ستاره «تِشتَر» فرشتۀ باران بود.
هرمزد چون از آفرینش جهان فراغت یافت. ستاره تِشتَر را به آبیاری عالم گماشت تا از ابر، باران ببارد و زمین را سیراب کند و گیاهان را خُرّمی بخشد و گلها را بِشکُفد و رودها را پر آب سازد و چشمهها را روان کند و کشورهای آریایی را سرسبز و آباد نماید. اهریمن بدنهاد که دشمن نیکی و خوشی و آبادی بود چون خوبی جهان هرمزد را دید حسد بُرد و خشمگین شد و به ستیزه برخاست. اَپوش دیو خشکی را بر آن گماشت که باد گرم بوزاند و زمینها را خشک کند و گل و گیاه را پژمرده سازد و رود و چشمه را بخشکاند.
فرشتۀ باران
آنگاه ستارۀ تشتر، فرشتۀ باران، طلوع کرد و به یاری هرمزد برخاست. نخست خود را به صورت جوانی پانزده ساله با قامت بلند و اندام توانا و چشمان درشت و چهرۀ تابنده درآورد و مدت ده شبانهروز در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید. سپس خود را به صورت گاو نری زرینشاخ و نیرومند درآورد و ده شبانه روز در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید. سوم بار تشتر خود را به صورت اسب سفید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زرنشان درآورد و ده شبانه روز در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید.
قطرات باران هر یکی به درشتی یک پیاله بود. آب به قامت یک مرد بالا آمد و سراسر زمین را فراگرفت. جانوران زیانبخش و زهرآگین همه هلاک شدند و در سوراخهای زمین فرو رفتند. آنگاه نسیم ایزدی از جانب هرمزد وزیدن گرفت و آبها را را به دورترین نقطه زمین راند. از این آبها دریای فراخکرت پدید آمد.
جنگ تشتر و اپوش
اما لاشۀ جانوران زیانبخش و زهرآگین بر زمین ماند و از زهر آنها خاک آلوده شد. برای آنکه زمین سراسر پاک و شسته شود. باز تشتر فرشتۀ باران به صورت اسبی سفید و زیبا با گوشهای زرین و سمهای بلند و لگام زرنشان در کنار دریای فراخکرت فرود آمد. دیو خشکی به ستیزه برخاست و به صورت اسبی سیاه و دم کل و بییال و بریده گوش در کنار دریای فراخکرت فرود آمد. دو اسب درهم آویختنند و سه شبانه روز زورآزمایی کردند؛ اما سرانجام فرشتۀ باران شکست خورد و دیو اپوش او را هزار گام از دریای فراخکرت دور انداخت. خشکی و تشنگی بر جهان غالب شد.
زور آزمایی دیگر
تشتر فرشتۀ باران هراسان شد و خروش برآورد و به درگاه هرمز نالید که:«وای برمن، وای بر آبها و گیاهان زمین، وای بر مردمان، چرا مردمان از من یاد نمیکنند و مرا نمیستایند تا از ستایش آنها نیرو گیرم و با دیو خشکی نبرد کنم. ای هرمزد، ای آفرینندۀ جهان مرا یاری کن و نیرو بخش تا سراسر جهان را سیراب کنم.»
هرمز تشتر را یاری کرد و او را نیروی ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده رود بخشید. با چنان نیرویی در کنار دریای فراخکرت فرود آمد. اپوش دیو خشکی به صورت اسب سیاه و کند سم، و بی یال و بریده گوش به کارزار آمد.
چیره شدن تشتر
نزدیک نیم روز تشتر بر دیو خشکی چیره شد و او را شکست داد و هزار گام از دریای فراخکرت دور راند. بعد از آن تشتر بانگ شادی و کامیابی برآورد که: «خوشا بر من ای هرمزد، خوشا بر شما ای گیاهان و آبهای روی زمین، خوشا بر شما ای سرزمینهای آریایی، اکنون جویها پر آب خواهد شد و به سوی کشتزارها و چمنها روان خواهد گشت.
آنگاه تشتر دوباره به صورت اسب سفید زیبای زرّین گوشی به دریای فراخکرت فرود آمد. دریا را به جوش آورد و از دلِ آبها موج انگیخت و خروش و تلاطم برپا کرد. از کوهی که در میان دریای فراخکرت است مِه برخاست و ابر به جنبش آمد و باد جنوب وزیدن گرفت و ابر و مِه را پیش راند و باران و تگرگ را بسوی کشتزارها و منزلگاهان آن هفت کشور برد.
غرّش رعد
دیو خشکی دیوی دیگر به نام سِپینچکَر را به یاری گرفت و باز به نبرد تشتر شتافت. تشتر گرز بر سر آنها کوفت. از ضربت گرز آتشِ وازِشت (برق) شراره کشید و سپینچکر را هلاک کرد. از این ضربت خروشی بلند از نهاد سپینچکر برخاست. رعدی که پس از برق می شنویم این خروش است.
سپس تشتر ده شبانه روز باران فرود آورد و زهری که از لاشۀ جانوران بر خاک مانده بود با آب آمیخته شد و به دریا رفت. شوری آب از اینجاست. پس از سه روز باز باد ایزدی برخاست و آب ها را به انتهای زمین برد و از این آبها سه دریای بزرگ و بیست و سه دریای کوچک و دو چشمه بزرگ و دو رود پر آب پدید آمد.
منبع:
داستانهای ایران باستان، احسان یارشاطر، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۹ / ص: ۳۲ ـ ۳۰
کانال نقل معانی