حقوق خوانده بود اما ذهن و زبانش با ادبیات سرشته شدهبود و سرشار از مطالعاتِ فرهنگی بود.
همچون چخوف که تناقضِ میانِ شغلِ پزشکی و هنرِ داستاننویسیاش را در عبارتی جاودانهکردهبود، او نیز میگفت حقوق عیال و ادبیات محبوب من است! و ادبدوستیاش را بیشاز هرکسی مرهونِ خالهٔ شویناکردهٔ خویش میدانست؛ خالهای که در خردسالی او را بهویژه با آثارِ سعدی، این «شیخِ همیشهشاب»، آشناکردهبود. جیمز جویس نیز میلِ بیمارگونهٔ خویش به داستان و هنر را وامدارِ عمهٔ قدّیسهمانند خود میدانست؛ عمهای که جویس را در خردسالی به تماشای تابلوی «روزِ قیامت» میبُرد.
استاد اسلامی مردی اروپا رفته و پاریس دیده و شرق و غربگردیده بود، اما دلی داشت که همواره برای ایران میتپید. درک و دریافتم از مطالعهٔ مستمرِ آثار استاد را اگر بخواهم در چند واژه خلاصهکنم، این کلیدواژهها است: خردگرایی، مداراگری، فرهنگمداری و اندیشیدن به سرنوشتِ ایران و ایرانی.
استاد اسلامی مردِ «دیدهور»ی بود و هرگز فریبِ «افسانه و افسونِ» زمانه را نخورد. سالها شعر سرود و داستان و نمایشنامه نوشت. یک عمر ادبیات ایران را البته بیشتر ازمنظر و زوایای انسانی و اخلاقی پژوهید و تحلیلکرد. بیگمان نقدِ ادبیِ ما بسیار وامدارِ ایشان است و تاریخِ شاهنامهپژوهی و حافظشناسی آراء ایشان را ازیادنخواهدبرد.
سهمِ استاد در شکلگیری ادبیاتِ تطبیقی ایران نیز شایانِ توجهاست. استاد اسلامی آثارِ رنگارنگی (شعر و زندگینامه و ...) را به فارسی نیز برگرداند؛ چندین سفرنامه خواندنی و ماندنی از خود یادگارنهاد. و بسیار اند کسانی که از دریچهٔ دلانگیزی که او بهرویشان گشود، با کشورِ شوراها و شهرهای افغانستان و سرزمین چین آشنا شدند. استاد ندوشن جستارنویسِ پرکاری نیز بودند و مقالات گوناگونشان در برترین مجلات هر دوره («پیامِ نوین»، «یغما»، «هستی» و ...) منتشرمیشد. اما همهٔ این آثارِ گوناگون، معطوف بود به دغدغههای ایراندوستانهٔ استادی که همیشه و همهجا چشمی به تاریخ و فرهنگ سرزمینِ مادریاش داشت و به ما نیز یادآورمیشد «ایران را ازیادنبریم».
استاد اسلامی بهخلافِ اغلبِ ادیبان، جانمایه و جوهرهٔ آثارِ ادبی را با زبان و بیانی روشن و رسا به مخاطب میشناساند. شاهنامه و شعرِ حافظ را با دید و دریافتی روزآمد مینگریست. اغلب درپیِ پیامِ انسانی و اخلاقیِ آثار بود. هرگز به جانبِ جدالهای قلمیِ فرصتسوزانه و فرهنگستیزانه میلنکرد.
بهگمانِ من در طولِ هزارسالی که از سرودهشدنِ شاهنامه میگذرد، هیچکسی درستتر و خوشخوانتر از آثارِ استاد اسلامی و زندهیاد شاهرخِ مسکوب «داستانِ داستانها»ی شاهنامه را تحلیلنکردهاست. گرچه ایشان ادعایی در حافظپژوهی نداشتند اما چند اثر در این زمینه نیز منتشرکردند و «ماجرای پایانناپذیرِ حافظِ»، ایشان از درخشانترین آثار در حیطهٔ حافظپژوهی است.
نکتهٔ آخر:
ایشان بارها در نوشتههایشان کسانی را کامیاب خواندهاند که پیمانهٔ زندگیشان را پُرکردهاند و «ذخائر و استعدادِ وجودیشان را بهحدّاعلا شکوفاندهاند»؛ یا بهقولِ بیهقی «جهانخوردند»! ازجمله دربارهٔ بهار نوشتهاند: «من بهار را مردی کامروا میدانم، زیرا از زندگی نترسید و خود را دلیرانه در دهانِ آن انداخت». دربارهٔ اخوان نوشتهاند: «کوتاه یا بلند، مهم آن است که پیمانه پُر شود؛ و پیمانهٔ اخوان پر بود و پیمان را به آخر رساند». نیز دربارهٔ استاد غلامحسین یوسفی نوشتهاند: «برسرِهم [...] سعادتمند زندگی کرد [...]. زندگی پاکیزه و باحاصلی را گذراند».*
بیگمان استاد ندوشن خود از نامورانِ کامروایی است که پیمانهٔ زندگیاش پُر بودهاست!
*عبارات نقلشده برگرفته از کتابِ «نوشتههای بیسرنوشت»، اثرِ استاد اسلامی ندوشن است.
احمدرضا بهرامپور عمران
از گذشته و اکنون