غفار یگانه یا "میرزا غفار خان یگانه" ملقب به سالارمنصور (و در تاریخ معاصر معروف به: "میرزا غفار خان سالار منصور"، یا "سالار منصور یگانه"، یا "سالار منصور قزوینی") [آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله]، مشروطهطلب، حقوقدان، فعال سیاسی، و از متمولین و ملاکان بزرگ منطقۀ قزوین و زنجان بود.
وی نهفقط از پشتوانههای مالی نهضت مشروطیت، بلکه از حقوقدانان و قضات حامی این نهضت (از جمله از اعضای کمیسیون عالی مجلس مشروطه در خلع محمدعلیشاه قاجار از سلطنت، و همچنین از قضات اولین محاکمۀ قانونی در تاریخ ایران) بشمار میرفت، و در عین حال از مجاهدان و فرماندهان میدانی مشروطیت نیز بود و از جمله یکی از دو فرماندۀ اصلی اردوی برق محسوب میشد. وی همچنین از دوستان و نزدیکان مورد اعتماد "سیدضیاءالدین طباطبایی" بود و از سوی کابینۀ او (موسوم به کابینه سیاه) والی زنجان و قزوین شد.
دکتر ناصر یگانه (سناتور و حقوقدان برجسته و رئیس دیوان عالی کشور در عصر محمدرضاشاه پهلوی) فرزند اوست.
[علیرغم اهمیت غفار یگانه در رویدادهای مربوط به مشروطیت و تاریخ معاصر، شرح حال کاملی از او در فضای مجازی و حقیقی نوشته نشده و از این روی درباره او نیز، مفصلتر مینویسم]
میرزا غفارخان یگانه در خانوادهای متمول و ثروتمند از ملاکان قزوین بدنیا آمد و پس از انجام تحصیلات مقدماتی در زادگاه خویش توسط خانوادهاش برای تحصیلات تکمیلی به اروپا (احتمالن به فرانسه) فرستاده شد [مستندی که بیانگر نوع و میزان تحصیلات زندهیاد غفار یگانه و همچنین سالهای تحصیل او باشد، بدست نیاوردم، اما مجموع فعالیتها و مناصب او در سالهای بعد و از جمله انتخاب او در کمیسیون قانونی خلع محمدعلیشاه و نیز تعیین او بعنوان قاضی در برخی پروندههای مهم عدلیه (بشرح ذیل) از تحصیل او در رشته حقوق حکایت دارند]
میرزا غفارخان از بدو جوانی و با طنین انداز شدن نغمه آزادی و مشروطیت در ایران، از افراد مهم و تاثیرگذار این خیزش و از سردمداران مقابله و مخالفت با محمدعلیشاه (بویژه در قزوین که یکی از شهرهای مهم در جریان مشروطه بود) محسوب میشد و از این روی متعاقب به توپ بسته شدن مجلس در جمادی الاول 1326 هجری قمری (ژوئن 1908 میلادی معادل با 1287 خورشیدی) و استبداد صغیر، وی بعنوان یکی از فعالان و تعزیه گردانان اصلی مشروطیت، برای در امان ماندن از قهر استبدادیون به اروپا رفت
بنا بنوشتۀ منابع تاریخ معاصر وی در این سفر خود به اروپا، در انگلستان با مستشرق و ایرانشناس بزرگ و نامدار، پروفسور ادوارد براون دیدار نمود و بعدها از این دیدار و ملاقات خود با وی در جراید و نشریات ایرانی گزارشهایی ارائه نمود.
میرزا غفارخان در سال 1327 هجری قمری و به هنگام خیزش انقلابی مشروطهخواهان برای فتح تهران و خلع محمدعلیشاه قاجار از سلطنت، به ایران بازگشت و ضمن رایزنی با سپهدار تنکابنی و همراهی با آزادیخواهان تبریز و گیلان، به تقویت اردوی مشروطیت یاری نمودو بویژه به لحاظ مالی از پشتوانههای مشروطهخواهان و آزادیخواهان محسوب میشد.
همچنین در همین دوران، میرزاغفارخان یگانه از جمله مجاهدانی بود که لباس رزم پوشید و در رأس یکصد و پنجاه نفر از مشروطهخواهان مسلح قزوینی به یاری قوای سپهسالار تنکابنی شتافت و رهبری یکی از یازده دستۀ قوای شمال که برای فتح تهران عزیمت کرده بودند را بر عهده گرفت. این دستهها پس از پیوستن به دستههای مسلحی که تحت رهبری قوای بختیاری از جنوب ایران به یاری مشروطیت شتافته بودند، موفق به فتح تهران و پایان دادن به استبداد محمدعلی شاهی شدند.
امّا متعاقب فتح تهران يک کميسیون عالی متشکل از 28 نفر از مشروطهخواهانی که برای سقوط محمدعلی شاه و اعاده مشروطيت تلاش نموده بودند، مأمور خلع قانونی محمدعلیشاه از سلطنت شدند و ادارۀ امور کشور تحت نظارت آنها قرار گرفت که میرزا غفار خان یگانه نیز بعنوان یکی از عوامل مؤثر در پیروزی مشروطه خواهان از جملۀ این 28 نفر بود.
اعضای این کميسيون عالی که بعضن با برخی آرمیدگان در آرامگاه ظهیرالدوله خط و ربطی دارند، بنابه روایت ناظمالاسلام کرمانی در کتاب "تاريخ بيداری ايرانيان" این افراد بودند:
«صدرالعلماء (مجتهد آزاديخواه)؛ ميرزا سيدمحمد امامزاده (سيدمحمد امامي که بعداً امام جمعه تهران شد)؛ سيدمحمد پسر سيدعبدالله (آيتالله سيدمحمد بهبهانی)؛ صنيعالدوله؛ وثوقالدوله؛ مستشارالدوله [پدر یا جد مستشاریهای آرمیده در ظهیرالدوله، حسنعلی، ارسلان، نصرتالله، فرح و مولود مستشاری]؛ حکيمالملک (ابراهیم حکیمی که بعدها به نخستوزیری رسید، برادر زندهیاد موسی حکیمی آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله)؛ حسينقلي نواب؛ ميرزا محمد خراسانی؛ وحيدالملک شيبانی [یا عبدالحسین شیبانی پدر دارا شیبانی آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله که بفرمودۀ زندهیاد استاد ایرج افشار وی (دارا شیبانی) در مدرسۀ ابتدایی زرتشتیان و دبیرستان فیروز بهرام با ایشان همکلاس بوده است]؛حاج سيد نصرالله سادات اخوی؛ حاج محمدعلي تاجر؛ حاج سيدمحمد تاجر؛ سالار حشمت؛ مرتضی قلیخان بختياری (فرزند صمصامالسلطنه بختیاری)؛ عميدالسلطان؛ ميرزا علیمحمدخان (علي محمدخان تربيت)؛ ميرزا سليمان خان (سليمان ميکده)؛ نظامالسلطان [یا نظامالسلطان خواجه نوری، جدّ خواجهنوریهای آرمیده در ظهیرالدوله از جمله زندهیادان: فروغ، ایرانتاج، قمرالزمان، و نظام خواجهنوری]؛ آقا ميرزا غفار [همان غفار يگانه معروف به سالار منصور]؛ عميدالحکماء؛ معزّالسلطان؛ قوامالسلطنه (احمد قوام) ـ ميرزا يانس کسمائی [کذا، شاید هم میرزا یونس]؛ ميرزا طاهر تنکابنی»
این کميسيون مجلس عالی، در روز 27 جمادی الثانی 1327 قمری (برابر با 26 تیرماه 1288 خورشیدی) و در اولين جلسه خود، طی فرمانی، محمدعلی شاه قاجار را به علت پناهندگی در سفارت روس از سلطنت خلع نمود و وليعهد سيزده ساله او را به نام احمد ميرزا به سلطنت برگزيد. به علت اينکه سن شاه جديد به حد نصاب قانونی (18 سال) نرسيده بود، عليرضا خان عضدالملک رئيس ايل قاجار به نيابت سلطنت تعيين شد.
گفتنی است که علیرضاخان قوانلوی قاجار یا همان علیرضا خان عضدالملک، از رجال بسیار مشهور و پُرآوازۀ ایران و رئیس (ایلخانی) مشهور ایل قاجار و دایی زادۀ ناصرالدین شاه قاجار بود که برخی احفاد او و از جمله دخترش زنده یاد بانو #اقدس_عضدیقاجار ملقب به اقدسالدوله و مشهور به خانم اقدسالدوله نیز در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شدهاند.
امّا متن فرمان صادره توسط کمیسیون عالی مذکور (که زندهیاد غفار یگانه از اعضای آن بود)، خطاب به احمدشاه قاجار، افزون بر اهمیت تاریخی خود، از نظر آشنایی با روال قانونگرایانه مشروطیت ایرانی در بدو ظهور خود حائز اهمیت است:
«27 جماديالثانيه 1327. به عرض پيشگاه اقدس اعليحضرت همايون شاهنشاهي سلطان احمدشاه خلّدالله مُلکه و سُلطانه. چون اعليحضرت محمدعلي ميرزا پدر والامقام اعليحضرت اقدس شاهنشاهي بر حسب مقتضيات وقت از تقلّد امر خطير سلطنت معاف شدند و به موجب ماده 36 و 37 قانون اساسي در مجلس فوقالعاده که در تاريخ 27 جماديالثانيه در عمارت بهارستان منعقد گرديد، سلطنت به اعليحضرت اقدس شاهنشاهي مقرر و اعلان شد، و نيابت سلطنت موقتاً به عهده حضرت مستطاب اشرف عالي عضدالملک دامت شوکته واگذار گرديد تا بعد از انعقاد پارلمان به موجب ماده 38 قانون اساسي قرار قطعي در باب نيابت سلطنت داده شود. مراتب معروضه فوق از طرف مجلس عالي فوقالعاده رسماً به توسط مبعوثين آن مجلس عالي به پيشگاه سرير اعلي ابلاغ و اعضاي اين مجلس از طرف عموم ملت تبريکات صميمانه خود را تقديم حضور باهرالنور همايوني داشته، از خداوند متعال مسئلت ميکنند که سلطنت مشروطه آن اعليحضرت براي عموم اولاد ايران به انواع ميامن و تبريکات مشحون و ترقي و سعادت اين مملکت در سايه توجهات خسروانه حاصل و کامل گردد)»
امّا کمتر از دو سال بعد از این وقایع و در سال 1329 هجری قمری محمدعلی شاه قاجار با یاری روسها و با قشونی مجهز، آهنگ حمله به تهران و بازیابی تاج و تخت از دست رفته خود را کرد و در این هنگام نیز زندهیاد میرزاغفارخان یگانه، که حالا از سوی مجلس شورای ملی به لقب "سالارمنصور" نیز مفتخر شده بود از سوی دولت نوپای مشروطه، و در کنار زندهیاد #علی_دیوسالار (ملقب به #سالارفاتح که او نیز در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شده و قبلن عکسها و پستهایی از او در همین گروه منتشر شده است)، مأمور دفع این فتنه شده و در رأس اردویی، راهی شمال ایران گردید.
اردویی که سالارمنصور و سالارفاتح از فرماندهان اصلی آن بودند، در حوالی نور مازندران به مصاف قوای تا دندان مسلح محمدعلیشاهی رفت و این قوا را با سرعتی باورنکردنی تار و مار نمود و از همین جهت در تاریخ معاصر با عنوان #اردوی_برق شهرت یافت.
غفار یگانه یا همان سالار منصور قزوینی در سالهای بعد نیز در تاریخ معاصر ایران نقشهایی مهم ایفا کرد که از آن جمله نقش او بعنوان قاضی در دادگاهی است که به موضوع «ربودن دختران قوچانی توسط ترکمانان و فروش آنها» رسیدگی می کرد. از این دادگاه که در فاصلهای اندک پس از مشروطیت، برگزار شد، با عنوان اولین محاکمه قانونی در تاریخ عدلیه (دادگستری) ایران نام برده شده و نام زندهیاد سالار منصور قزوینی، در کنار دیگر اعضای دادگاه از جمله: "شاهزاده فرمانفرما" (وزیر عدلیه وقت)، "عدالت السلطنه"، "ممتازالدوله"، "اقتدارالدوله"، " و چند نفر دیگر از قضات عدلیه در آن عصر، به عنوان یکی از قضات این دادگاه ثبت شده است.
همچنین زندهیاد سالار منصور که از دوستان و نزدیکان سیدضیاءالدین طباطبایی محسوب میشد، پس از کودتای سوم حوت ١٢٩٩ خورشیدی به سرکردگی او، به جمع فعالان و حامیان #کابینۀ_سیاه پیوست و از جمله بنا به روایت زندهیاد دکتر باقر عاقلی، هنگامیکه سیدضیاء قصد داشت جلوی نفوذ "جهانشاه خان امیرافشار" را در نواحی زنجان بگیرد، سالار منصور قزوینی را به حکومت آن دیار فرستاد و سالار منصور با قشونی مجهز به زنجان رفت و جهانشاه خان را مغلوب نمود.
از سالار منصور یگانه همچنین در وقایع مربوط به انتخابات پر ماجرا و جنجالی دورۀ پنجم مجلس شورای ملی، نیز نام برده شده و او در این دوران جزو کاندیداهای حزب دموکرات، در حوزه انتخابیه تهران بوده است.
مروری بر اسامی دیگر کاندیداهای این حزب که نامشان در اعلان وقت حزب دموکرات آمده (و برخی از آنها نیز در آرامگاه ظهیرالدوله آرمیدهاند)، بیانگر وزن و جایگاه سیاسی زندهیاد سالار منصور در این دوران است. این کاندیداها عبارت بودند از:
1- میرزا علی اکبر ساعت ساز، 2- نقیب زاده اصفهانی، 3- مشیر معظم، 4- مهدی خان ملک زاده [آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله]، 5-سید ابوالفتح، 6- حاجی مخبرالسلطنه، 7- میرزا محمد صادق طباطبایی [آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله]؛ ۸ـ دکتر حسن خان مدعی العموم مالیه ۹ـ سالار منصور قزوینی ۱۰ـ مصدق السلطنه ۱۱ـ معزز الملک ۱۲ـ ممتازالدوله.
امّا با به سلطنت رسیدن رضاشاه پهلوی، سالار منصور قزوینی (غفار یگانه) نیز همانند بسیاری دیگر از سران و مجاهدان مشروطیت، رفتهرفته از سیاست کنارهگیری کرد و به رسیدگی املاک متعدد خویش در منطقه قزوین و زنجان مشغول شد.
در این دوران و تا نخستین سالهای پس از خلع رضاشاه از سلطنت، جز اشاراتی گذرا به نقشآفرینی سالارمنصور در وقایع مربوط به اشغال قزوین توسط ارتش سرخ و قوای متفقین، نام و یاد دیگری از او در منابع مربوط به تاریخ معاصر [البته منابعی که نگارنده تاکنون در دسترس داشته است]، نمییابیم.
با این همه نام سالارمنصور یک مرتبه دیگر نیز در سال 1325 خورشیدی (8 سال قبل از مرگ او) بر سر زبانها افتاد و آن بر سر ماجرای تبعید سیدابوالقاسم کاشانی (آیت الله کاشانی) به املاک سالار منصور در بهجت آباد قزوین مربوط میشد.
این ماجرا که در تیر ماه سال 1325 خورشیدی رُخ داد و در نشریات آن روزگار بطور گستردهای بدان پرداخته شده است، متعاقب سفر آیتالله کاشانی به سمنان، و درگیری و زد و خورد خونین میان کارگران تودهای و سایر کارگران سمنانی در جریان این سفر بوقوع پیوست و به مجروح شدن جمع زیادی از زد و خوردکنندگان و مردم عادی و اعلام حکومت نظامی در این شهر منجر شد و چون هیأت اعزامی از سوی نخست وزیر وقت، یعنی قوام السلطنه، آیةالله کاشانی را مسبب این بلوای خونین تشخیص دادند، وی را در شب نیمه شعبان 28 تیرماه 1325 در راه شاهرود- سبزوار توقیف و بلافاصله به املاک سالار منصور (غفار یگانه) در روستای بهجت آباد قزوین تبعید نمودند.
پیامدهای این رخداد و نیز انتشار خبرهایی در محافل مختلف در باره چگونگی و محل تبعید آیتالله کاشانی، خودبخود پای سالار منصور را نیز به این ماجرا گشود و از جمله سبب مصاحبه روزنامۀ جنجالی "مرد امروز" [متعلق به زندهیاد #محمد_مسعود آرمیده در ظهیرالدوله] با غفار خان یگانه منجر گردید که از معدود مصاحبههای برجای مانده از او بشمار میرود و با عنوان: «حجتالاسلام آقای کاشانی بازداشت نبودند؛ ایشان در ملک آقای سالار منصور با نهایت احترام مشغول استراحت بودند»، در صفحه 4 از شماره 87 «مرد امروز» منتشر شده است و ضمن آن میرزا غفارخان یگانه به به سوابق طولانی گذشته خود به ویژه در دوره مشروطه و اشغال قزوین توسط متفقین در اوایل دهه 20، اشاراتی داشته است. [متاسفانه تاکنون این شماره روزنامه مرد امروز و متن کامل مصاحبه زندهیاد یگانه را نیافتهام]
گفتنی است که غفار یگانه با بانو عالیه راغب (آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله) ازدواج کرده بود و از فرزندان او، دکتر ناصر یگانه، از رجال مشهور عصر پهلوی قابل ذکر است[زندهیاد دکتر ناصر یگانه سالیان مدید پستهای مهمی همچون وزارت و معاونت نخستوزیری، و نمایندگی مجلس شورای ملی را داشت و همچنین از سناتورهای معروف محسوب می شد و سالها رئیس دیوانعالی کشور (معادل رئیس قوّۀ قضائیه امروزی) بود و پس از انقلاب آوارۀ ایالات متحدۀ آمریکا شد و گرچه خود او و پدر و اجدادش تا روزگاری نهچندان دور در گذشته از بزرگترین ملاکان و سرمایهداران ایرانی محسوب میشدند، در اوج فقر و بطرزی تلخ و أسفبار در شهر واشنگتن به زندگی خود خاتمه داد]
امّا غفار یگانه سرانجام در 19 آبان ماه 1333 خورشیدی در تهران درگذشت و در قطعهF گورستان ظهیرالدوله (آرامگاه خانوادگی) به خاک سپرده شد.
بر سنگ قبر او این مندرجات حک شده است:
«یاهو، ولایت علی بن ابی طالب حصنی، آرامگاه مرحوم غفار یگانه (سالار منصور)، وفات: نوزدهم آبان 1333»