غلامحسین درویش مشهور به درویشخان (موسیقیدان، آهنگساز و نوازندۀ بزرگ و بیمانند تار، که مستغنی از هرگونه معرفی است)، و زندهیاد ابوالقاسمخان صبا ملقب به کمالالسلطنه و مشهور به "دکتر ابوالقاسم کمالالسلطنه"، یا: "کمال السلطنۀصبا"، یا: "کمالالسلطنۀ دنبلی"، پزشک نامدار ایرانی در اواخر عصر قاجار، و پدر استاد یگانۀ موسیقی ایرانی: زندهیاد استاد ابوالحسن صبا (او نیز آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله)
امّا زندهیاد دکتر کمالالسلطنه صبا که امروز نود و پنجمین سالگرد درگذشت اوست، چنانکه در پستهای قبلی همین گروه نیز آمده، در عین حذاقت در فنّ طبابت، مردی ادیب و باذوق و هنرشناس بود و از نزدیکترین دوستان زندهیاد درویش خان بشمار میآمد و بنا به نوشتۀ بسیاری از منابع تاریخی، در این دوستی سنگ تمام گذاشت و فداکاری و رادمردی و شجاعت همین طبیب ادیب بود که مانع از قطع انگشتان دست درویشخان گردید.
امّا ماجرا از این قرار بود که:
در عصر قاجاریه نیز بهسان دیگر از ادوار تاریخ ایران، شاهزادگان و رجال اطبای مخصوص به خود داشتند و در صورتی که به حکومت یکی از ایالات یا ولایات ایران برگزیده می شدند، پزشک مخصوص خویش را نیز به همراه خود به محل حکومتشان می بردند.
بر همین اساس هنگامیکه شاهزاده ملکمنصور میرزا شعاعالسلطنه (پسر دوم مظفرالدینشاه قاجار) پس از امارت خود در گیلان (رشت)، در سال 1315 هجری قمری بعنوان والی (استاندار) فارس و بنادر جنوب برگزیده شد، دکتر کمالالسلطنه نیز برای مدتی بعنوان طبیب مخصوص شاهزاده شعاع السلطنه با او همراه شد.
از دیگرسو، زندهیاد درویش خان نیز در همراهی با زندهیادان: "نایب اسدالله نینواز" و "آقاجان ضربگیر" و برخی نوازندگان دیگر بعنوان نوازندگان مخصوص یا باصطلاح آن روز: عملۀ طرب، دستگاه شاهزاده شعاع السلطنه را در دوران والیگری او در فارس همراهی میکردند.
بدینترتیب درویشخان نوازندۀ مخصوص شاهزاده محسوب میشد، امّا از آنجاکه اقامت شاهزاده در شیراز طولانی شد و از طرفی مختصر کمک هزینهای که درویش خان از شاهزاده شعاعالسلطنه دریافت میکرد (بویژه پس از ازدواج درویش با دختر مستشارنظام)، کفاف مخارج روزافزون زندگی او را نمیداد، وی مجبور شد تا دعوت دیگر بزرگان شیراز را نیز برای نوازندگی در مجالس و محافل آنان بپذیرد.
االبته این امر، به مزاج شعاعالسلطنه (که هنر درویشخان را تنها برای خود می خواست)، خوش نیامد و به همین سبب وی به سختی برآشفت و متعاقب یک درگیری لفظی کوتاه، به مأموران خود دستور داد که فیالمجلس، انگشتان دست درویش را قطع کنند، تا درویش دیگر هرگز نتواند ساز بنوازد!
امّا درست در لحظاتی که میرغضب مخصوص شاهزاده، کارد یا ساطور خویش را برای قطع انگشتان ظریف و هنرمند درویشخان آماده میساخت و در حالیکه هیچیک از رجال و بزرگان حاضر در صحنه را یارای مخالفت با تصمیم شاهزادۀ جبّار و وساطت از درویشخان نبود، پزشک مخصوص شاهزاده یعنی زندهیاد دکتر کمالالسلطنه، شجاعانه قدم پیش نهاد و قبل از اینکه میرغضب به درویش خان برسد، خود را بر روی دستان درویش خان و انداخت و ضمن وساطت از درویش، از شاهزاده شعاع السلطنه خواست که از تصمیم خام و ظالمانۀ خویش درگذرد.
بدینترتیب شاهزادۀ والی از تصمیم خود صرفنظر کرد و زندهیاد دکتر کمالالسلطنه با عمل جسورانه و شجاعانۀ خویش، از قطع انگشتان دست درویشخان (که بیتردید میتوانست فاجعهای بزرگ برای او و ضایعهای جبرانناپذیر در تاریخ موسیقی و هنر ایرانی باشد)، جلوگیری نمود.
گفتنی است که مدتی پس از همین حادثه زندهیاد درویشخان با وساطت سفیر یا به روایتی کنسول انگلیس در شیراز موفق به کنارهگیری از دستگاه شعاعالسلطنه شد و از آنجا که این شاهزاده به جدایی درویشخان از دستگاه خود به هیچ روی تمایلی نداشت، وی ناگزیر شد که برای در امان ماندن از اقدامات خصمانه احتمالی این شاهزاده به دامان دیگر شاهزادۀ نامدار قاجاری یعنی علیخان ظهیرالدوله پناه ببرد که او نیز البته به روایت برخی اسناد، از شاهزاده شعاعالسلطنه چندان دل خوشی نداشت!
بعنوان نمونه در این ارتباط، زندهیاد علیخان ظهیرالدوله در جایی از سفرنامه و یادداشتهای حکومت همدان خود آنجا که به اخبار وقایع طهران در ارتباط با مخالفت برخی افراد با انتصاب شاهزاده شعاع السلطنه بعنوان وزیر عدلیه در آستانۀ مشروطیت پرداخته، جملاتی از نامۀ "سیدعبدالله حجةالاسلام" را در پیوند با این مخالفت نقل کرده و ضمن آن نمونههای دیگری از مظالم منتسب به شعاع السلطنه را از جمله در همان دوران والیگری یا حکومت او در فارس (شیراز ) را یادآور شده است.
شاهزاده ظهیرالدوله [مردی که قوام و دوام و نیز نام گورستان ظهیرالدوله مدیون اوست]، نوشته است:
«... مضمون رقعۀ حضرت حجة الاسلام خیلی مستهجن بوده، مثلاً [نوشته]: هنوز زخم فروج دخترهای رشت از ضربِ فلانِ سرکار.... التیام نپذیرفته و آه و ناله و فریاد و فغانِ اهالیِ فارس از تعدّیات و ظلم و ستمهای سرکار شعاع السلطنه فرو ننشسته، چگونه [وی را] به چنین وزارت تعیین می فرمائید؟!...»
به هرحال زندهیاد درویش خان که تداوم زندگی هنری و موسیقایی خود را بیش از هر فرد دیگر، به زندهیاد دکتر کمالالسلطنه صبا مدیون بود، در همراهی با یکدیگر به جمع مریدان یا دوستان زندهیاد علیخان ظهیرالدوله پیوستند و هردو به عضویت انجمن اخوت درآمدند.
این دو یار صمیمی در ضمن هردو از نخستین افرادی بودند که پس از زندهیاد علیخان ظهیرالدوله در جوار آرامگاه او به خاک سپرده شدند.
بر سنگ قبر زندهیاد دکتر کمالالسلطنه (واقع در: قطعهA ، ردیف 18، شماره 7 ) این مندرجات به چشم میخورد:
«آرامگاه ابوالقاسمخان صبا کمالالسلطنه، تاریخ تولد: دهم شهر محرم 1292 تاریخ فوت: یازدهم شهر صیام سنه 1345»
بدینترتیب تاریخ درگذشت زندهیاد کمالالسلطنه برابر با 23 اسفندماه 1305 خورشیدی است و این پست بیاد او و در سالروز درگذشت او منتشر میشود.
لادن جهانسوزی