از دیرباز و از آن زمان که ذهن آدمی یاری میکند تفکر آرمان شهر و آرمان شهرگرایی با وجود آدمی به سختی عجین گشته است.
از فیلسوفان یونانی همچون افلاطون و ارسطو بگیر تا اندیشه عدالت در باور فیلسوفانی چون جان رالز، هر کدام به نسبتی زیاد و کم در پی ایجاد جامعه ای سرشار از عدالت، برابری و زیبایی بوده اند. بگذریم که تفاوت معنای عدالت در انگاره های ذهنی هرکدام متفاوت بوده و هست.
آن هنگام که هیتلر از ملت آرمانی آلمان سخن می گفت، هاله ای از تقدس پیرامون واژه به واژه گفتارش نقش بسته بود که برای جامعه آلمانی که پیشتر، از پیِ جنگ جهانی اول مزه تلخ تحقیر را به جان چشیده بود و هیچ گاه به دنبال نسبت سنجی و راستی آزمایی سخنان و اراده پیشوا نبود، حکم دارویی شفابخش را می داد. آنها احساس می کردند که اراده ای نامبارک، نژاد آریایی آنها را به سُخره گرفته و تحقیر شدگان تاریخ در آن برهه حساس، آنهایند.
آرمان گرایی همواره درجه ای از تقدس را با خود بهمراه خواهد آورد. برای انسان زمینی که همواره معنویت همچون مُسکّنی التیام بخش بوده که بواسطه آن قدم در عالم خلسه ای رویایی خواهد گذاشت و از پیِ آن دردهای خود را به محاق فراموشی خواهد سپرد، پیشوایان تاریخ را در معبدگاهی آسمانی تقدس می نماید و حاضر است در راه آنها جان خود را نثار نماید.
و کسی چه می داند. شاید طالبان نیز بخشی از همان آرمانی باشد که اینبار در قالبِ بنیادگرایی اسلامی ظهور نموده تا بار دیگر التیامی گردد بر تن زخمی مردمان خسته از سیاست و سیاست بازان. آدمی همیشه و همواره تشنه شنیدن سخن های جاودانه بوده و هست. آنجا که بهشتی ابدی را در ذهنش می سازید، چندان به مبدّل شدن آن فکر نمی کند. تصویر جهانِ آرمانی، آکنده از عدالت و زیبایی برایش اکتفا می کند تا با رویایش زندگی کند، جان بدهد و بمیرد.
القصه آنکه هیتلرها، بن لادن ها، داعش ها، طالبان ها و صدها گروه و جماعت رادیکال و آرمانشهرگرا چه بخواهیم و چه نخواهیم آمده اند، می آیند و دیرزمانی نخواهد گذشت که می روند. در برابر اراده تاریخ نمی توان ایستاد. اما اگر نیک بنگیریم خواهیم دانست که آمدنشان نیز چندان ناخوشایند نبوده و نیست. بگذارید بیایند تا آدمیان دریابند میان تصویرهای خودساخته آرمان شهری که پیشواها میسازند و واقعیتی که بر اریکه قدرت از خود نشان میدهند فاصلهای است از زمین تا کهکشانها.
بگذارید بیایند تا نشان دهند آنکه که وعده آرمانِ خیالی را می دهد، به هنگام رفتن ویرانه ای از تباهی تحویل خواهد داد تا دریابیم در این جهانِ پسامادی، هیچ معبدگاهی، شفابخشِ انسان زمینی نخواهد بود. بگذارید بیایند تا دریابیم از پیِ این مُخدّرهای روح بخش، سردردی جان فرسا خواهد آمد که شیره تنمان را خواهد کشید. دوستان و مهربان یاران، آدمی هنوز هم تشنه سخنانِ شفابخشِ پیامبرانِ مقدسِ زمینی است.
محمد آخوندپور امیری
جامعهشناسی