صبح بعد از آن که قدری کتاب نقشهٔ دیروزی را ملاحظه کردم رفتم منزل آقا شیخ محمّد برای کتاب لکتور فارسی.
آقا شیخ حسن هم آنجا بود. نشد کاری بکنیم. صحبت کردیم از جمله صحبت تاریخ ایران بود، بخصوص اواخر آن که غالب مردم از آن نادانند و چه قدر خوب بود که بتوانیم مواد و مآخذ فراهم آورده تاریخ خوبی از دورههای اخیر ایران ترتیب بدهیم. آقا شیخ محمّد را اعتقاد این بود که ایرانیهای قبل از اسلام علم و حکمتی نداشتهاند و الّا کتب و آثاری از ایشان باقی بود. من گفتم کتب آنها سوخته شده. در این باب تردید داشت و میگفت اگرچه این حرف معروف است لکن من یقین ندارم زیرا که در جای معتبر ندیدهام. من هم چون نظرم نیست جائی دیده باشم مردّد شدم. امّا از بس معروف است مشکل میتوان آن را انکار کرد. در هر صورت اگر عرب هم كتب عجم را نسوزانده باشند چون بعد از استیلای عرب، زبان و خط و دین ایرانیها تغییر کرد خیلی ممکن است که کتب و آثار علمیّهٔ آنها محو شده باشد، بخصوص که خود ایرانیها بعد از مسلمان شدن يقيناً در نابود کردن آثار قدیمهٔ خود که آن را آثار کفر میدانستند ساعی بودند. ایرادی که آقا شیخ محمّد به این حرف داشت و تا اندازهای صحیح است این بود که ایرانیها تماماً مسلمان نشدند. بسیاری به دین قدیم ماندند و جمعی هم به هندوستان مراجعت کردند. این جماعت چرا از آثار علمیه خودشان هیچ حفظ نکردند. واقعاً این مسئله جای تعجّب است که نزد زردشتیهای هندوستان چرا هیچ کتاب فرس قدیم نیست. عذرخواه این مطلب به یک اندازه این است که آنها کتب دینی خود را هم درست نتوانستهاند نگاه بدارند، پس کتب دیگر را به طریق اولی. باری این مسئله را باید تحقیق کرد و عجالةً میتوان گفت که آثار علمیّه ایرانیهای قدیم کم بوده است و الا هر قسم بود چیزی باقی میماند. (فروغی، 1390: 1/360)
برگرفته از: فروغی، محمّدعلی (1390) - یادداشتهای روزانه از محمّدعلی فروغی - بهکوشش ایرج افشار - تهران، نشر علم.
***
چند نکته تاریخی:
جدای از دقت زیبای روشنفکرانۀ فروغی که نشان میدهد در تیزبینیهای تاریخی هم زیبا عمل میکرد، مثل همین گفتگو که در آن به نکته بسیار درست و البته غمانگیزی در مورد تاریخ گذشته ایران اشاره کرده، میتوان به نثر زیبا، پالوده و پاک او نیز اشاره کرد. او سعدی و نثرش را میشناخته، بیهقی و دیگر متون ادبی را ویراستاری و حاشهنویسی کرده و با آنها آشنایی داشته، بنابراین موفق شده با الهامگیری درست از آنها، بنیانگذار یک نثر زیبا در زبان فارسی معاصر هم بشود، نثر زیبایی هم برای آنها که در عرصه ادبیات و نویسندگی قلم میزنند، هم برای آنها که در حوزۀ ترجمه فعالیت میکنند. (در مقالهای نثر زیبای فروغی را نثر استاندارد در زبان فارسی معاصر معرفی کردهام).
ویژگی بارز نثر زیبای فروغی، «جملات کوتاه» اوست با انتخاب فعلهای مناسب و پی در پی. نثری که هم مانع طولانی شدن جملات و در نتیجه پرگویی و پیچیدهنویسیهای بیدلیل میشود، هم امکان بیان مطلب را به ویژه مطالب پیچیده مفهومی و فکری را به زیبایی فراهم میکند (فروغی با همین نثر زیبا، کتاب دشوار فلسفی «گفتار در روش» دکارت را ترجمه کرده که هنوز از بهترین ترجمههای فلسفی ایران است.
به جملات کوتاه و زیبای او در همین یادداشت کوتاهش توجه کنید:
رفتم منزل آقا شیخ محمّد برای کتاب لکتور فارسی.
آقا شیخ حسن هم آنجا بود.
نشد کاری بکنیم.
صحبت کردیم
از جمله صحبت تاریخ ایران بود،
بخصوص اواخر آن که غالب مردم از آن نادانند
و چه قدر خوب بود
که بتوانیم
مواد و مآخذ فراهم آورده
تاریخ خوبی از دورههای اخیر ایران ترتیب بدهیم.
آقا شیخ محمّد را اعتقاد این بود
که ایرانیهای قبل از اسلام علم و حکمتی نداشتهاند
و الّا کتب و آثاری از ایشان باقی بود.
من گفتم
کتب آنها سوخته شده.
در این باب تردید داشت
و میگفت
اگرچه این حرف معروف است
لکن من یقین ندارم
زیرا که در جای معتبر ندیدهام.
من هم چون نظرم نیست
جائی دیده باشم
مردّد شدم.
امّا از بس معروف است
مشکل میتوان آن را انکار کرد.
***
اینکه فروغی چگونه به چنین نثر دقیق، زیبا و ویراست شدهای رسیده، معلوم نیست اما میتوان به ابتکار او آفرین گفت. مدتهاست سعیام بر این است که بتوانم مثل او بنویسم. ابتدا فکر کردم کار سادهایست اما وقتی با دشواریهایش روبرو شدم، به نبوغ و خلاقیت فروغی آفرین گفتم که نشان داد هر سادهای را سادهانگارانه نباید پنداشت. سادهنویسی او از جنس «سادگی بعد از پیچیدگی» است، نه از جنس «سادگی قبل از پیچیدگی».
جالب آنکه با وجود همۀ آن ظرایف ادبی و نگارشی، همراه با دقتهای ظریف فلسفی در دو کتاب «سیر حکمت در اروپا» و نیز در ترجمههایش از افلاطون و دکارت که همچنان بهتریناند، او یک فعال سیاسی تیزهوش و یک مدیر دقیق اجرایی هم بود. او با درایت کنار رضا شاه ماند و به جای مسخره کردن او یا مبارزه با او برای برانداختنش، به او مشاوره داد و آن دوران پر بحران ایران را با اندیشههایش هدایت کرد. او در آن زمانۀ پر بحران با درایت و تیزبینی دریافت که ساختار جمهوری به درد ایران نمیخورد و با آن که پیشنهاد کاندید ریاست جمهوری را هم به او دادند او رد کرد و تصمیم گرفت یک مشاور ساده بماند و با همان سلطنت نیمبند راه را برای پیشرفت ایران هموار کند، بی آنکه خودش دلبسته قدرت باشد. (تحلیل او در مورد اینکه چرا ساختار جمهوری به درد ایران نمیخورد همچنان دقیق و خواندنیست).
حتا وقتی که رضا شاه او را از قدرت بر کنار کرد و خانهنشینش کرد، نه به مبارزه علیه او پرداخت، نه به دام چپ ایدئولوژیک افتاد، نه هوس کودتا یا به دست گرفتن قدرت کرد، بلکه در خانه نشست و کار فرهنگی کرد و محصولش شد تصحیح کلیات سعدی، تصحیح کتاب شفای ابن سینا، تصحیح نسخههای خیام، تصحیح نسخههای حافظ، ترجمه متون فلسفی افلاطون و دکارت، و نوشتن چند کتاب دیگر.
در همین ایام که از کار رضا شاه در خانهنشین کردنش دلشکسته بود نامهای به دخترش مینویسد که جدا از نثر زیبا و ماهیت ادبی آن نامه، اشک بر چشمان آدمی مینشاند.
فروغی به عنوان بزرگترین روشنفکر تاریخ معاصر ایران، تنها روشنفکر ایران است که نماد قدرت سیاسی زمانه (رضا شاه) به در خانه او رفت و از او در خواست کرد مجددا برای مشاوره به قدرت بازگردد، که بازگشت و تاثیرگذار هم بود.
در کشوری که اهالی فرهنگ و ادبیاتش سیاست را بد میفهمد و در آن شلخته عمل (مثل رضا براهنی) و اهل سیاستش، اندیشه را، نقد را و تفکر را نمیفهمد و در آن شلخته عمل میکند (مثل انقلابیون چپ و راست و مثل اصلاحطلبان محافظهکار چند دهۀ اخیر ایران) میتوان فهمید که روشنفکری مثل فروغی چه گنج و درّ گرانبهایی در تاریخ معاصر ایران بوده که سیاست، مدیریت و قدرت را از یک طرف، و ادبیات و نقد ادبی و فهم فلسفی مدرن و ترجمه متون بنیادین فلسفی و تصحیحات دشوار متون کلاسیک ادبی را از طرف دیگر، چقدر زیبا، دقیق و عمیق میفهمیده است. اگر ایران چند فروغی دیگر داشت روز و حالش یک کشور امن اروپایی بود، نه یک کشور بدبخت و حقیر خاورمیانهای داعشزده و طالبانزده.
***
یادش گرامی که اگر همین یک نکته زیبا در گفتگویش با علامه قزوینی به درستی درک شود، ایران راهی به سوی پیشرفت واقعی (و نه قلابی) خواهد گشود.
***