زنانهنویسی یا نسبت دادن عناصر نگارشی و محتوایی داستان به زنانگی و مردانگی درست نیست.
زنانگی و مردانگی چیز ثابت و تغییرناپذیری نیست. نظریهپردازان علوم اجتماعی مانند ساندرا بم، مایکل کیمل و میشل فوکو و دیگران نشان دادهاند که جنسيت، صفتي اكتسابي است كه همچون جنبهاي از هويت يا تمام هويت در جريان برهمكنش اجتماعي به دست ميآيد. گفتۀ معروف سیمون دوبوار در جنس دوم، که «ما زن به دنیا نمیآییم، زن میشویم.» اشاره به همین اکتسابی بودن جنسیت است.
کاربرد اصطلاح زنانهنویسی از آنرو نادرست است که زنانگی و مردانگی و زنانه بودن و مردانه بودن یا حتی دگرباشی جنسیتی، صفات و خصوصیات فرهنگی ثابت و ذاتی و تغییرناپذیر را شامل نمیشود. اگر در آثار همۀ نویسندگان زن، شیوۀ نگارش یا ویژگیهایی وجود داشت که بتوان زنانگی و مردانگی آنها را تشخیص داد، چرا زن بودن یا مرد بودن آنهایی که با اسم مستعار مردانه داستان مینوشتند، پنهان میماند؟
آنچه در نقد فمینیستی و بررسی آثار زنان اهمیت دارد، نوشتن زنان از تجربۀ زیستۀ خود و نگرشهای خود از دید زنی است که در شرایط اجتماعی و فرهنگی خاصی زندگی میکند. هرچه خودآگاهی جنسیتی و دانش اجتماعی و تجربههای وی غنیتر باشد و هرچه از لاک نقشها و موقعیتهای سنتی، بیشتر بیرون آمده و توانسته باشد در مقام تضادهای مختلف زندگی، در نقشهای زن، مادر، دختر، معشوقه، کارمند، دانشمند و مانند آنها برآمده باشد، این تجربۀ زیسته غنیتر است.
زنان داستانهاي مزارعي، در مجموعۀ غریبهای در اتاق من، به مردان و چارچوبهاي سنتي زندگي خانوادگي وابسته نیستند. شالپا ، زن هندي داستان «سنگام»، چهار سال پس از مرگ شوهرش، خاطرات او را دور ميريزد و با مرد ديگري ازدواج ميكند. ميلا، در داستان «ميلا و دانيل»، از شوهر و پسرانش كه قدر زحمات او را نميدانند دلخور است و با دانيل طرح دوستي ميريزد.
قهرمان داستان «ماهي»، در پی جدایی از همسرش است. او نامههایی را که از ایران از مادر و پدر و برادرش ميرسد و در آنها، با توجیهات گوناگون، به او توصيه ميشود طلاق نگيرد، باز نكرده در آشغالداني مياندازد. توجیهاتی چون «به خاطر بچهاش» و به پيروي از الگوي مادرش كه سي سال سوخته و ساخته یا «به خاطر مادرش»، كه جلو سر و همسر بيآبرو نشود و... در داستان «آرامش»، زني قبل از خودكشي، براي سه نفر نامه مينويسد: فرزندش، مادرش و معشوقش. معشوق، عنصر جديدي است كه رسماً، و همچون چيزي بديهي و طبيعي، وارد اين اثر شده است.
در اين مجموعه، داستانهايي هم با قهرمانان مرد هست. در نقد فمينيستي بايد به همۀ هويتهای جنسيتي حساس بود. در این داستانها متوجه میشویم که بیشتر مردان خارجي يا ايرانيهاي خارج از كشور یا مهربان و نرمخو و مؤدب و وظيفهشناساند يا دست كم آدمهايي مؤدب يا خنثي و اساساً از آنچه ما هويت مردانة معمولش ميناميم و انتظار رفتارهاي جنسي مردانه از آن داريم به دورند.
دانيل در «ميلا و دانيل» چهل را پشت سر گذاشته، نرمخوست، هرگز ازدواج نكرده و با آنكه «از نظر فني يكي از بهترين كارمندان شركت بود» هميشه از رئيسش ميلا، كه زن است با «احترام و به عنوان رئيسم ياد» ميكند. شوهر يا معشوق در داستان «غريبهاي در اتاق من»، غريبهاي بيش نيست. غريبهاي كه شايد زماني، بر حسب اتفاق يا نياز آني زن (چيزي كه در داستان مجهول ميماند)، وارد زندگي زن شده و اكنون زن، بر اثر هشياري يا بيدار شدن از خوابي عميق، او را غريبهاي بيش نميبيند كه وارد اتاق او شده. داستان «ديويد و بوريس»، از لحاظ بررسي هويت جنسي و جنسيتي مردانه، ضد کلیشههای رایج مردانه است.
ديد كلي مزارعي به زنان، ديدي است همدلانه، تفاهمآمیز و گاه ستايشآمیز و خالي از حسادتهايي كه به نگاه زنان به يكديگر نسبت ميدهند. در بیشتر تاریخ ادبیات، زنان از دید مردان تعریف شدهاند. نگاهی که در هر رابطهای، زن را وسوسهگر، آغازگر و متقاضی رابطه و مرد را منفعل یا دستکم پذیرندۀ رابطه میبیند. در داستان «واقعيت و رؤيا»، مزارعي كوشيده از صنم بانو، قهرمان زن داستان آينههاي دردار گلشيري، كه به نظر او گلشيري (ابراهيم) در حقش بيانصافي كرده، اعادة حيثيت كند. نويسنده، مصاحبهاي خيالي با صنم بانو ترتيب میدهد و ميكوشد از اين طريق به مبارزه با ذهنيت رايج مردان ايراني بپردازد.
دکتر نیره توکلی- عضو گروه مطالعات زنان
کانال علمی مطالعات زنان