گیتا جزئی از کتاب مهابهارات حماسۀ بزرگ هندوان و بزرگترین حماسۀ شعری جهان است.
گیتا گفتگوها و مفاوضاتی است که بین یکی از پهلوانان این حماسه به نام ارجونا و استاد و مرشد او کرشنا در میدان جنگ روی داده است. گیتا هجده گفتار است و شامل مضامینی فلسفی و مذهبی با بیانی شاعرانه است.
شاهنامه فردوسی این حماسۀ بزرگ زبان و ادب فارسی نیز مشحون و سرشار از مضامین فلسفی و اخلاقی است که شاعر به تناسب موضوع و فضای داستانها این مضامین را بیان کرده است. شکی نیست که بسیاری از این مضامین فلسفی و اخلاقی در منابع فردوسی بوده است و شاعر تنها لباس نظم بر قامت این افکار پوشیده است. مضامینی که جزئی از میراث گرانسنگ مردم فرهیخته و حکمتپرور ایران باستان بود که سینه به سینه حفظ یا در منابع مکتوب مثل خداینامهها ثبت وضبط شده بود.
آنچه در این میان قابل توجّه است مضامین مشترک بین دو کتاب شاهنامه و گیتا است. دو کتابی که ریشه در فرهنگ دو ملت با خاستگاهی مشترک دارند. این مضامین مشترک نشان از دیرینگی تاریخ فکر و فلسفۀ این دو ملت و گواه سختگی و پختگی اقوام هندوایرانی است. در ادامه توجّه شما را به برخی از این مضامین مشترک جلب میکنم.
۱ـ جان و خرد
فردوسی از همان آغاز شاهنامه به ستایش جان و خرد میپردازد و آن دو را دو گوهری میداند که اندیشه بالاتر و برتر از این دو نمیشناسد:
به نامِ خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خرد چشمِ جان است چون بنگری
که بی چشم شادان جهان نسپری
خرد را و جان را که یارد ستود
وُ گر من ستایم که یارد شُنود
در کتاب گیتا نیز خرد و جان به عنوان بزرگترین موهبتهای الهی ستوده شدهاند:
«گویند که نیروی حس بزرگ است
ولی دل از حس بزرگتر است
و خرد بزرگتر از دل است و بزرگتر از خرد، جان است
پس ای قویدست جان را برتر از خرد شمار
و خود بر خود چیره باش.»
۲ـ حواس و خرد:
فردوسی گوش و چشم و زبان را خاستگاه نیکی و بدی میداند و خرد را نگهبانِ جان، این والاترین گوهر عالم وجود از آنچه که سه پاس انسان یعنی چشم و گوش و زبان جذب و کسب میکنند، میداند:
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی و زویت غمیست
وُزویت فزونی و زویت کمیست
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبانِ جان است و آنِ سه پاس
سه پاسِ تو چشم است و گوش و زوان
کزین سه بود نیک و بد بی گمان
در گیتا نیز آمده است حواس اگر رام نشوند موجب گمراهی انسان و باعث نوزاییهای پیاپی (تناسخ) میشوند و توصیه شده است که باید حواس را رام کرد و آن را از اشیا فراتر کشید تا خرد را تباه نکند و از راه نبرد:
«و دل که به دنبال حواس سرگردان دستخوش تشویش باشد خِرَد را از راه برد چون باد که کشتی را در آبها گمراه سازد. احساسات سرکش حتّی دل مرد حکیم را که به دنبال کمال است، سخت به سوی خود میکشاند.»
در شاهنامه نیز وقتی نقش خرد کمرنگ میشود که احساسات و قوای منفی در نفس کسی قدرت مییابند و به او دستور میدهند. در چنین موقعیتی است که اعمال نابخردانه از انسان سر میزند و دلش از کردۀ خویش ریش میشود. به همین دلیل یکی از دعاهایی که در شاهنامه تکرار می شود این است: که با جان پاکت خرد باد جفت/ که با جان خسرو خرد باد جفت/ به روشن روانت خرد رهنمای
۳ـ آز و خشم:
فردوسی تمام رنجهای نوع بشر را از زیاده خواهی و بیشی جویی میداند و تشویش را نتیجۀ آز میداند و معتقد است هر کِرا آز و آرزو بیشتر باشد تیمار و رنج نیز بیشتر است:
همه رنجی از بهر بیشی بُوَد
مبادا که با آز خویشی بود.
کرا آرزو بیش تیمار بیش
بکوش و نیوش منه آز پیش
یا: تو از آز باشی همیشه به رنج
یا: بدی در جهان بدتر از آز نیست
در گیتا نیز کرشنا در پاسخ به این سوال ارجونا که چیست که مرد را به خلاف دل خود به گناه وا میدارد، پاسخ میدهد:
«آز و خشم است که از شهوت برمیخیزد. آز و خشم که منشأ همۀ گناهان است. این دشمن خود را باز شناس. بدانسان که دود آتش را فروپوشد و غبار آیینه را و رحم مادر جنین را، حرص نیز معرفت را فروپوشاند. این آتش تسکینناپذیر حرص دشمن جاودانۀ مرد حکیم است.»
آز و خشم و شهوت دقیقاً همان سه چیزی است که در نظر مولانا گمراه کننده انسان است:
باد خشم و باد شهوت باد آز
برد او را که نبود اهل نماز
از دیدگاه شاهنامه آز و آرزو پدید آورنده خشم و بیم و تشویش و نیازمندی (سیر ناپذیری) انسان است:
نگر تا نگردد به گِرد تو آز
که آز آورد خشم و بیم و نیاز
عین این مطلب در کتاب گیتا نیز تکرار شده است:
«و از تعلّق، آرزو زاید
و از آرزو، خشم پدید آید
و خشم، مایۀ تشویش گردد
و تشویش، نِسیان آرد
و نِسیان، خرد را تباه گرداند
و تباهیِ خرد موجب هلاک باشد
همانگونه که در گیتا تباهی خرد به هلاک میانجامد در شاهنامه نیز تیره و تباه شدن خرد به تیرگی جان و تشویش میانجامد:
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
۴ـ بدنامی یا مرگ:
در گیتا از زبان کرشنا و خطاب به ارجونا که در جنگ دچار تردید شده، آمده است: « آزادگان را بدنامی از مرگ بدتر است.» در شاهنامه نیز هنگامی که سیمرغ از سرنوشت شوم و شوربختی دو جهانی کشندۀ اسفندیار آگاه میکند و از او میخواهد که از رویارویی با اسفندیار بپرهیزد؛ باز رستم مرگ را بر بدنامی ترجیح میدهد و میگوید:
به نکو گر بمیرم رواست مرا نام باید که تن مرگ راست.
احمد رضا نادری