دلاورانی که در پیشگاه کاوس بودند_از توس و گودرز و گیو گرفته تا شاپور و فرهاد و رهام_ با شنیدن خبر کشته شدن سیاوش، جامه کبود به تن میکنند
رسمی که به نظر طبری در بازگفتِ پندار دانشوران ایرانی: "نخستین کس که در عزا سیاه به تن کرد شادوس پسر گودرز بود که در ماتم سیاوخش سیاه پوشید و پیش شاه رفت و گفت چنینکرده که روزی تاریک و سیاه است".
به نظر ما سیاه بر تن کردن در عین حال میتواند یادآورِ بیدادگری تورانیان باشد که درفششان سیاهرنگ بوده است.
اما چشمگیرترین نکتهای که در آثار ادبی ایرانیان در این زمینه بازتاب یافته سخن گفتن از دگرگونیهای ناگهانی آسمانی است که در آستانه کشته شدن سیاوش روی میدهد. فردوسی خود در اینباره میسراید که چون سیاوش را به خاک انداختند و تشت بنهادند تا سر از تنش جدا سازند:
یکی باد با تیرهگَردی سیاه
برآمد بپوشید خورشید و ماه
و این چنان بود که کسی کس دیگر را نتوانست دید.
ثعالبی درباره کشته شدن سیاوش مینویسد: "[افراسیاب] به کشته شدن سیاوش فرمان داد و [گرسیوز] او را به پهلو افگند و با شمشیر سرش ببرید؛ آنچنان که گوسفندی را سر ببرند". سپس میافزاید: "خونش را در تشتی زرین ریختند و امر داد که آن را در بیابان بپراگنند. بادی تند برخاست و غباری ستبر برانگیخت. تاریکی همهجا را فراگرفت".
در گزارش ثعالبی این نکته نیز جالب توجه است که افراسیاب میکوشد خون ریختهشده سیاوش را در تشتی گرد آورند و در بیابان بپراگنند و این خود چه بسا نشانهای از باور ایرانیان به این باشد که از خون جاودانگان لاله میروید. دو دیگر اینکه ممکن است یادآور رسم قربانی کردن نیز باشد.
از سروده فردوسی و از گزارش ثعالبی چنین برمیآید که این هر دو _که زاده خراساناند_ درباره داستان سیاوش منابعی داشتند که طبری و دیگر نویسندگان زمانهاش از آن بیبهره بودند و این سخنان در راستای گفتمانهایی مینمایند که در شاهنامه از زبان رستمِ هرمزد، سردار اشکانی تبار ایرانی، آورده میشود؛ سخنانی که در آستانه جنگ قادسیه به صورت نامه این سردار به برادرش فرخ بازتاب یافته است.
این دست سخنان در ادبیات پیشگویانه رستاخیزی چون زند و هومن یسن و یادگار جاماسب در شرح اوضاع در زمان آمدن نجاتبخش و رهاننده نیز آورده شده است: "ابر سهمگین همه آسمان را چون شب تار کند. باد گرم و باد سرد بیاید و بر و تخمهی دانهها ببرد".
بیگمان داستان سیاوش را باید آغاز پیدایی باورهای ایرانیان به انسانهای ورجاوند دانست. از آن پس میبینیم هر بار که ایرانیان و ارانشهر دچار مصیبت یا شکستی بزرگ میشوند، ادبیات پیشگویانه رستاخیزی با شاخ و برگی _گاه آیینی و گاه کاملاً دینی_ آراسته میشود.
منبع:
کتاب "تاریخ و فرهنگ باستانی ایرانیان و شاهنامه فردوسی"، آصف خلدانی، تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۹۶، صص ۲۸۶_۲۸۸.
کانون پژوهشهای شاهنامه