در سفری که قوامالسلطنه رفت برای دیدار با استالین و حل قضیه آذربایجان به روسیه(مارچ ۱۹۴۶ -- بهمن و اسفند ۱۳۲۴)، هیئتی که همراهش رفتند، مرحوم نیکپور بود و چند نفر دیگر که نمیدانم اما جهانگیر تفضلی هم همراه اینها بود.
جهانگیر تفضّلی، راجع به سفر قوامالسلطنه و سفر او به مسکو گفت: وقتی ما وارد مسکو شدیم بعد از ظهری بود که ساعاتی بعد ما را بردند به یکی از ویلاهایی که مخصوص مهمانهای خارجی است. آنجا بودیم و بعد گفتند: شب بیایید خدمت مارشال استالین برسید.
میگفت: رفتیم و اول که وارد کرملین شدیم ویاچسلاو مولوتف که وزیر خارجه شوروی بود، ما را برد در اتاق انتظار مارشال استالین. جهانگیر تفضلی میگفت: در حدود هفت - هشت دقیقهای آنجا منتظر شدیم ، بعد در باز شد، بعد گفتند: بروید داخل، پهلوی مارشال. میگفت: قوامالسلطنه رفت و پشت سر او ما رفتیم و دیدیم که در اتاق کسی نیست، اما نقشهای به دیوار بود که استالین روبروی آن ایستاده بود و در حالیکه پشتش به ما بود، آن را تماشا میکرد.
راوی گفت: اولین چیزی که متوجه شدم دیدم استالین برخلاف آن غولی که فکر میکردیم نبود ، دیدیم آدم قد کوتاه و کوچکی هست که پشتش به ما بود و داشت نقشه را تماشا میکرد و حتّی برنگشت با ما حرفی بزند.
بعد از چند دقیقهای مولوتوف سرفهای کرد و با ایجاد صدایی خواست تا استالین برگردد ببیند چه خبر است، استالین برگشت آمد جلو، دست داد و خیلی تشریفاتی چند دقیقهای نشست و گفت: خیلی خب ، بروید و دو ساعت دیگر بیایید مذاکرات را شروع میکنیم . دو ساعت دیگر هم میشد ساعت یازده شب. راوی میگفت: معلوم بود از چهره قوامالسلطنه که واقعاً خیلی عصبانی است و وقتی از اتاق آمدیم بیرون، به مترجم که به نام حبیب دُری بود ، گفت: «به آقای مولوتف بگویید که دیگر لزومی ندارد ما امشب جلسهای داشته باشیم، چون ما داریم بر میگردیم و چمدانهای ما را هم بگویید از ویلا بگذارند داخل ماشین. ما بر میگردیم فرودگاه، برمیگردیم مملکتمان.
ما حرفی نداریم با هم.»
راوی گفت: مترجم مکث کرد که ببیند درست دارد میشنود که قوامالسلطنه گفت: آقا همین که گفتم، عین این را شما ترجمه کنید. مولوتف گفت:چرا؟ چطور شده؟
قوام پاسخ داد: برای اینکه به من اهانت شد. شما صدراعظم ایران را نمیتوانید ده، بیست دقیقه در اتاق انتظار نگهدارید، بعد هم که وارد اتاق میشویم ، مارشال دارد نقشه تماشا میکند و پشتش به من است بیاحترامی به من کرد، من تحمل این را ندارم، برمیگردم و هیچ حرفی هم ندارم هر کار هم میخواهید بکنید. تصمیم شما خیلی قوی است و زورتان میرسد هر کار میخواهید بکنید،اما حق اهانت به من را ندارید.
مولوتف گفت: اینکه نمیشود. قوام گفت: نه همین که هست، من هم از اینجا میروم سفارت، ماشین بفرستید چمدانهای ما را بیاورند. ما برمیگردیم، همین امشب. بعد هم راهش را کشید و رفت.
بعد از نیمساعت، مولوتف با عجله برگشت و گفت که آقای مارشال خیلی عذرخواهی کردند، سوءتفاهم شده، چیزی نبوده و برگردید شام را با مارشال میل کنید.
راوی گفت: وقتی برگشتیم، ورق کاملا برگشته بود! مارشال استالین روی خوش نشان داد و پذیرایی گرمی کرد و خیلی احترام گذاشت به قوامالسلطنه چرا که دیدند قوامالسلطنه، آدمی نیست که بتوانند روز اول بترسانندش!
(بخشی از مصاحبه احمد قریشی با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، تاریخ مصاحبه - ۹ بهمن ۱۳۶۱مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی، نقل از کانال سهند ایرانمهر)
مجتبی لطفی