می نشستم در امر غیبتِ امام ساعتها فکر میکردم، میخواندم، می پرسیدم.
میخواستم به یک تحلیلی برسم، اما متحیر میشدم، و هرچی بیشتر فکر میکردم متحیرتر میشدم، هر معادلهای میساختم نقض میشد، و این مسئله یک قفل سربسته ای برام بنظر میاومد تا اینکه این روایت را خواندم:
عبدالله فضل هاشمی میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم؛ برای صاحب امرِ قیام غیبتی ست که چاره ای از آن نیست.
پرسیدم این غیبت بخاطر چیست؟
حضرت فرمود "الأمر لم يؤذن لنا في كشفه لكم" ما اجازه نداریم سّر این مطلب را برای شما بازگو کنیم.
پرسیدم خب حکمتِ غیبتش چیست؟
فرمود حکمت این غیبت مانند حکمت غیبت حجتهای پیشین خداست، و این حکمت جز بعد از ظهور صاحب این امر آشکار نخواهد شد، کما اینکه حکمت آثار خضر در سوراخ کردن کشتی و قتل غلام و مرمت دیوار تا بعد از فراق او از موسی مشخص نشد.
ای ابن فضل، بدان این امر متعلق به خداست، رازی ست از رازهای خدا و پوشیده شده و غیبی ست از خدا
تو ایمان به این داشته باش که خداوند عزول جل حکیم ست، آنگاه سر و راز و غیب او را هم دارای حکمت خواهی یافت، حتی اگر وجه آن حکمت برای تو آشکار نشود.
كمال الدين: ج ۲ ص ۴۸۱
و من بعد از خوندن این حدیث احساس کردم دیگه متحیر نیستم! چون عنوان مسئله برام روشن شد، من فکر میکردم عنوان مسئله چیزی ست که باید کشف و حلش کنیم، اما با خوندن این حدیث فهمیدم عنوان مسئله "رازِ خداست" و همین کشف عنوان من را آروم کرد.
مصطفی