جوان، یعنی؛ "حِس" عشق داشتن و معشوق بودن.
جوان، یعنی؛ "احساس" زندگی و امید به آینده و دیده شدن .
جوان، یعنی؛ تشنه "محبت" و گرسنه "درک شدن" .
جوان یعنی سری "پرشور" در خاستگاه خانواده و جامعه ای "آرام" .
جوان، یعنی؛ شعر و تخیلات.
جوان، یعنی؛ شعورهای بسیار پر سرعتی که از نیروی عظیم و غیر قابل محاسبه ی احساساتش نشئت میگیرد.
جوان، یعنی؛ محتاج به اُنسِ با دیگری بودن.
جوان، یعنی؛ خاستگاه اتصال به یک معنویت وسیع ولی فاقد امر و نهی های آمرانه و دستوری ، حتا در قالب دینی و مذهبی.
به عقیده مانند منی که سه دهه از عمر خود را در مباحث دینی گذارنده ام یعنی ؛ با متون قرآنی و حدیثی با گرایشِ فقهی، فلسفی و عرفانی گذارنده ام ، همه ی نوشته های بالا در رابطه با "جوان" از یک حدیث پیامبر(ص) استخراج میشود که فرمود: "الشباب شعبه من الجنون" خلاصه سخن در این است که جوان، جوان است و از او انتظار نهایت تعقل و تفکر نداشته باشید که او نهایت چیز دیگری بنام "حس و احساس" است.
اگر این "حس و احساسات" ارج نهاده نشود، احترام نشود و راهنمایی نشود، بلکه با او بنوعی "لجبازی" شود و در نتیجه او احساس "ناامیدی" و "پوچی" کند، انتظار دیوانه شدن یا حداقل دیوانه وار عمل کردن، انتظار نابجایی نیست!
با جوان چگونه باشیم؟
۱) باید به آنان شخصیت داد، یعنی باید "دیده" شوند ...
در مرحله اول باید یک جوان، مورد "محبت" باشد، بعد به او و نظرش "شخصیت" داده شود، یعنی؛ "احساسات" او در رفت و آمدها، در مسافرتها، در میهمانیها، در پوشاک و.... خصوصا حق انتخاب او در ازدواج اش "دیده" شود. و خلاصه؛ "برایش باشیم".
۲) باید خانواده را از دغدغههای اقتصادی آرام کرد یعنی باید:
الف) از وام های پی درپی، زندگی را نجات داد که بدون شک گفتگوی درباره وام و قسط و ضامن و... یک جوان خانواده را منفجر میکند!
ب) باید پدر و مادر درب "چشم و هم چشمی" ها که باعث افزایش هزینه هاست را به روی خود بسته و درب "قناعت" را بگشایند.
ج) باید در هزینهها؛ سرپرست خانواده عاقلانه رفتار کند تا بتواند با مدیریت از هزینههای بی محل که منشاءش توهمات و خواستههای غیرمنطقی بوده، جلوگیری کند تا جوانش به خوراک و پوشاک و مسافرت مورد علاقه خود دست پیدا کند.
۳) باید خانواده را از دغدغههای خانوادگی و اختلافات فامیلی نجات داد
یک جوان با سن و شرائطی که دارد اصلا اختلاف نظر بزرگترها را درک نمیکند تا بخواهد همراهی کند و یا حداقل درک کند و تحمل کند، صد البته که نباید هم درک کند چون در محدوده دریافت او قرار ندارد، اما آثار سوء بدرفتاری و بدگفتاری خانواده نسبت به اقوام و فامیل، یک جوان را رنجیده و افسرده میکند.
از این بدتر؛ روابط غیرمودبانه و غیر عاطفی پدر و مادر باهم است که یک جوان را مانند شیشهای در کوره هزار درجه "ذوب" میکند و چیزی از او باقی نمیگذارد.
۴) از اینجا ببعد مسئولیت مهم کارگزاران و ارباب ریاست آغاز میشود؛
برای رشد و تعالی جوانان جامعه و دوری ازخطراتی مانند دام های اخلاقی و اعتیاد وخودکشی و... باید "آقایان و آقازاده گان" که بعضا از "ژن خوب" بهرمند شده اند! و به موقعیتی رسیده اند! جامعه ای هماهنگ بااحساسات جوانان را رقم زنند.
این نه تنها یک وظیفه انسانی و اخلاقی و نیز مسئولیتی است ،بلکه یک وظیفه "دینی و شرعی" است که امام صادق (ع) به فردی که دارای موقعیتی بود و تاثیر گذارهم بود فرمود: "بر توست که به جوانان برسی ... علیکم بالشباب"
افراد ذی ربط چه بخواهند و چه نخواهند باید در مورد جوان؛ درحوزه کتاب و یا حوزه فیلم و تئاتر و هنر، و یا حوزه تفریح و شادی و ورزش و یا حوزه درس و مدرسه و دانشگاه، و یا حوزه اشتغال و مسکن و ازدواج، حداقلهای "لازم" را آماده کنند و دوستانه و بدون منت در اختیار نسل جوان قرار دهند.
با سانسورهای غیر کارشناسانه در بخش هنر، و تحجرها و دگم انگاریها در بخش فرهنگ، که هیچ پایگاه فکری درستی در متون دینی برایش سراغ نداریم ، و نیز برخوردهای چکشی و خشنونتی در بخش های مذهبی مانند حجاب و نیز حراستی تصمیم گیری کردن و اِعمال محدودیت های سیاسیِ و ارتباطیِ غیر ضروری در محیط مدارس و دانشگاهها، باید وباید پرهیز جدی شود.
امیدواریم؛ همگان در خانه و خانواده و اجتماع و جامعه ، درک کنیم که "جوان امروز" ؛ هم "جوان" است و هم "امروزی" است. پس با دریافتهای فکریِ خیسیده دقیانوسی خود برخورد نکنیم.
هادی سروش