آقامحمدخان قاجار که در کوران مبارزات سیاسیاش، مقطوع النسل شد، از میان فرزندان برادرزادهاش، بیش از همه به عباس میرزا علاقه داشت.

عباس میرزا مجال سلطنت نیافت اما سلطنت به اعقاب او به ارث رسید. شخصیت این یادداشت فیروزمیرزا؛ از پدر به عباس میرزا و از مادر به امیرکبیر میرسید. برای نیل به قدرت بی تابی می کرد. به یک قدمی آن هم رسید، ولی سردار سپه زودتر آنرا در آغوش کشید.
بعدها که دادگاهی شد، شغلش را سیاست و هدفش را کسب قدرت معرفی کرد. آنگونه که جدش آقامحمدخان تا لطفعلی خان زند را نکشت، قدرتش قبضه نشد، تا نصرت الدوله هم نمرد، رضاشاه سلطنتش مطلقه نشد.
در جوانی والی کرمان شد. در کوران مشروطه در آنجا، بیدادها کرد. محمدعلی شاه که بساط مشروطه را برچید، او را فراخواند و در حلقه مشاوران و متنفذین دربار درآمد. هر چه خودش جسور و کارنابلد بود، پدرش فرمانفرما سیاس و آینده نگر بود! او را از شاه جدا و راهی فرنگ کرد. کاری که برای خواهرزادهاش مصدق السلطنه هم کرد! در سوربن، حقوق سیاسی و حقوق بین الملل خواند. لیسانس و فوق لیسانسش را که گرفت در تدارک دکترا بود که به تهران فراخوانده شد. ورق برگشته بود. وقتی برگشت فقط ۲۶ سال داشت. به معاونت وزارت عدلیه گماشته شد.
وثوق الدوله که نخست وزیر شد، فکری در سرش انداخت. او را به انگلیس نزدیک کرد و خوشنامیاش را با رشوهی ۲۰۰ هزارتومانی به باد داد. در کنار وثوق الدوله و صارم الدوله (پسرخالهاش) سه یار قرارداد ۱۹۱۹ شدند. به عنوان وزیر خارجه در سفر احمدشاه به اروپا او را همراهی کرد. هر کس که سعایت قرارداد را میکرد، بی درنگ عزلش می کرد.
مدرس به او لقب «بچه شیطان» داده بود. همه مخالف قرارداد بودند. مقالات متعدد با پول انگلیسیها و قلم کسانی چون سید ضیاء، ملک الشعرای بهار و سید محمد تدین به جایی نرسید.
نصرت الدوله که در قامت وزیر خارجه، احمدشاه را در عثمانی، فرانسه و انگلیس میچرخاند در لندن با مقاومت انگلیسیها برای اعطای نشان زانوبند به احمدشاه مواجه شد. در مقابل احمدشاه هم راضی نشد کلمهای در تایید قراداد بزند. او گفت:
«به من چه، اینها پولش را گرفتهاند، من بی آبرو شوم، هرگز!»
قراداد بکلی از بین رفت و جریان سوم اسفند ۱۲۹۹ جایش را گرفت. نصرت الدوله با پدر و برادرش به حبس سید ضیاء گرفتار شدند. از زندان که خلاص شد، به توصیهی مدرس، شویِ ضدانگلیسی راه انداخت. اعلامیه سردار سپه تکانشان داد. رضاشاه فرمانده کل قوا نوشت: «با حضور من، مسبب حقیقی کودتا را جستجوکردن مضحک نیست؟»
در مجلس چهارم با مدرس متحد شد. البته پدرش، روابطش را با سردار سپه حفظ کرد. نمایندگان مخالف تصویب اعتبارنامه اش بودند. مدرس به دفاع برخاست. در کوران جمهوری خواهی سردار سپه، بین مدرس و رضاشاه شکرآب شد. این بار فرمانفرما و نصرت الدوله بودند که بساط آشتی آنها را فراهم کنند.حاصل رفع کدورت وزارت عدلیه برای نصرت الدوله بود.
نصرت الدوله در قالب وزیر از مدرس جدا و به صف رضاشاه پیوست. در غائله تغییر سلطنت، طرفدار انقراض قاجاریه شد. در بهت نصرت الدوله، رضاخان، شاه شد! چارهای جزء پذیرفتن سرنوشت نبود! وزیر مالیه شد اما شاه چهارچشمی او را می پایید! نصرت الدوله در کنار داور و تیموتاش تبدیل به مثلث قدرت شدند. رضاشاه هم امورات نظامی را میچرخاند! در سفری به مناطق نفتی بساط کلنل آندروود انگلیسی را به دستور او به اروند انداختند! انگلیسیها کینهاش را به دل گرفتند! از طریق تیمورتاش ناخواسته وزیر مالیه را از چشم شاه انداختند!
در سال ۱۳۰۸ صبحی، شاه به مخبرالسلطنه گفت: «حاجی، نصرت الدوله دیگر مورد اعتماد ما نیست». نصرت الدوله مجال سخن گفتن پیدا نکرد که محمد درگاهی (مشهور به محمد چاقو) گفت: «ببریدیش»
به سادگی و بدون هیچ تشریفاتی وزیر دارایی کشور به زندان رفت! روز بعدش صارم الدوله دیگر امضاکننده ی قرارداد هم زندانی شد. این بار رهایی در کار نبود. سرش همچنان شور سیاست می زد. در دادگاه گفت: «من نصرت الدوله پسر فرمانفرما دزد باشم، آنهم آفتابه دزد؟!»
خبر به داور که رسید، خودش را به تیمورتاش رساند. آنها به شدت ترسیده بودند. ماجرا را نزد شاه بردند!جواب رضاشاه فریادی بود که بر سر داور زد: «بیعرضه!»
سرانجامِ او، حرف داور به دادستان بود، «اگر نصرت الدوله محکوم نشود، همه ما محکومیم»
رضاشاه با بودنِ نصرت الدوله بر پادشاهی پسرش ایمن نبود، در سال ۱۳۱۵ به سمنان منتقل شد، میرغضبهای مست مسمومش کردند! حوصله صبوری بر تاثیر سم نداشتند، بر سینهاش نشستند و خفهاش کردند! او هم قربانیِ راهی شد که قبل از او، تیموتاش، داور و سردار اسعدبختیاری رفته بودند!
samuel