان شهر موقعیت دارد. گفته میشود که این آبده اصلاً یک استوپه بودایی است که ناتکمیل مانده و شاید در اثر گرفتاریهای نظامی این کار به انجام نرسیده باشد.
در ساختمان این استوپه آنچه که نظر پیروان آیین بودایی را جلب کرده، شکل طبیعی اراضی است. اینجا برجستگیای از سنگ وجود داشته و بوداییان آن را مانند صفهای تراشیده و گرد بر گرد آن را که ۸۵ متر احاطه دارد، مانند خندقی با عمق درحدود ۴ متر کندهاند. چون در استوپهها معمولاً ودیعههای یادگاری و یا اشیای مقدس را میگذاشتهاند، در اینجا هم بر فراز این صفه خانه کوچکی را بدینمنظور از سنگ تراشیدهاند که رخ بهسوی مشرق دارد. موسیو فوشه باستانشناس فرانسوی عقیده دارد که کار ساختمان استوپه پس از تراشیدن همین خانه متوقف شده است. متصل استوپه "تخت رستم" تپهایست که بوداییان در آن به تعداد پنج سمج کندهاند. سمج پنجمی هم نامکمل است. این سمچها با دهلیز وسیعی بهم پیوند یافتهاند. در داخل چهار سمچ اولی جای نصب پیکرههایی ملاحظه میشود. در پای تپه دیگر دو خانه بزرگ که محیط آن از ده در ده متر کمتر نیست و بلندای آن نیز به همین اندازه، تراشیده و سرای مستطیل شکل دیگر که ظاهرا برای ستوران ساخته شده بود، وجود دارد.
دیگر از نامهای معروف جغرافیایی در افغانستان که به نام رستم پیوند دارد، "تخت رستم و "تپه رستم" در بلخ است. آقای کهزاد درباره این دو بنا میگوید که تاکنون معلوم نشده است که اینها معبد بوداییاند و یا یک آتشگاه زرتشتی. اما این دو بنا را به قیاس محل آنها، پرفسور بارتولد، بنای بزرگ نوبهار بلخ میداند که هسوان _تسنگ در سده هفتم شرح آنها را نوشته است.
"تپه رستم" بنای مدوری بوده که از خشت ساخته شده و محیط قاعده آن ۱۵۰ پا و ارتفاع آن ۵۰ پا بوده است. نمای بخش بالایی بنا را با خشت پوشانده بودهاند.
سقف بنا مسطح بوده و در داخل آن چهار خانه و در پایین چهار راه ورودی داشته است که در مرکز، مانند دهلیزهایی بهم میپیوستهاند.
موسیو فوشه در سال ۱۹۳۴ میلادی به بلخ سفر کرده و این تپه را مورد کاوش قرار داد، اما خلاف انتظار از آن چیزی بدست نیاورد؛ اما "تخت رستم" بلندیای با ابعاد همانند بوده و اما مانند "تپه رستم" مدور نیست، بلکه شکل ذوذنقه را داشته و معلوم نیست که آیا در آن اتاقهایی موجود است یا خیر!
از اینکه در برخی جاهای این بلندی آب باران رخنه کرده، باید در زیر آب جوفهایی بوده باشد. "تپه رستم" در جنوب غرب برج عیاران موقعیت داشته و در بالای آن صفه ربع شکلی نمایان بوده است و هر دو بنا در دو سوی جاده قدیمی که از بلخ به سوی هند میرفته موقعیت داشته است. بارتولد درباره این بناها از قول ییت آورده است که مردم محل معمولا خرابهها و زیارتگاههای بوداییان را "تخت رستم" مینامند و کهزاد نیز این مسئله را تایید میکند که در دوره اسلامی اکثر قلاع و استوپهها بنام رستم شهرت یافتهاند.
از این تپهها یکی هم در توپ دره پروان است که تا یک قرن و نیمی پیش، به "تپه رستم" شهرت داشته و حالا بخاطر همان تپه بزرگ، نام منطقه به توپ دره مسمی شده است. در این منطقه قبری هم بوده که به "گور پسر رستم" معروف بوده است.
دیگر از بناهای تاریخی بزرگ که به رستمش منسوب داشتهاند، سدی بزرگ بود بر رود هیرمند، بنام "سد رستم" که همه روستاهای باختر سیستان را آبیاری میکرد. این بند در پایان قرن هشتم، هنگام لشکرکشی تیمور ویران شد. امیرتیمور غیر از این سد، همه قنوات و کاریزهای سیستان را بطرف صحرا و شنزارها هدایت کرد و همانگونه که افراسیاب برای رستم و زادگاه او (سیستان) استدعا کرده بود، شهر رستم را کنام ددان ساخت.
تهمتنش خوانند و رستم بنام
پدر زال و از پشت دستان سام
همیشه نشستش بود سیستان
که بادا همیشه کنام ددان
بارتولد در این مورد دقت بیشتر کرده است. او میگوید که بند در یک منزلی بالای زرنگ موقعیت داشته و در قرون وسطی منسوب بود به رستم، پهلوان افسانهای سیستان، بارتولد تاکید دارد که این روایت میتواند قرینهای باشد بر این نکته که شاید بند مزبور در روزگار پیش از اسلام بنا شده بوده. این بند دوبار ویران شده؛ یکبار توسط تیمور و بار دیگر به وسیله پسرش شاهرخ.
"میدان رستم"، منطقه وسیع علفزاریست که چشمههای بسیار از آن میجوشد و در میان لوگر و گردیز موقعیت دارد. از این منطقه در تذکره همایون و اکبر نیز یادآوری شده و استاد کهزاد نیز از آن بنام "رستمی میدان" ذکر کرده است. اگر رستمی در تاریخ وجود داشته باشد، این میدان، همان شکارگاهی خواهد بود که در آن برایش چاه کندند.
در جنوب غرب ولسوالی (شهرستان) یکاولنگ، در دامنه کوه بابا مربوط به ولایت (استان) بامیان درهایست بنام "روستم" که جمعیتی در حدود پنجهزار تن از مردم در آنجا زندگی دارند؛ همچنان در جنوب ارزگان خاص، منطقهای بنام "دشت رستم" است و در غرب این "دشت رستم" منطقه دیگری را بنام فراموز میخوانند.
در غزنی افسانهای وجود دارد که میگویند روزگاری رستم، رخش خود را در دشت ناهور گم کرده بود و میخی در این دشت بود که آن را "میخ اسپ رستم" مینامیدند. در پنجشیر سنگ بزرگی است که آن را "پلخمان سنگ رستم" یاد میکنند و در دایکندی هم چشمهایست که آن را "چشمه رستم" میخوانند. در ارمغان میمنه، در فهرست قریههای قیصار ولایت فاریاب از دهکدهای بنام "ارضلک رستم" یاد شده که در قاموس جغرافیایی افغانستان، به اشتباه "ارخلک رستم" ضبط گردیده است. "پل رستم" دهکده دیگریست مربوط به ولایت (استان) کنر. و باز "چاه رستم" که به فاصله ۸۵/۵ کیلومتر در غرب جوین در ولایت فراه موقعیت دارد.
منبع:
مقاله "رستم در جغرافیای افغانستان"، محمد یونس طغیان ساکایی، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، صص ۱۷۵۷_ ۱۷۶۰.
کانال کانون پژوهشهای شاهنامه