ـ چرا روسیه به اکراین حمله کرد؟
روسیه بنا به دو دلیل همپوشان یکی دفاع از "فضای حیاتی" و دیگری جلوگیری از خفگی ژئوپولیتیکی خود ناشی از عضویت اکراین در ناتو، به آن کشور حمله مستقیم نظامی کرد. (شرح فضای حیاتی و مختصات ژئوپولیتیکی روسیه بماند به مجالی دیگر)
رویکرد روسیه در مدیریت بحران از چه قرار شد؟ "غافلگیری استراتژیک" نوع مدیریتی میباشد که روسیه برای بحران عضویت اکراین در ناتو به آن توسل جست. پوتین بهعنوان مغز متفکر و طراح این نوع مدیریت دقیقاً نسخه مدیریت بحران ۲۰۰۸ گرجستان را در اکراین هم تجویز کرد. در سال ۲۰۰۸ که گرجستان قصد عضویت در ناتو را داشت، روسیه کاری کرد که دو ایالت آبخازیا و اوسیتیای جنوبی نخست استقلال خود از گرجستان را اعلان کرده و فیالفور با روسیه قرارداد مودت و همکاری امضا کنند. به تعقیب آن، روسیه به بهانه حمایت از متحدین خود (دو کشور تازه اعلاناستقلالکرده آبخازیا و اوسیتیای جنوبی) در مقابل گرجستان، با توسل به دو ابزار حقوقی «دفاع مشروع» و «حق یک کشور برای دعوت از نیروی خارجی برای محافظت خود» به گرجستان حمله کرده و حتی تفلیس را موقتاً اشغال کرد.
پس از آن قضیه، گرجستان شرایط عضویت در ناتو را کاملاً از دست داد زیرا معطوف به اصول پیماننامه ناتو یک کشور بلازده دچار اختلاف ارضی و جداییطلبی [بهخصوص که پای روسیه هم در میان باشد] نمیتواند عضو ناتو شود. در واقع، پوتین همانند گرجستان، اکراین را نیز از حلقوم غربیها بیرون کشید. پوتین حتی فراتر از گرجستان، اکراین را بهسان مرغی اول با تصاحب شبه جزیره کریمیه در سال ۲۰۱۴ [در مقام گرانیگاه اصلی و به تعبیری ناف آن کشور] پاهایش را برید و جدیداً با جداسازی دو ایالت (دونباس) و حمله به عمق خاکش، بالهایش را نیز قیچی کرد. حال اکراین چون مرغی بیپا و بیبال، چگونه به سوی ناتو پرواز کند!
ـ پیامد اقدام برای روسیه چه خواهد بود؟
قدر مسلم این است که امریکا به عنوان آتشبیار اصلی این معرکه نه در اشتراک با متحدین خود و نه بهصورت یکجانبه، هیچ اقدام نظامی تحریکآمیزی علیه روسیه انجام نخواهد داد. همانطور که خود اذعان کرده اند از پشت مرزها صرفاً به تماشای منظره دلخراش سلاخیشدن اکراین توسط روسیه مینشیند. منهای اقدام نظامی، دو وسیله تنبیهی در اختیار امریکا و متحدین اروپاییاش خواهد بود: وضع تحریمها علیه روسیه و فرستادن ادوات و تجهیزات نظامی به اکراین که در مقابل روسیه از آنها استفاده کنند.
از میان این دو، اولی به سه دلیل روسیه را زمینگیر نخواهد کرد؛ اول اینکه روسیه اقتصادی کوچک و تقریباً خودکفایی دارد و خیلی ضربهپذیر نیست، دوم اینکه تحریمهای بزرگ علیه روسیه به خصوص تحریم علیه صادرات مواد سوختی این کشور، بیشتر اروپاییها را متضرر خواهد کرد تا روسیه به قولی «وضع هر تحریم علیه روسیه در واقع وضع تحریم علیه خود میباشد»؛ و سوم اینکه اقتصاد روسیه بیشتر بر محور چین دور میزند تا غرب و از این رهگذر چین میتواند به شکل غیر مستقیم دستگیر و همیار روسیه برای دفع ضربات غربیها در حوزه اقتصادی باشد.
در خصوص فرستاده ادوات و تجهیزات نظامی به دولت اکراین میتوان گفت که این اقدام نیز خیلی کارساز نخواهد بود چون روسیه با استفاده از تکتیک «بزن و پس بروی برقآسا» پس از قلع و قمع دستگاه نظامی اکراین مدت زیادی در خاک اصلی آن کشور (منهای دو منطقه اعلاناستقلالکرده) نخواهد پایید. از جانب دیگر، هرچندی که غرب اکراین را تجهیز و تسلیح کند، چنان توانایی به آن کشور نخواهد داد که قدرت تهاجمی کافی برای یورش و پسگیری منطقه دونباس بدست آرد. در نتیجه روسیه با کمترین هزینه بیشترین دستاورد را در این بحران حاصل خواهد کرد. فراتر از این منفعتی بهتر عاید روسیه هم میشود.
این بحران آزمون و محکی عملی فراروی توانمندی نظامی (متعارف) آن کشور میباشد که سالها پوتین آنرا به رخ دنیا میکشد. اگر روسیه از این آزمون موفق بهدر آید، نهتنها قدرت نظامی که مدعی داشتن آن است عملاً محرز شده و از این رهگذر مسند رفیعتری در معادلات و معاملات جهانی احراز خواهد کرد، بلکه بازار تسلیحات روسی که در حال حاضر اندکی در رکود است، دوباره رونق خاصی گرفته و مشتریانش بیشتر از پیش خواهد شد.
ـ در سطح نظام بینالملل چه تأثیری خواهد گذاشت؟
این بحث دو پاسخ خواهد داشت: پاسخ اول بر پایه این مفروض که ساختار و نوع نظام بینالملل زمانی تغییر میکند که «توزیع منابع مادی قدرت در سطح جهانی به صورت گسترده تغییر کند» و چون بحران اکراین ظرفیت تغییر دادن توزیع منابع مادی قدرت را به صورت گسترده ندارد، پاسخ منفی مینماید.
این موضوع به این شرح است که به لحاظ نظری و آنچه تاریخیت موضوع هم دال بر آن است، مهمترین عاملی که میتواند منبع تغییر نوع نظام بینالملل باشد، تغییر در «توزیع منابع مادی قدرت» میباشد. چنانچه از میان شش نوع نظام (موازنه قوا یا چندقطبی، دوقطبی، تکقطبی، سلسلهمراتبی، نظام جهانی و نظام کشورها با حق وتو) که مورتون کاپلان شرح داده، سه نوع آن یعنی نظام موازنه قوا، دوقطبی (البته دوقطبی منعطف) و تکقطبی به صورت تاریخی تجربه شده اند، همه از طریق تغییر در توزیع منابع مادی قدرت انجام شده اند و عامل اصلی آن دو چیز بوده است: جنگهای بزرگ و گسترده و کاهش درونی قدرت یکی از ابرقدرتها و تاریخ به ما نشان میدهد که نظام چندقطبی را دو جنگ جهانی از میان برداشت و نظام دوقطبی را در جایش نشاند و جای نظام دو قطبی در نتیجه کاهش دورنی سطح قدرت یکی از قطبها و فروپاشی آن به نظام تکقطبی تعلق گرفت.
در نتیجه با ملاحظه ادله مزبور، جنگ روسیه با اکراین نه تنها یک جنگ بزرگ نیست که حتی یک درگیری سطح پایین به منظور تصفیه حساب میان دو همسایه است یکی از دسته قدرتهای بزرگ و دیگری یک کشور کوچک ضعیف است. بااینکه بحران اکراین یک درگیری سطح پایین است، این نکته شایان ذکر است که متغیر واسط در این درگیری دخالت یک ابرقدرت در اشتراک با چند قدرت بزرگ دیگر (امریکا و اروپاییها) که اگر این درگیری سطح پایین با دخالت مستقیم ابرقدرت و قدرتهای بزرگ دخیل در قضیه، از یک درگیری سطح پایین به یک درگیری سطح کلان میان قدرت بزرگ مهاجم و ابرقدرت+قدرتهای بزرگ مدافع تبدیل شود، آنگاه نهتنها شاهد تغییر نوع نظام بینالملل خواهیم بود که حتی شاید کل تمدن بشری نوع آدمیزاد از میان برداشته شود که اگر صحنهگردانهای این بحران به اندازه یک پشقل مغز هم در سر داشته باشند، زمینه را به رفتن به آن سمت (نابودی همه توسط همه) فراهم نخواهند کرد.
در پاسخ دوم اگر خلاصهتر عرض کنم بحران اکراین شخصاً برای ایالات متحده به عنوان طرف دیگر دعوا تأثیری که خواهد گذاشت فروریختن پرستیژ و ابهت [نه الزاماً توانمندی] ابرقدرتی آن کشور است، زیرا پس از شکست امریکا در سوریه و سپس در افغانستان و حالا در اکراین، فراتر از لقب «ابرقدرت تنها» که هانتینگتون برایش داده بود، زین پس القاب و عناوینی جز «ابر قدرت بیخاصیت»، «ابرقدرت در برحوت» و یا «ابرقدرت شرمسار» به آن کشور زیبنده نیست.
شاید یکی پیدا شود که بگوید: امریکا همچنان تنها ابرقدرت چندبعدی در جهان است! اما آنچه کشورها را در محیط بینالمللی قدرت مانور بیشتر میدهد، قدرتی است که به یک کشور «پرستیژ» میدهد. اگر کشوری با داشتن تمام تواناییها نتواند کاری برای خود و دیگران انجام دهد، به تعبیر جوزف نای «موجود هوشمند» نیست، بلکه به تعبیر خودم شتری است که هر چیز بارش شده و جز تحمل سنگینی آن بار، منفعتی برایش عاید نمیشود.
در اخیر آیا به این پرسش پاسخی است که نظام بینالملل آینده چگونه خواهد بود؟
قریب به اتفاق دانشمندان موجود رشته روابط بینالملل در این خصوص متفقالقولند که نظام بینالملل فعلی «تک چندقطبی» است. یعنی یک تکقطب که امریکا باشد و چند قطب دیگر مثل اروپا، روسیه و چین که هرکدام در یک بعد قدرت قطبی را ساخته است. البته تعدادی هم معتقد به وجود سیستم «سلسله مراتبی» هستند به این معنا که امریکا در راس هرم قرار داشته و قدرتهای دیگر نظر به تواناییها آنها در ردههای بعدی قرار دارند.
شاید این نظام تا چندی پیش قابل تشخیص بود، اما در حال حاضر شواهد نظام تک چندقطبی را نشان میدهد. اگر کمی هوشمندانه به وضعیت فعلی و جابجایی منابع مادی قدرت در سطح نظام بینالملل (که کل چیز به همین بستگی دارد) بنگریم، بهخصوص قدرتمند شدن دوباره روسها در بعد نظامی و افزایش توانایی چینیها در بعد قدرت اقتصادی و تکنولوژیک (تکنولوژی هم اقتصادی و هم نظامی)، درک خواهیم کرد که آینده چگونه خواهد بود. دو احتمال قابل درک است:
احتمال اول، تداوم نظام تک چندقبطی که شرط لازم آن حفظ وضع موجود یعنی حفظ فاصله موجود میان میزان تواناییهای چندبعدی ایالات متحده و دیگران است که البته خیلی سخت مینماید که آن دیگران هر کدام به تنهایی موفق شوند خود را همسنگ ایالات متحده به ابرقدرت چندبعدی ارتقا دهند؛
اما احتمال دوم، ترکیبی از دو یا چند قدرت بزرگ موجود که با هم بتوانند همطراز ایالات متحده شود. آنچه این احتمال را اندکی قابل وقوع میسازد، ارتقای «مشارکت استراتژیک منطقهای» چین و روسیه به «مشارکت استراتژیک جهانی» است که البته در خلق چنین مشارکتی روسها خیلی مشتاق و چیناییها خیلی محتاط اند. یک احتمال دیگر این است که خدا امریکا را به سرنوشت شوروی دچار کند. خدا را چه دیدی شاید این طور شود!
نوشتهی عبدالشکور سالنگی