۳- برنامه زندگی پس از زندگی دارای یک محتوا وهمچنین یک ساختار وچارچوب فنی میباشد. قطعا از حیث ساختاری ونحوه برگزاری برنامه ودقت در احتراز از برخی آفتها دارای نقدهای است که بررسی آنها خالی ازلطف نیست اما آنچه مدنظراین نوشتار است پرداختن به بُعد محتوایی برنامه میباشد. چنانچه کسی احاطه کافی به مباحث فلسفه اسلامی داشته باشد تاحدود زیادی انچه توسط تجربهگران مرگ بیان میشود دوراز ذهن ومبهم نمیباشد.زیرا فلسفه اسلامی درصدد تبیین نسبت انسان باهستی وارائه تصویری کامل از عوالم وجودی ونسبت آنها بایکدیگر میباشد. آنچه که در فلسفه مدرن و طیف علوم مدرن مورد انکار وفراموشی واقع شده عبارت است از بُعد مجرد وفراجسمانی انسان وعالم. در نگاه مدرن همه چیز به نسبت انسان ومتعلقات او مثل آزادی، اراده، علم معنا پیدا میکند وخود انسان چیزی جز حیوان پیچیده و تکاملیافته که قوانین غریزی براو حاکم است نمیباشد.
همچنین دنیا وعالم عبارت است از امتدادی جسمانی که حائز قوانین دقیق مکانیکی است. انسان وعالم دوماشین منظم ودقیق طبیعی هستند که یکی ازآن دو قدرت ادراک پدیداری دارد و میتواند به ماشین دوم(طبیعت) معناومفهوم اعطاکند. لذا چیزی فراتر از جسم پیچیده ابژکتیو و سوبژکتیو وجود ندارد. انسان وفهم او بنیاد همه امور است. حیث مجرد روحانی که درامتداد اراده الهی برانسان وسرنوشت او وهمچنین طبیعت وعالم حاکم است در نگاه مدرن موضوعیت ندارد وچیزی جز خرافات عصر میتولوژیک نمیباشد. لذا یکی از عوامل حمله وجرح برنامه زندگی پس از زندگی فقدان دستگاه معرفت شناسی فلسفی دقیق جهت شناخت ابعاد مجرد انسان ونسبت عوالم مادی بامجرد میباشد.
چنانچه فردی میگفت بعداز خلع بدن درد واسترسی که پزشکان وپرستاران اطرافم جهت احیای من متحمل میشدند را درک وحس کردم. در فلسفه مدرن که انسان به عنوان سوژه مطلق فعال، افاضه کننده معنا به خارج است این مساله چیزی جز کنشهای پدیداری انسان نیست. ودر علم روان شناسی مدرن که انسان جسم پیچیده فاقد حیث مجرد است، این تجربه درواقع حاصل نوعی فعل وانفعالات بیولوژیک مغز است، یاآنکه ناخودآگاه بشر دریک کنش فعال، به تخلیه احساسات سرکوب شده ناشی از عقده ادیپ پرداخته وموهوماتی تحت عنوان ارواح وعالم مجردات را انشاء کرده. واینها همگی ناشی اختلال سیستم ادراکی ونوعی روانرنجوری مضمن میباشد.
اما درسیستم معرفتی فلسفه اسلامی نفس انسان، لطیفهای مجرد ومقتبس از عالم جبروت است که پس تنزل با جسم مادی بشر همراه ومتحد شده، چنانچه توجه اصلی نفس به تدبیر جسم و بقای حیوانی باشد، محدود شده وخلق وخویی جسمانی وحیوانی به خود میگیرد. یعنی درابعاد مکانی وزمانی زندانی میشود. ونمیتواند از هویت فردی جسم فراتر برود. اما چنانچه نفس از بدن ترک توجه وتعلق کند واز مرتبه حیات مادی ناسوتی فراتر رود ومتوجه عوالم ملکوتی شود،قدرتمند میشود. یعنی بر موجودات احاطه یافته و ادراکات او قوی میشود.
بنابر اصالت وجود وعاء خارج وحقیقت عالم رایک امر واحد سریانی ذومراتب به نام وجود پُرکرده وفراگرفته. این وجود واحد دارای سه مرتبه است:
وجود جبروتی
وجود ملکوتی
وجود ناسوتی
وجود در مرحله جبروتی شدید وقوی است، یعنی احاطه کاملی به سایرموجودات مادون خود دارد وهمچنین حقایق عالم نزد او مضبوط است. اما وقتی وجود جبروتی تنزل یابد وبه وجود ملکوتی برسد ضعیف تر شده لذا قدرت احاطه ومعرفت به حقایق در او کمتر میشود وچنانچه بازهم تنزل یابد وبه وادی بسیار ضعیف ومحدود دنیای مادی وناسوت برسد احاطه او صرفا به هویت ویک فرداست وهمچنین وسعت ادراک حقایق برای او مضیق میشود.
حالا اگر این روال رابرعکس صعود کند. یعنی از وجود ناسوتی به وجود ملکوتی وسپس جبروتی سیر کند،نتیجه آنکه چون از مرحله ضعیف وجود ناسوتی بیرون امده وپای در وعاء قوی ملکوتی گذاشته، وقاعدتا نفس از تعلق تدبیری به جسم جدا شده، وجود نفس قویتر میشود واحاطه او به سایرهویات بیشتر شده وهمچنین ادراک ومعرفت او از حقایق توسعه مییابد....لذا وقتی عموم تجربهگران، برایشان خلع بدن رخ میدهد از نوعی قدرت یافتن واحاطه نفس برسایرین وهمچنین آگاه شدن بر حقایق مختلف یاد میکنند.
این قبیل حوادث جزبا مبانی معرفتی فلسفه اسلامی قابل توضیح وتفسیر نیست.
جالب اینجاست که برخی از منتقدین، علم روانشناسی مدرن را ملاکی برای توضیح این قبیل تجربیات میدانند. علمی که اساسا مبانی فلسفی ورئووس متافیزیکیاش وجود عالم مجردات رانفی میکند وانسان را گاهی حیوان مکانیکی و گاهی حیوان غریزی ودر دوره جدید حیوان پدیداری میخواند ودر روش مقید به مشاهدات حسی تجربی و وفادار به روش پوزیتیویستی است، هرگز نمیتواند چارجوبی معرفتی جهت توضیح وتبیین تجربیات مرگ وخلع بدن ارائه دهد.
علم روانشناسی در مبادی تصدیقی وهمچنین اهداف واغراض نهایی، و روش ومنهج تحقیقاتی به هیچ وجه وجود موثر عالم مجردات را برنمیتابد ویارای درک وتوضیحش راندارد. لذا استناد به علمی که بایک چشم مادی میخواهد به نبرد با بعد مجرد وملکوتی انسان برود در موضوع فوق کاملا بیوجه وبی دلیل است.
علم مدرن باید ضعف خود را در توضیح روشمند و مشخص از تجربیات مرگ بپذیرد. علمی که باقاطیعت وجود حیث ملکوتی ومجرد انسان وعالم را نفی میکند هرگز نمیتواند به قضاوت پیرامون تجربیات انسانهای که به عالم مجردات برزخی رفتهاند بپردازد.