از سکوی رمضان پیشروی امسال که به سالهای پیش نظر میکنم این حس اقلیتبودگیِ هر سال بیشتر شده است. حسّ اقلیت مورداشاره همزاد با حسّ رمضانی سکولار است. آنهم در ساختاری که ظاهراً روز و شب در ستیز با سکولاریسم است.
فهم اول از این نکتهٔ من شاید به سرعت این باشد که مقصودم کمرنگ شدن هرچه بیشترِ روزهداری است؛ آنهم با خطکشی کمّی. ولی خیر. روزهٔ خوراکی جزءای از آن چیز بزرگتری است که من «رمضان» مینامم. آن رمضانی که این روزها برای من یادآور اقلیتبودگی شده، کلیتی از جشنوارهای معنوی و جمعی است که حتی غیرروزهداران و نامسلمانان هم در آن سهیماند. شاید اشتباهِ دیگری هم شود. بیانم مشخصاً معادلِ چیزی مثل دینگریزی هم نیست، هرچند با آن رابطهای معنادار دارد. به این معنا که دینداریِ امروزِ ایرانی را به گواه برخی از صاحبنظران و بعضی آمارها، نه در ترکِ مطلق دین و معنویت، بلکه در حال دورشدن از شریعت عبادی و فقهی و گرایش به نوعی از معنویتجویی میدانم. بگذریم.
با این توضیحات و مقدمات بیفزایم که منظور من این است که رمضانِ ایرانیِ سالهای اخیر با کمترشدنِ گرامیدارندگان و همدلان «جشن» وارهٔ رمضان، جوّ و جریان معنوی کمتری دارد. چون رمضان هویتی جمعی و جشنوارهای دارد و هرچه صفِ استقبالکنندگانش خلوتتر شود، اساساً درنمیگیرد و در پیاش جریانسازی معنوی قدرت کمتری خواهد داشت.
این «درنگرفتن و درنیامدن» رمضان نیاز به توضیح بیشتری دارد. عبادت روزه به معنای عامِ کلمه تکلیفی دشوارتر از سایر عبادتهاست؛ دشواریای که روزه را برای متشرعانِ معمول و متوسطانِ کمتر اهلِ تهذیب و مراقبه، از سایر تمرینها و مشقها متمایز میکند. این دشواریِ ذاتی وقتی با بگیروببندِ محتسبانهٔ شرعیِ حکومتی گره بخورد، وضعیت را سنگینتر از پیش میکند. به این معنا که فضای عمومی شهر به جای القای حس یک «جشن» وارهٔ عمومیِ معنوی (همچون بسیاری از کشورهای مسلمان معاصر)، رنگ «سوگ» وارهٔ گشت ارشادی به خود میگیرد. چه انسان آزادیدوستی است که آمدنِ روزهایی را دوست داشته باشد که در آن سختگیریهای جبری و نهادی قوت بیشتری میگیرد و دستها بستهتر میشود؟ کنایههای بسیارِ حافظی را به یاد بیاورید.
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پیاش افتد شامی
در چنین وضعیتی انسانِ روزهدارِ همکار و همسایه و هممحلیِ متقابل، ناخواسته از دید فردی که روزه نیست، در صفِ محتسبانِ سختگیر و زاهدان یقهگیر است. با این دیدِ فاصلهانداز مگر میشود در جامعهای حسّ جمعیِ جشنوارهای معنوی و حالخوبکُن شایع شود؟
به سخن آغازین درباره حسّ اقلیتبودگی برگردم. در این وضعیتی که هییٔت استقبال از رمضان مدام خلوتتر میشود (بخوانید که روزهای رمضان در کف جامعه برای افراد مدام سکولارتر و نامتمایزتر از سایر روزها میشود)، روزهداران در وضعیت بغرنجی قرار میگیرند. از سویی به هزاران دلیل روزهداری (با تکرار چندباره بر معنای عامّ کلمه و فراتر از پرهیز خوراکی) گسترده نیست و از سوی دیگر سختگیری سلبی و هیاهوهای تبلیغیِ ایجابی چشمگیر است؛ دو سویی که با هم تیغ اقلیت بودن روزهداری را برای روزهداران تیز میکند. در حدّی که روزهداران شاید ترجیح دهند روزهداری خود را در فشارِ پیدا، پنهان کنند. مثل بادهخوارانِ رمضان که «در آستین مُرقع پیاله» را پنهان میکنند. پیدایی این فشار به این معنا نیست که غیرروزهداران لزوماً و آشکارا روزهداران را سختافزارانه آزار دهند. اصلاً. به این معناست که بالعکسِ واقعیتِ رسمیِ رمضان که ظاهراً بهسود روزهداران است و هوای تنفسش برای روزهنداران نابرابر و پُرفشار، در فضاهای برابر و در غیبت قدرتِ حکومت دینی، یعنی در کوچه و خیابان و محلّ کار، فضا برای روزهدار (=دینداران) پُرفشار و پنهانی است.
القصه؛ روزههای پنهانی روی دیگر سکهٔ بادههای پنهانی، یا بهتر بگویم، روزههای پنهان تاوانِ شرابهای تلخِ پنهانی است؛ تاوانی که بادهنوشان در پشت صحنهٔ محتسبان رمضانِ رسمی، از روزهداران و رمضانیها میگیرند؛ روزهدارانی که بسیاریشان ارزنی در آن قدرت سهمی ندارند، ولی در نگاه بادهنوشان همگی در یک صف و پیکرند. قصه قصهٔ رفت و آمد بیت حافظیِ «پنهان خورید باده که تعزیر میکنند» است به «پنهان گیرید روزه که تقبیح میکنند».
پ.نوشت: سویهٔ دیگر ناجشنوارهبودنِ رمضان در جامعهٔ دینی معاصر ایران این است چنین وضعیتی بیش از هر چیز معلول برداشت دینیِ رسمی است. در برداشتِ دینی رسمی معاصرِ شیعی و ایرانی معنویت بیشتر با حُزن، اندوه، گریه و ماتم همسوست. تصور از فضایی معنوی در وهلهٔ اول مجلسی است که در آن بیش از هر چیز میگریند و میگریانند. مجلسی معنویِ طربناک و شاد در آخرهای صفِ تصور دین شیعی جاری است. البته باید گفت که این نگاه در سالها و دهههای گذشته اندکی تضعیف شده استٰ، ولی همچنان غلبه با حُزنانگاریِ مطلقِ معنویت است. با چنین تلقیای بدیهی است که رمضان در تصور شیعیِ ایرانیِ معاصر کمتر از همه رنگ و بوی جشن و جشنواره داشته باشد. این نکته را به آسانی میتوان در تفاوت رمضانهای ایرانِ معاصر با سایر کشورهای اسلامی فهمید.
همچنین به محض نام بردن از جشنواره در موضوع رمضان نیز نباید ذهن به سوی تلقی متعارف و دمدستیِ از جشنواره به معنای مجلسها و آیینها و مراسمهای پُرطرب برود. این جشنواره در اینجا بیش از هر چیز به معنای رویکرد است؛ رویکردی شادباشانه به سررسیدن سالِ معنوی ایمانی.
علی سلطانی