سه روز از آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین گذشته و فعلا سخت است درباره آینده آن سخن گفت؛ اما با نگاهی به تجارب تاریخی مشابه، رفتار بازیگران درگیر، ماهیت جنگ و وضعیت و ژئوپلتیک اوکراین و منطقه میتوان در حد امکان دورنمایی را ترسیم کرد.
قبل از آن باید روشن شود که چرا غرب چنین رفتاری را در قبال اوکراین و جنگ روسیه در پیش گرفته است و وارد عمل نشد؟ در حالی که پیروزی نهایی پوتین چنان نتایج ویرانگری برای اروپا و نفوذ آمریکا در سطح جهان دارد که عملا آغازی بر افول و پایان هژمونی آمریکاست. ورود به جنگ همچنان که بایدن هم گفته جنگ جهانی سومی را به دنبال خواهد داشت که هر چند کفه سنگینتر قدرت نظامی بلوک ناتو، آن را در وضعیت بهتری قرار میداد اما نتایج این جنگ به ویژه در بعد اقتصادی در سطوح مختلف برای غرب بسیار ویرانگرتر میبود و از این منظر، عدم ورود آمریکا و ناتو به این جنگ توجیهپذیر است؛ اما یک روی دیگر آن تنها گذاشتن مردم اوکراین در برابر حمله روسیه است.
حال باوجود عدم امکان ورود به جنگ، پرسش کانونی این است که آیا غرب در مواجهه با این بحران کاملا مستاصل و منفعل است یا حساب شده عمل میکند؟ پاسخ به این پرسش ما را در رسیدن به چشم انداز جنگ کمک میکند. واقعیت این است که هرچند در یک دهه اخیر نشانههایی ازکاهش هژمونی آمریکا در سطح جهان مشاهده شده و علایم عجز بر اروپا هویدا شده است، اماسخت است که رفتار غرب در قبال بحران اوکراین را ازسر استیصال پنداشت.
به نظرنگارنده غرب بازی پیچیدهای را انجام میدهد وحساب شده روسیه وپوتین را به زمین بازی خود در اوکراین کشانده است؛ هر چند در این بازی مردم این کشور راقربانی کند و به عبارتی اوکراین دامی پهن شده برای پوتین است. اما چطور؟
ببینید سناریوهای جنگ هر چند احتمالا در کوتاه مدت ممکن است به نفع روسیه باشد، اما در میان مدت و دراز مدت هیچ به نفع آن نیست. هدف پوتین تغییرنظام سیاسی اوکراین و سرکار آوردن یک نظام سیاسی وابسته است. تصور کنید که کییف وخارکییف کلا سقوط کنندکه احتمال آن زیاد است، امابعید است پوتین بتواند کل اوکراین را به زیر سلطه نظامی خود درآورد و احتمالا غرب این کشور به کانون اصلی مقابله با جنگ تبدیل شود.
حالا پس ازسقوط احتمالی کییف و خارکیف، احتمالا روسیه یک دولت وابسته به سرکار آورد. اما تداوم آن به ماندن نیروهای روسی بستگی دارد و این ماندن هم با توجه به احتمال بالای تداوم مقاومت اوکراینیها یک حضور فرسایشی خواهد بود.
کرملین پیشنهاد اغواگرانهای به ارتش اوکراین کرد و آن را به کودتا و به دست گرفتن قدرت فراخواند که از این طریق ارتش را در مقابل مردم اوکراین قرار دهد و باکاستن از هزینههای نظامی خود دیگر نیازی به حضور نیروهای روسی برای تداوم حیات دولت وابسته احتمالی نباشد اما تا این لحظه پاسخی دریافت نکرده و اساسا هم سلطه نظامیها در کشور اروپایی اوکراین چندان امکانپذیر نیست. جدا از این سناریو، حتی اگر فرضا روسیه پس ازسرنگونی زلنسکی و دولت کییف موفق شود دولتی دست نشانده درکل اوکراین سرکار آورد، این دولت چندسال بیشتر دوام نخواهد آورد وبا توجه به جابجایی زیاد دولتها در اوکراین و نفرتی که اوکراینیها از این دولت خواهند داشت، مانند دولت طرفدار روسیه در سال ۲۰۱۴ سقوط میکند.
اماسناریوی دیگر فرسایشی شدن کامل جنگ است و این بدترین سناریو برای روسیه است که هم اعتبار و هم توان نظامی روسیه را به تحلیل میبرد وپیامدهای آن فراتر از یک شکست در شرق اروپا خواهد بود و دامن نفوذ کرملین در دیگر مناطق جهان به ویژه محیط پیرامونی راخواهد گرفت. تجربه جنگ فرسایشی شوروی و آمریکا در افغانستان وعراق هنوز زنده است.
لب کلام این که دربعد نظامی هر چند شاید شاهد موفقیت روسیه در کوتاه مدت باشیم، اما در درازمدت نتیجهای معکوس خواهد داشت.
درکنار آن نیزگویا دیگر هدف عمده آمریکا و مجموعه غرب یافتن بهانهای برای فلج کردن اقتصاد روسیه است وبا توجه به اینکه این اقتصاد برخلاف اقتصاد ایران بین المللی شده بود، به شدت آسیب میبیند وهمین امر میتواند به موقعیت داخلی پوتین نیزضربه بزند. در این بحران، روسیه ازحمایت بینالمللی برخوردار نیست وچین نیز جزبرخی انتقادات سیاسی اعلامی، درمقابله باتحریمهای غرب علیه روسیه کمک چندانی به مسکو نخواهدکرد. در واقع غرب دراین سیاست خود باروسیه گوشه چشمی هم به چین دارد و تلاش خود را خواهد کرد که با بالا بردن بیش از حدهزینههای جنگ اوکراین برای روسیه یک نوع بازدارندگی هم درمقابل پکن ایجاد کند.
حال اگرجنگ اوکراین باپیروزی قاطع پوتین در درازمدت ونجات اقتصاد آن ختم شود که احتمال آن ضعیف است، میتوان گفت که اوکراین سکوی پرشی برای احیای امپراتوری او وشکست سخت غرب خواهدبود.
صابر گل عنبرى