زهرا قاجار ملقب به تاجالسلطنه و مشهور به "شاهزاده خانم تاج السلطنه" یا: زهراخانم تاج السلطنه (آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله)، چهار فرزند، داشت:
امیر عباس، فخر زمان، فخر ایران، و قمرتاج توران الدوله.
توضیح این که: زهراخانم تاجالسلطنه که دختر ناصرالدینشاه قاجار و خانم تورانالسلطنه بود، در روز شنبه ٢٩ جمادی الاول سال ١٣١١ هجری قمری و در حالیکه تنها ده سال داشت (به حساب سال قمری)، به عقد امیرحسنخان سردار شجاع (در برخی منابع: امیرحسین خان سردار شجاع)، پسر محمدباقر شجاعالسلطنه سردار اکرم(فرزند محمد خان امیرتومانی) درآورده شد.
مراسم ازدواج شاهزاده خانم تاجالسلطنه با سردار شجاع سه سال بعد و در سال ۱۳۱۴ قمری برگزار شد و حاصل این ازدواج چهار فرزند:سه دختر و یک پسر بود،
دختر بزرگ: قمرتاج خانم توران الدوله (که بعدها با ارباب فرج ضرغام ازدواج کرد)؛
دختر دوم: فخرایران خانم (که نخست با سالار فضل الله پهلوی نژاد، و پس از جدایی از او با احمد خطیر ازدواج کرد)؛
سومین دختر: فخرزمان خانم (از ازدواج او اطلاعی بدست نیامد)
و تنها پسر آنها: امیرعباس خان (او در ارتش پهلوی به درجه سرهنگی رسید و بعدها فامیل امیردیباج گرفت: سرهنگ امیرعباس دیباج: وی نخست با شمسی خانم خواهر ارباب فرج ضرغام ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دختری بنام "پوری" بود که پس از جدایی پدر و مادرش، تاج السلطنه او را بزرگ کرد. ازدواج دوم امیرعباس با ملکه زمان (خواهر ملکه توران مظفری) بود و از این ازدواج نیز صاحب چند فرزند شد که برخی از آنها در بچگی از دنیا رفتند، و دو فرزند بنامهای: پری و علی از این ازدواج باقی ماندند)
[قبل از این ضمن زندگینامه زندهیاد سپهبد #چنگیز_وشمگیر (آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله)، که او نیز فرزند امیرحسین خان سردار شجاع بود، به چهار فرزند شاهزاده خانم تاجالسلطنه اشاره کردیم و گفتیم که این چهار تن برادر و خواهرهای ناتنی سپهبد وشمگیر از جانب پدرش محسوب میشدند].
ازدواج شاهزاده خانم تاجالسلطنه با سردار شجاع، حدود سیزده سال پس از عقد یا ده سال بعد از ازدواج در سال ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵ ق به جدایی انجامید، و خانوادۀ سردار شجاع این چهار فرزند را از تاجالسلطنه گرفتند.
گفتنی است که سردار شجاع، که از حامیان استبداد و از مخالفان سرسخت مشروطیت بود پس از پیروزی انقلاب مشروطیت، همسر و فرزندان خود را ترک کرد و به روسیه گریخت و این موضوع از عوامل زمینه ساز جدایی این دو بود. چراکه شاهزاده خانم تاج، افکار و عقاید نوگرایانه داشت و از مخالفان استبداد و حامیان مشروطه بود، و در وضعیتی که نهفقط پدر و برادرش (ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه)، بلکه شوهر و پدرشوهر او نیز از مستبدین و از مخالفان سرسخت انقلاب مشروطیت بودند، به عضویت انجمن حرّیت نسوان درآمده بود که از انجمنهای نیمهسرّی زنان در عصر مشروطیت بشمار میرفت.
بر همین اساس برخی مورخین علت جدایی این زوج را اختلاف عقیده آن دو درباره مشروطیت دانستهاند. اما بعضی دیگر از مورخین همچون زندهیاد #عبدالحسین_سپهر "مورخالد.وله" (آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله) روابط خارج از ازدواج و بیتناسب طرفین با «غیر» را عامل اصلی این طلاق شمردهاند.
با این همه خود شاهزاده خانم تاج السلطنه در خاطراتش علت جدایی از همسر اول خویش را :«اشتیاقش به فراگیری علوم جدید و تأثیرپذیریش از مطالعۀ کتابهای فرنگی و بالا رفتن سطح آگاهیش و همینطور جداشدنش از مذهب» ذکر کرده است .
وی درضمن از اشتیاق شدید خود برای سفر به فرنگ نیز بعنوان عاملی دیگر برای جدایی از همسرش یاد کرده است. عاملی که در نهایت به خانوادۀ شوهر او بهانهای داد تا او را برای همیشه از چهار فرزندش جدا کنند [ماجرای فرنگ رفتن شاهزاده خانم تاجالسلطنه در پست دیگری از همین گروه ارائه شده است]
در فرازهایی از خاطرات منسوب به شاهزاده خانم تاجالسلطنه به ازدواج او با سردار شجاع و جداییش از وی و همینطور به چهار فرزند آنها، پرداخته شده است که مروری بر آن بیانگر روحیات و آراء و نظرات او نیز هست.
بعنوان نمونه زهرا خانم تاجالسلطنه نوشته است:
«...با مرگ شاهبابا، حرم او به وضع بدی در آمد شاه جدید یعنی مظفرالدین شاه خود حرم خانه داشت. او که بیشتر عمر خود را به ولایت عهدی گذرانده بود . بسیاری از زنان حرم را بیرون کرد برخی چون مادر من را که از زنان محترم بود در جایی خارج از درخانه مسکن داد. او پس از گذشت سال پدر تاجدار، من را به خانه شوهر فرستاد. خانهای که هیچگاه خانه خوشبختی من نبود. من کتابهای زیادی خوانده بودم دلم میخواست به خارج از مرزهای حرمسراها بروم و کسب علم کنم . زندگی درون چارچوب بسته برایم سخت بود.... [آن روزها] زنان ایران از نوع انسان مجزا شده بودند ... این زنان از صبح تا شام نا امیدانه در یک دایرۀ بسته به سر میبردند . این جماعت یا از دور تماشا میکردند یا در روزنامهها می خواندند که زنهای اروپا به چه قسم از حقوق خود دفاع می کردند...
هیچگاه با آن مرد نتوانستم خوشبخت باشم شاید بهمین دلیل سالهای بعد با وجود داشتن فرزندانی متارکه کردم.
بعدها من با دانش و علوم آشنا شدم . در گروههایی وارد شدم . در حدود سالهای 1324 که جامعه به سمت تحولی بزرگ رفت [اشاره به فرمان مشروطیت] من هم به سمت این تحول رفتم.
در جلساتی که توسط #انجمن_اخوت در خانه خواهرم ملکه ایران که همسر مردی روشنفکر بنام #ظهیرالدوله بود شرکت می کردم . و عضو انجمنهایی از زنان بودیم که طالب برقراری مشروطه بودند . من تمام تلاشم مصروف این بود که زنان ایران که خودم یکی از آنها بودم علیرغم آنکه دختر و خواهر شاه بودم از حصارها خارج شود. به نظر من مشروطه ذاتا چیز خوبی بود مشروطه یعنی عمل کردن به شرایط آزادی و ترقی یک ملتی بدون غرض و خیانت...زنان ایران به عقیدۀ من نمیتوانند روی سعادت ببینند مگر خودشان بخواهند من در تمام سفرهایم به ممالک غربی چنان دریافتم زنان آنجا هرچه بدست آوردند، از طریق همت خود یافتند. زن ایرانی هم خودش باید مرزهای حرم را بشکند. هرچند مشروطه ایران نتوانست قدمی برای آزاد زنها بردارد اما همین آغاز شرکت آنها در حرکتی بزرگ و تلاش برای تغییر آنچه محکوم به آن بودند و کسب تحصیل علم راهی برای پیشرفتهای آینده خواهد بود»
همچنین در فراز دیگری از دستنوشتههای زندهیاد بانو تاجالسلطنه، ضمن اشاره نگرش او دربارۀ مادری به مطلبی دربارۀ چهار فرزند او برمیخوریم:
«...از آن چیزهائی که من همیشه عبرت برده حسرت میخوردم، یکی مسئله شیر است که چرا نباید مادر خودش اولاد خود را شیر دهد (و آنها را) در آغوش رأفت و محبت بپروراند؟ و چرا باید اولاد خودش را از خود خارج نموده و بدست غیر سپارد؟
در جائی که دایه گرفتن برای بچه باعث انزجار و نفرت اولاد به مادرمیشود...و همینطور اولاد را در نظر مادر غیر مهم و غیر قابل ملاحظه مینماید آن انس و علاقه ساگی را مبدل به یک رسمیت غلطی مینماید و همینطور من بیچاره در بدو طفولیت خود را از محبت مشتعله مادری برکنار دیده و بکلی در مقام رسمیت دیدم و همین خود نکته بزرگی است برای تهذیب اخلاق و آتیۀ اولاد.
مثل اینکه خودم چهار اولاد دارم و امروز که تمام به حد رشد و کمال رسیدهاند با وجود اینکه منتهای سعی و کوشش را در تحصیل و تربیت ایشان نمودهام معهذا هر چهار اخلاق متفاوت دارند و وقتی که درست بنظر دقت تفرس و تجسس میکنم، [متآثر] هستند از اخلاق دایههاشان، و ابدا اشتباهی به اخلاق من ندارند و من وجود دایههای آنها را در ایشان موجود میبینم و دیگر اینکه اگر من خود ایشان را در سن طفولیت ترک و از پدر ایشان جدا نمیشدم، ولو این که هزار قسم زجر و زحمت دیده و در تمام ساعات عمر در شکنجه و عذاب بودم.
اگر ما درست بنظر دقت بنگریم اول فریضه هر مادری است که تنپروری را کنار بگذارد و اولاد خود را از خود دور و جدا نسازد و باعث خرابی یک خانواده و اولادش یک عمر نشود و بزرگیهای ظاهری را بر چیزهای طبیعی و معنوی ترجیح ندهد و خود و اولادش را بدبخت نخواهد.
از کوزه برون همان تراود که در اوست.اول فریضه هر مادری تهذیب اخلاق اولاد است و تمام نجاح عمده عالم از اخلاق گرفته میشود..»
فاطمه قاضیها