کد خبر: ۲۸۹۳۹
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۴۰۰ - ۱۴:۱۵-12 January 2022
سوال[۱]: نظر شما درباره‌ی دعای «صنمی قریش» چیست؟
جواب: این دعا در کتاب «المحتضر» تالیف شیخ الحسن بن سلیمان الحلی است. وی در قرن نهم هجری زندگی می‌کرد. او در این کتاب می‌نویسد:«روایت شده که امیر المومنین علیه السلام در قنوتِ نمازش، چنین می‌گفت: اللهم العن صنمی قریش …»[۲]

وی در جای دیگری از این کتاب می‌گوید:«از جمله مواردی که دلالت می‌کند بر منافق بودن و مومن نبودِ آنها، دعایی است از امیر المومنین که در قنوت نمازش شنیده شده است. ایشان در قنوت نماز چنین دعا می‌خواند:اللهم (صل علی محمد و آل محمد و) العن صنمی قریش و جبتیهما و طاغوتیهما و إفکیهما و ابنتیهما و اللَّذَین خالفا أمرک … ».[۳]

امروزه معروف است که مصدر و منبع این دعا، شیخ ابراهیم کفعمی (۹۰۵ هـ) است. وی می‌گوید:«این دعا را بخوان که از علی علیه السلام روایت شده است: اللهم صل علی محمد و آل محمد و العن صنمی قریش و جبتیها و طاغوتیها و إفکیها و ابنیهما (و ابنتیهما) اللذین خالفا امرک و أنکرا وحیک و جحدا إنعامک و عصیا رسولک و قلّبا دینک و حرّفا کتابک و أحبّا أعدائک و جحدا آلاءک و عطّلا أحکامک و أبطلا فرائضک و ألحدا فی آیاتک و عادیا أولیاءک و والیا أعداءک و خرّبا بلادک و أفسدا عبادک. اللهم العنهما و أتباعهما و أولیاءهما و أشیاءهما و محبّیهما؛ فقد أخربا بیت النبوة و ردما بابه و نقضا سقفه و إلحقا سماءه بأرضه و عالیه بسافله و ظاهره بباطنه، و استأصلا أهله و أبادا أنصاره، و قتلا أطفاله، و أخلیا منبره من وصیّه، و وارث علمه، و جحدا إمامته، و أشرکا بربّهما، فعَظِّم ذنبهما، و خَلِّدهما فی سقر، و ما أدراک ما سقر، لا تبقی و لا تذر. اللهم العنهم بعدد کل منکر أتوه، و حقّ أخفوه، و منبر علوه، و مومن أرجوه، و منافق ولّوه، و ولیّ آذوه، و طرید آووه، و صادق طردوه، و کافر نصروه، و إمام قهروه، فرض غیّروه، و أثر أنکروه، و شرّ آثروه، و دم أراقوه، و خیر بدّلوه، و کفر نصبوه، و إرث غصبوه، و فیء اقتطعوه، و سحت اکلوه و خمس استحلّوه و باطل أسّسوه و جور بسطوه و نفاق أسرّوه و غدر أضمروه و ظلّ نشروه و وعد أخلفوه و أمان خانوه و عهد نقضوه و حلال حرّموه و حرام أحلّوه و بطن فتقوه و جنین أسقطوه و ضلع دقّوه و صکّ مزّقوه و شمل بدّدوه و عزیز أذلّوه و ذلیل أعزّوه و حقّ منعوه و کذب دلّسوه و حکم قلبوه. اللهم العنهم بکلّ آیة حرّفوها و فریضةٍ ترکوها و سنة غیّروها و رسوم منعوها و أحکام عطّلوها و بیعة نکسوها و دعوی أبطلوها و بیّنة أنکروها و حیلة أحدثوها، و خیانة أوردوها و عقبة ارتقوها و دباب دحرجوها و أزیاف لزموها، و شهادات کتموها و وصیة ضیّعوها. اللهم العنهما فی مکنون السرّ و ظاهر العلانیة لعنا کثیرا أبدا دائما دائبا سرمدا، لا انقطاع لأمده، و لا نفاد لعدده، لعناً یغدو اوله و لایروح آخره، لهم و لأعوانهم و أنصارهم و محبّیهم و موالیهم و المسلّمین لهم، و المائلین الیهم، و الناهضین باحتجاجهم و المتقدمین بکلامهم، و المصدّقین بأحکامهم – سپس چهار مرتبه بگو: اللهم عذّبهم عذاباً یستغیث منه أهل النار. آمین رب العالمین».[۴]

محدث نوری (۱۳۲۰ هـ) و علامه مجلسی (۱۱۱۱ هـ) از کفعمی در البلد الامین از عبد الله بن عباس از علی علیه السلام نقل می‌کند که ایشان دعای «صنمی قریش» را در قنوت نماز می‌خواند. و فرمود: کسی که این دعا را می‌خوانَد همچون کسی است که به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله در بدر و احد، هزار هزار تیر انداخته است.[۵]

علامه مجلسی می‌گوید: دعای «صنمی قریش» بین شیعه مشهور است. کفعمی از ابن عباس نقل می‌کند که امیر المومنین علیه السلام در قنوت نماز آن را می‌خواند؛ این دعا در کتاب «الصلوة» انشاء الله خواهد آمد. این دعا مشتمل بر تمام بدعتهای آن دو نفر است. در این دعا، اهتمام و مبالغه‌ی زیادی در لعن آنها است به اندازه‌ای که بیش از آن وجود ندارد.[۶]

همچنین علامه مجلسی بعد از بیانِ برخی از فقرات دعا می‌گوید:«ما به طور مبسوط در کتاب الفتن، مطاعن آنها را ذکر کردیم و در اینجا، چیزی را که کفعمی بیان کرده را ذکر نمودیم تا برای کسی که به دنبالِ دعا است برخی از مطاعن و زشتی‌های آنها یادآوری شود … ».[۷]

شیخ انصاری (۱۲۸۱ هـ) در بحث صلوة می‌نویسد:«… علاوه بر این، برخی از ادعیه نیز وارد شده که شامل این کلمه است مانند دعاء «صنمی قریش» که امیرالمومنین در قنوت نماز، می‌خواند».[۸]

سید عبدالحسین لازی (۱۳۴۲ هـ) می‌نویسد:«… حتی علی علیه السلام هر شب در قنوت، لعنِ «صنمی قریش» را می‌خواند».[۹]

آیت الله مرعشی نجفی (۱۴۱۱ هـ) بعد از ذکر نامِ برخی از شرح‌های این دعا، می‌گوید:«به طور کلی، اطمینان به صدورِ این دعا داریم؛ زیرا بزرگان، آن را در کتاب‌های خود نقل کرده و بر آن اعتماد نمودند».[۱۰]

سید صادق شیرازی – از علمای معاصر – در بحث قنوت از کتاب «شرایع الاسلام» اینچنین حاشیه می‌زند:«بهترینِ آنها – همانطور که بسیاری از علماء تصریح کرده‌اند – کلماتِ فرج (لا اله الا الله الحلیم و الکریم) است. در کتاب الطهار، شماره‌ی ۱۸۷، این دعا را ذکر کردم. شاید هم بهتر از همه‌ی دعاها، دعای صنمی قریش باشد».[۱۱]

برخی گمان می‌کنند این حاشیه، از خودِ محقق حلی – مولف کتاب شرایع الاسلام – است در حالی که اینچنین نیست؛ بلکه از آنِ سید صادق شیرازی است؛ در هیچ کدام از کتاب‌های محقق حلی – که الآن موجود است – چیزی که مرتبط به دعای «صنمی قریش» باشد نیافتیم.

سید بن طاوس دعایی را نقل می‌کند که برخی از فقراتِ آن، همچون فقراتِ دعای «صنمی قریش» است و البته در موارد بسیاری نیز – و حتی بیشتر موارد – با آن متفاوت است.[۱۲]

بعضی از علمای شیعه، – بیش از ده تن از ایشان – کتاب‌ها و جزواتی در شرح این دعا نوشته‌اند که شیخ آغا بزرگ طهرانی اغلب آنها را ذکر می‌کند و می‌گوید:

«شرح دعاء «صنمی قریش» از شیخ ابی السعادات أسعد بن عبد القاهر أستاد خواجه نصیر طوسی و دیگران. اسم این شرح: رشح الولاء فی شرح الدعاء … ؛

شرح دعاء «صنمی قریش» از مولی علی العراقی که در سال ۸۷۸ هـ آن را تالیف کرده است. در «الریاض» آن را ذکر کرده و گفته: این شرح، فارسی است در استرآباد آن را دیدم. وی این شرح را در روستای جاجرم تالیف کرده است؛

شرح دعاء «صنمی قریش» به فارسی، تالیفِ فاضل عیسی خان اردبیلی؛

شرح دعاء «صنمی قریش» به فارسی تالیفِ یوسف بن حسین بن محمد النصیر الطوسی الاندرودی. اول این شرح: الحمدلله رب العالمین … تا آخر آن؛ این شرح را در نزد علامه ابی المجد شیخ آغا رضا اصفهانی دیدم؛

شرح دعاء «صنمی قریش» به اسم ذخر العالمین که در جای خود گذشت …؛

شرح دعای صنمی قریش به فارسی در نهایت سادگی. نزدیک به مجمع البحرین. در نزد محدث میرزا عبد الرزاق الهمدانی موجود است همانطور که وی این کتاب را برای من خواند؛

شرح دعای «صنمی قریش» به اسم نسیم العیش … ؛

شرح دعاء «صنمی قریش» که عباراتِ آن از «رشح الولاء» ساده‌تر است و البته مطالبش با آن موافق می‌باشد. در این شرح نه اسم مولف آمده و نه اسم تالیف. این شرح در نزد مولی مهدی القزوینی صاحب «ذخر العالمین» – هنگام تالیف این کتاب در سال ۱۱۱۹ هـ – بود همانطور که در اول «ذخر العالمین» به این شرح اشاره می‌کند. شاید این شرح همان «ضیاء الخافقین» باشد که در حرف ضاد خواهد آمد؛

شرح دعاء «صنمی قریش» تالیف میرزا محمد علی المدرّس الچهاردهی النجفی. این شرح با خط خودِ مولف در نزد نوه‌اش مرتضی المدرسی بود … ».[۱۳]

برخی از شخصیت‌های معاصر، نسبت به این دعا انتقاداتی دارند که البته هر کدام از این انتقادها، برخاسته از دیدگاه‌های متفاوتی با یکدیگر می‌باشند. رَدّیّه هایی هم بر علیه این افراد نوشته شده که می‌توانید رجوع کنید.

برای بررسی این دعا، باید به چند نکته توجه کنیم:

به نظر می‌رسد ابتدای ظهورِ این دعا،عصرِ صفویه نبوده است بلکه قبل از این دوره، دعاء «صنمی قریش» وجود داشت. قدیمی ترین شرحِ این دعا، از آنِ «ابی السعادات أسعد بن عبد القاهر الاصفهانی» است که استاد خواجه نصیر الدین طوسی و … می‌باشد. اسمِ این شرح، «رشح الولاء فی شرح الدعاء» است.[۱۴] پس این ادعا که دعاء «صنمی قریش» در عصرِ صفوی، ظاهر شد ادعای صحیحی نیست. این دعا به ابتدای قرنِ هفتم هجری بر می‌گردد؛ روایتِ کفعمی و حسین بن سلیمان الحلی و شرح الاندرودی و علی العراقی بر دعای «صنمی قریش»، این زمان را تایید می‌کند؛ زیرا تمامی این افراد قبل از ظهور دولت صفویه از دنیا رفته‌اند. پس آنچه بر سر برخی زبانها جاری است مبنی بر اینکه این دعا از اختراعات عصر صفوی است و اینکه شیعه قبل از عصر صفوی این دعا را نمی‌شناخت اشتباه و یا حداقل ادعایی بدونِ شاهد و دلیل است.
البته یک نکته را با تاکید می‌توان گفت و آن اینکه اهتمام به این دعا در میانِ شیعیان، به طور نسبی از زمان صفویه، زیاد شد و شرح‌های متعددی بر این دعا – در این دوره – نگاشته شد و ذکرِ آن در برخی کتابها، رواج یافت. در حالی که به ندرت می‌توان این دعا را در کتاب‌های قدیمی – که در دسترس ماست – پیدا نمود.

قدیمی ترین مصدر و منبع برای این دعا – که اکنون نیز در دسترس ماست – سخنِ کفعمی و کلامِ حسن بن سلیمان الحلی است که هر دو در قرنِ نهم هجری زندگی می‌کردند. این دعا به هیچ عنوان، سندی ندارد؛ همچنین هیچ مصدر و منبعی ذکر نشده که این دعا را از آن مصدر، به صورت متصل به ابن عباس و سپس به علی علیه السلام نقل کرده باشند. لذا نمی‌دانیم چگونه این دعا به کفعمی و حلّی و اصفهانی رسیده است در حالی که اینان از زمان صدورِ این دعا – حداقل – نزدیکِ ۶۰۰ سال (اصفهانی) یا ۸۰۰ سال (حلّی و کفعمی) فاصله داشتند.
فاصله‌ی شش یا هشت قرن، فاصله‌ی بسیار زیادی است که پر کردن این حفره برای اثباتِ تاریخی و حدیث، تلاش زیادی می‌طلبد؛ سخنان عاطفی یا جدلی و یا از روی تسامح، به کار نمی‌آید؛ بلکه این مساله نیازمند داده‌ها و اطلاعات و شواهد و قرائن علمی است.

ملامحمد مهدی نراقی (۱۲۰۹ هـ) می‌گوید:«و در دعای «صنمی قریش» که به حد یقین رسیده که از کلامِ مُعجِز نظامِ حضرت امیر المومنین علیه السلام است و عدول مشایخ شیعه به طُرُقِ معتبره این دعا را از آن حضرت روایت کرده اند … ».[۱۵] قبلا هم گذشت که علامه مجلسی معتقد است این دعا، بین شیعه، مشهور است.[۱۶] در این وضعیت، ممکن است انسان، صدورِ این دعا را قوی بداند.
اما این روش که امروزه نیز رایج است ابهام دارد. نراقی نمی‌گوید این طُرُقِ معتبره – که از آنها سخن می‌گوید – کدامها هستند! نمی‌دانیم این طُرُقِ معتبره، کجاست! در کدام کتاب از کتب شیعه، این طُرُق معتبره آمده است؟ اگر تمامی اطلاعات و شواهدی که درباره‌ی این دعا به دست ما رسیده را زیر و رو کنیم، حتی یک طریق و سند برای این دعا یافت نمی‌شود. جمله‌ی «تمامی اطلاعات و شواهدی که درباره‌ی این دعا به دست ما رسیده» شامل سخنانِ علامه مجلسی و نیز محدث نوری درباره‌ی این دعا نیز می‌شود و این دو از عالمانِ بسیار پُر تتبع در عالَمِ روایاتِ شیعی هستند. ولی در عین حال، در هیچ کدام از سخنان و اقوالِ مرتبط با این دعا، نشانه‌ای از سندِ این دعا نیست. اگر سند و یا اسانید و یا مصادرِ قدیمی برای این دعا وجود داشت حتما علامه مجلسی و محدث نوری و فیض کاشانی و شیخ حر عاملی – در حالی که این دو نفرِ اخیر، اصلا این دعا را ذکر نمی‌کنند – و نیز مولفانِ موسوعه‌های بزرگِ حدیثی آن را بیان می‌کردند. این در حالی است که علامه مجلسی و محدث نوری، این دعا را از کفعمی، آنهم از طریق یک روایتِ مرسل که فاصله‌اش با عصرِ حضرت علی علیه السلام، بیش از ۸۰۰ سال است نقل می‌کنند. لذا تا زمانی که این طُرُق و اسانیدِ مورد ادعا و نیز مصادرِ اولیه‌ی این دعا برای ما مشخص نشود نمی‌توانیم نسبت به صدورِ آن از حضرت علی علیه السلام، مطمئن شویم. لذا این ادعاها نیاز به اثبات دارند. اگر این دعا از طریقِ یک مصدر و منبعِ قدیمی به دست علامه مجلسی رسیده چرا ایشان آن مصدر و منبع قدیمی را ذکر نمی‌کند و به جای آن، این دعا را از کفعمی نقل می‌کند؟ یعنی از مصدری که در مقایسه با دوره و عصر علامه مجلسی، بسیار متاخر محسوب می‌شود!!

تمام اینها شواهدی هستند که نشان می‌دهند اساسا این دعا به دستِ علماء بزرگِ دوره‌ی صفوی، از طریقِ یک مصدر قدیمی نرسیده است؛ این همان چیزی است که با توجه به کتبِ موجود در حال حاضر، می‌توانیم بگوییم.

همچنین این ادعا که تمام مطالبِ کتاب کفعمی، صحیح است – زیرا آنها را کتاب‌های مورد اعتماد نقل کرده – از نظر رجالی، ادعای صحیحی نیست. شیخ مسلم داوری در کتابِ «اصولِ علم الرجال بین النظریة و التطبیق» این ادعا را رد کرده است.[۱۷] بین علماء رجالی و حدیثی – در عالَم تشیع – معروف است که این ادعا، ثابت نشده است. کفعمی از نظر زمانی، جداً از زمره‌ی علمای متاخر محسوب می‌شود و مطالبی که در مقدمه‌ی کتابش ذکر می‌کند – مبنی بر توثیقِ کسی و یا تصحیح روایتی – برای دیگر علماء، الزام آور و حجت نیست؛ مخصوصا بعد از اینکه مصادرِ کتابِ کفعمی – که روایاتش را از آنها گرفته – برای محققین کشف شده است؛ برخی از مصادرِ کتابِ کفعمی، کتبِ فقهی متاخر است که اصلا حدیثی نیستند؛ بسیاری از مصادر این کتاب، مرسل هستند. همین موارد از نظر محققان، باعث می‌شود دلالتِ مقدمه‌ی کتابِ کفعمی بر توثیقِ عامِ راویانِ این کتاب و یا تصحیحِ روایاتش، ضعیف گردد. مانند اینکه کسی امروز، کتابی را بنویسد و در آن بگوید روایاتی که در کتاب من است در نزد من، معتبر و صحیح می‌باشد. اینکه روایاتِ کتابش برای وی، صحیح است یک نظر اجتهادی از جانب اوست و بر دیگر مجتهدان، الزام آور نیست. می‌توانید پیرامونِ این موضوع، به مباحثِ علماء علم رجال در این رابطه مراجعه کنید.

شاید ملا مهدی نراقی – که به تخصص در علم اخلاق مشهور است و دویست سال پیش از این از دنیا رفته – شیوه و رویکرد خاصی در اثباتِ احادیث داشته باشد که کلا با شیوه‌ی نقدِ حدیثی و تاریخی و رجالی، متفاوت است. شاید وی در ارزیابیِ احادیث، به شیوه‌ی «صحتِ مضمون» اعتقاد دارد و به همین دلیل یقین پیدا کرده که حدیثِ فوق، از امام معصوم علیه السلام، صادر شده است. در هر صورت، برای ما معلوم نیست ملا مهدی نراقی، بر چه اساسی، این حدیث را معتبر می‌داند؛ زیرا وی مناشیء و اسبابِ یقینش – به صدورِ این حدیث – را برای ما نگفته است و لذا نمی‌توانیم وی را در این زمینه، از نظر علمی، مورد ارزیابی قرار دهیم. البته یقینِ او، برای خودش حجت است ولی نمی‌توان از علمایِ دیگر، خواست که آنها هم یقین داشته باشند. یقینِ ملامهدی عراقی، برای علماء و پژوهشگران، حجت نیست؛ دقیقا مثلِ یقینِ آیت الله مرعشی نجفی – از علمای معاصرِ ما – که گمان می‌رود بر اساس صحتِ مضمونِ این دعا، یقین به صدور آن پیدا کرده است. آنچه برای یک پژوهشگر لازم است تحقیق و بررسیِ احادیث است نه تقلید از علماء متاخر؛ با اینکه به جلالتِ و مقام و قدر و منزلتِ آنها اعتراف می‌کنیم. شیوه‌ی علماء و فقهاءِ متاخر، به همین صورت است؛ آنها به یقین‌های یکدیگر، احترام می‌گذارند ولی آن یقین‌ها را برای خود حجت و الزام آور نمی‌دانند مگر اینکه مناشیء و اسبابِ حصولِ آنها را بدانند و البته نسبت به درستیِ این اسباب و مناشیء، قانع شوند.

همچنین شهرتِ این دعا بین شیعیان – همانطور که علامه مجلسی می‌گوید – به معنی شهرتِ آن در میانِ قدماء نیست. شاید ادعای علامه مجلسی، ناظر به زمانِ خودش و دوره‌های نزدیکِ به ایشان باشد؛ و الا چرا ما این دعا را در کتاب‌های علماءِ متقدم تا قرنِ هفتم هجری، نمی‌یابیم؟! حتی بعد از قرنِ هفتمِ هجری هم تا زمانِ مرحوم کفعمی، این دعا را به ندرت پیدا می‌کنیم. بر اساس چه دلیلی ادعا می‌شود این دعا بین شیعیان مشهور است در حالی که هیچ نشانه و اثری از آن در کتبِ قدیمیِ شیعیان – که امروزه در دسترس است – پیدا نمی‌شود؟

علاوه بر اینکه، حتی اگر وجودِ این شهرت را در میان شیعیان بپذیریم ولی باید توجه کنیم این شهرت در اینجا، نمی‌تواند حدیث فوق را از نظر تاریخی ثابت کند زیرا محتوای این حدیث، دعا است و دعا از زمره‌ی سُنَن  – سنت‌ها – محسوب می‌شود و چه بسا سنت‌هایی که مشهور شده‌اند و خواندنِ آنها، تبدیل به رویه‌های عادی در زندگی مردم شده در حالی که بر اساسِ یک طریق معتبر – ولو از طریقِ چند سند – صحتِ صدورِ آنها ثابت نشده و حتی بعدها توسط فقهاء و علماء، مورد مناقشه واقع شده است. اما در هر صورت به کمک قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن که مشهورِ علماء،آن را قبول دارند، چنین دعاها و سنت هایی مشهور می‌شوند. لذا شهرتِ دعا – حتی اگر از نظر تاریخی، وجودِ چنین شهرتی ثابت شود – می‌تواند ناشی از تسامح علماء در ادله‌ی سنن باشد؛ لزوما، اینگونه شهرتها، ناشی از ثبوتِ تاریخی و حدیثی، آنهم به شیوه‌ای معتبر از منظر آنها نیست. کسی که قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن را قبول ندارد – همچون آیت الله خویی و محدث بحرانی و آیت الله حکیم و آیت الله تبریزی و آیت الله وحید خراسانی و آیت الله سیستانی و آیت الله فیاض و شهید سید محمد باقر صدر و آیت الله هاشمی شاهرودی و آیت الله مکارم شیرازی و امام خمینی و آیت الله سید محمد روحانی و سید محمد جواد عاملی[۱۸] – به شهرتی که ناشی از این قاعده باشد اعتنا نمی‌کند و به تعبیر دیگر، اینگونه شهرتاها برای چنین اشخاصی، الزام آور نیست.

لذا این ادعا که سیره‌ی علماء متاخر،بر خواندن دعای مزبور است – که خودِ این ادعا هم نیازمنداثبات است – نمی‌تواند دعای «صنمی قریش» را تصحیح کند و صدورِ آن را ثابت نماید؛ زیرا چه بسا علماء متاخر، در خواندنِ این دعا، به قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن نظر داشتند علاوه بر اینکه مضمونِ دعا را نیز قبول داشته و این مضمون – از دیدگاهِ آنها – مخالف با قرآن و اصولِ مذهب نبود. بحث ما در اینجا، اثباتِ تاریخی این دعا از امیر المومنین علیه السلام است؛ و الا کسی که – یا خودش و یا مرجعِ تقلیدش – قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن را قبول دارد می‌تواند بدون هیچ اشکالی و با استناد به همین روایت، دعای «صنمی قریش» را مستحب بداند و آن را بخواند. البته اگر کسی به این نتیجه برسد که از روی کذب و دروغ،دعای «صنمی قریش» به امیر المومنین علیه‌السلام نسبت داده شده است در این صورت، قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن، از کار می‌افتد؛ زیرا این قاعده از نظر علماء، در مورد سنت‌هایی که کذبِ آنها معلوم است جاری نمی‌شود.

بر همین اساس می‌توان شرح‌هایی که بر این دعا نگاشته شده را نیز توجیه کرد. کسی که مشکلی در متنِ این حدیث نمی‌بیند و بنا را بر قاعده‌ی تسامح می‌گذارد – کما اینکه مشهور نیز اینگونه می‌اندیشند – مشکلی برای شرحِ این دعا نخواهد داشت و علی القاعده، اگر شرحی بر دعای «صنمی قریش» بنویسد مرتکب اشتباهی نشده است؛ و البته شرح دادنِ این دعا، ضرورتا دلیلی بر ثبوتِ تاریخیِ آن[۱۹] در نزد شارح نیست؛ بلکه هر دو احتمال در نگاشتنِ شرح این دعا، مطرح است. ممکن است شارح این دعا، ثبوتِ تاریخیِ آن را پذیرفته باشد آنهم بدین خاطر که قائل به صحیح بودنِ مضمونِ این دعا است نه به دلیلِ دست به دست شدنِ دعایِ مزبور از عصری به عصر دیگر آن هم از طریقِ وسائلِ متعارف نقلِ تاریخی و یا پیدا شدنِ مصادرِ قدیمی برای این دعا. به این نکته باید خوب دقت کرد.

اما درباره‌ی این ادعای برخی از معاصرین که می‌گویند دعای «صنمی قریش»، مجرّب است، من نظری ندارم؛ هر کس بدین شیوه، صحتِ ادعیه برایش ثابت شده، به یقینِ خودش عمل کند که این یقین برای وی حجت و معتبر است.

گاهی گفته می‌شود مضمونِ این دعا، حقیقت است و شیعه به آن ایمان دارد و همین مساله، باعث تقویتِ صدورِ آن می‌گردد.
در جواب این سخن، می‌توان چنین گفت که ما درباره‌ی وقایعِ تاریخی‌ای که این دعا از آنها حکایت می‌کند صحبت نمی‌کنیم؛ اثباتِ وقوعِ این وقایع، نیازمند مراجعاتِ بسیار زیاد – آنهم در هر مورد از فقراتِ دعا – است و ممکن است یک شخص با مراجعات فراوان، برخی از فقراتِ این دعا را قبول کند و برخی دیگر را رد نماید. تمام سخن در این است که آیا این مضمون، توسط اهل بیت علیهم السلام در قالبِ دعا و لعن – مخصوصا در نمازها – ارائه شده است؟ آیا ایشان به شیوه‌ی دعا، چنین نصی را صادر کرده‌اند یا خیر؟ آیا در نماز و برای قنوت و یا خارج از نماز، چنین دعایی را القاء نمودند؟ این مسائل، چیزهایی هستند که برای اثباتِ آنها، نمی‌توان به بررسیِ وقائع تاریخی اکتفا کرد؛ بلکه به چیزی بیش از ثبوتِ وقائع تاریخی نیاز دارند. برای پاسخ به این گونه سوالات، باید به نکته‌ای اضافی توجه کرد؛ نکته‌ای که مربوط است به شیوه‌ی تربیتی در پرداختن به این نوع دعاها و یا اثباتِ حکم شرعیِ استحباب برای این دعا.

به عبارت دیگر، ما بر اساس آیاتِ قرآن،می‌دانیم فرعون چه کارهایی انجام داد.حال اگر روایتی با سندی بسیار ضعیف،به دست ما برسد مبنی‌ بر اینکه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله،فرعون را در قنوتِ خویش،اینگونه نفرین می‌کردند: «اللهم العن فرعون الذی عذّب بنی اسرائیل لعنا عظیما»؛ آیا برای اثباتِ صدور چنین نفرینی از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله در قنوتِ نماز، می‌توانیم بگوییم در تاریخ ثابت شده که فرعون به بنی اسرائیل، ظلم کرد؟ مساله‌ی ما، از همین قبیل است. بحث ما فقط در صحتِ مضمونِ روایت و گزارشاتِ تاریخیِ آن نیست؛ بلکه ما در صدد این هستیم که بفهمیم آیا چنین روایتی- به عنوان دعا یا نفرین – از امام علی علیه السلام صادر شده است یا خیر؟ این، همان چیزی است به دنبالِ اثباتِ تاریخیِ آن به وسیله‌ی داده‌ها و اطلاعات علمی هستیم؛ صحبت ما در وقایع تاریخی و یا اصلِ مساله‌ی لعن نیست؛ اینها – یعنی وقائع تاریخی و یا اصلِ مساله‌ی لعن – کاملا متفاوت از بحثی است که در اینجا به دنبال بررسی آن هستیم. امیدوارم این تفکیک و تمییز، بین این دو عرصه، کامل واضح شده باشد تا به وسیله‌ی این تفکیک، بحث ما پیرامونِ صحتِ صدورِ این دعا و استحبابِ آن به عنوان دعا در نماز – نه صحتِ مضمونِ آن – دقیق باشد.

البته من ندیدم کسی از میانِ عالمانِ شاخص شیعه، پرونده‌ای برای نقدِ این دعا باز کرده باشد و حتی بسیار کم می‌توان عباراتِ صریحی در نقدِ این دعا از سوی بزرگان شیعه، پیدا کرد. در عین حال، برخی از فُضلاء و محققین نسبت به متنِ این دعا، با دیده‌ی احتیاط و تردید می‌نگرند و معتقدند تعابیر موجود در این دعا، از نظر بلاغت و فصاحت، نازل است و در سطحِ بیاناتِ امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه نمی‌باشد و حتی مضمونِ این دعا در برخی موارد، با امورِ ثابت و قطعی، در تعارض است مانند آن قسمت از دعا که سخن از تحریفِ قرآن به دست خلیفه‌ی اول و دوم می‌باشد:«و حرّفا کتابک … اللهم العنهم بکلّ آیة حرّفوها … ». این ادعا، بر خلاف صیانتِ قرآن از تحریف است که با ادله‌ی قطعی، ثابت شده است.

البته اشکالِ فوق، نمی‌تواند کسانی را که از این دعا، دفاع می‌کنند در تنگنا قرار دهد زیرا طرفداران این دعا، می‌توانند تعابیرِ فوق را حمل بر وقوعِ تحریف معنوی در قرآن کنند؛ همانطور که چنین کاری را درباره‌ی بسیاری از روایاتِ معروفِ تحریف قرآن، انجام داده‌اند. این بحث را می‌توان در مباحث مفصلِ مطالعاتِ قرآنی، پی‌گیری کرد و لذا اینجا بدان نمی‌پردازیم.

همچنین برخی معتقدند تعبیر «و استأصلا أهله و أبادا أنصاره و قتلا أطفاله»[۲۰] منسجم با تاریخ ابوبکر و عمر نیست بلکه بیشتر، با دوره‌ی اموی سازگار است که مرتکبِ جنایتِ کربلا شدند. در هر صورت به خاطر همین شواهد، صدورِ این دعا از امیرالمومنین را بعید می‌شمارند.

هر شخصی، خوانش و ارزیابی خود را از دعا دارد؛ برخی بر این باورند که مضمونِ این دعا، در حقِ آن دو نفر، بسیار کم است و برخی دیگر معتقدند این دعا درباره‌ی افعال و کردار این دو نفر، بسیار مبالغه کرده است؛ ما فعلا در این مساله، ورود نمی‌کنیم.

این دعا، با مشکلی مواجه است که باعث می‌شود از میزانِ وثوق و اطمینان به صدورِ آن، کاسته شود؛ این مشکل در واقع، قرینه‌ای است که باید در مورد آن تامل شود و آن اینکه هیچ اثری از این دعا، حتی به صورت اشاره در کتب حدیثیِ همه‌ی فِرَقِ شیعی – که اکنون به دست ما رسیده – در شش قرنِ اول هجری یافت نمی‌شود؛ این در حالی است که طرفدارانِ این دعا، تلاش‌های زیادی کردند تا به اطلاعاتِ قدیمی در مورد این دعا دست پیدا کنند؛ ولی این دعا نه در کتب اربعه و نه در کتب شیخ صدوق و نه در کتب شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و طبری و … یافت نمی‌شود. حتی شیخ طوسی در کتاب «المصباح» نیز این دعا را ذکر نمی‌کند در حالی که این دعا،مختصِ اعمال مستحب و ادعیه و سنن است. به این نکته نیز توجه کنید که این کتاب‌ها، مشتمل بر طعن‌های زیادی درباره‌ی سه خلیفه‌ی اول است؛ اما در عین حال، هیچ اثر و نشانه‌ای از دعای «صنمی قریش» در این کتابها یافت نمی‌شود؛ همانطور که «المشهدی» در کتاب مزار خود نیز به هیچ عنوان از این دعا اسمی نمی‌برد.
حتی یک نکته‌ی عجیب دیگری نیز به چشم می‌خورد و آن اینکه اسعد بن عبدالقادر اصفهانی – شارحِ این دعا – استادِ سید بن طاوس و نیز خواجه نصیر الدین طوسی است و سید بن طاوس در محضر وی شاگردی کرده است. سید بن طاوس کتاب‌های زیادی در ادعیه و مستحبات نگاشته و چه بسا در این عرصه‌ها، هیچ خُرد و کلانی از چشمِ او پنهان نمانده است، اما در عین حال، مطلقا این دعا را در کتاب‌های خود نمی‌آورد! این در حالی است که وی خبرِ امام رضا علیه السلام را – که برخی از فقراتِ آن مشترک با دعای «صنمی قریش» است – ذکر می‌کند. هیچ نقلِ قولی از وی درباره‌ی این دعا، به ما نرسیده است. این وضعیت، علامت‌های سوال زیادی را جلوی روی ما می‌گذارد. اگر استاد سید بن طاوس، بر این دعا، شرحی نگاشته است چرا وی اصلِ این دعا را در کتاب‌های خود – که در واقع، موسوعه‌ای است از ادعیه و مستحبات و صلوات و اذکار و آنچه در قنوت خوانده می‌شود و … –  نمی‌آورد؟

سید بن طاوس، از شرحِ استادش بر این دعا، آگاه بوده و این شرح نیز در دسترس او بود و وی در چندین جا، از این شرح استفاده می‌کند. وی در جایی چنین می‌نویسد:«(الباب الرابع و الثمانون بعد المائة) فيما نذكره من تسمية مولانا علي ع إمام المتقين و فيه إشارة إلى ضلال من خالفه بعد النبي ص رويناه من كتاب رشح الولاء في شرح الدعاء تأليف الحافظ أسعد بن‏ عبد القاهر الأصفهاني‏».[۲۱] جالب آنکه سید بن طاوس اسمی از دعایی که اصفهانی شرح داده نمی‌آورد! دقیقا بر خلاف اسمی که از این کتابِ اصفهانی، رایج است:«رشح الولاء فی شرح دعاء صنمی قریش». با اینکه سید بن طاوس، برخی از روایاتِ مذکور در این شرح را می‌آورد ولی خودِ این دعا را از اصفهانی – در هیچ کدام از کتاب هایش – نقل نمی‌کند؛ این در حالی است که سید بن طاوس، معروف به تسامح در ادله‌ی سنن و نقلِ ادعیه و روایات و مستحبات است. شاید این موارد، کاشف از این نکته باشد که شرحِ استادش، هیچ ارتباطی با دعای «صنمی قریش» ندارد!

گاهی نقل می‌شود امام خمینی و آیت الله خویی، این دعا را تایید کرده و حتی به آن تصریح نمودند؛ همچنین نقل شده که امام خمینی هر روز صبح، این دعا را می‌خواند. بعد از جستجوی زیاد، هیچ چیزی درباره‌ی این دعا در کتاب‌های این دو عالِم شیعی و یا آنچه که از آنها، به صورت مدوَّن، نقل شده، نیافتم. حتی شاید به ندرت بتوان تصریحی بر صحتِ این دعا از سوی مراجع و فقهاء در قرونِ اخیر، پیدا کرد. البته ممکن است آنها، صحت این دعا را قبول داشتند ولی به آن تصریح نمی‌کردند؛ همانطور که ممکن است این دعا را صحیح نمی‌دانستند و یا در مورد آن، احتیاط می‌کردند و یا به آن توجهی نمی‌کردند و در رابطه با آن، سکوت اختیار می‌کردند. لذا نمی‌توان بدون بَیِّنه و دلیل، به نیت و فکرِ آنها – چه در تایید و چه در ردّ این دعا – پی بُرد.
شاید به خاطر همین مسائل، نه شیخ عباس قمی و نه سید محسن الامین العاملی، این دعا را در مفاتیح الجنان و مفتاح الجنات، ذکر نمی‌کنند.

بنابراین، کسی که قطع نظر از شعارهای سیاسی و عناوینی همچون وحدت اسلامی و … مشکلی در متن این دعا نمی‌بیند و از طرفی، قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن را – به همان شیوه‌ای که گروهی از فقهاء، بنا را بر آن نهاده‌اند – قبول دارد می‌تواند این دعا را مطابق با اجتهاد و یا تقلیدش، بخواند. اما کسی که خودش و یا مرجع تقلیدش، قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن را قبول ندارد و یا اینکه این قاعده را قبول دارد ولی دعای «صنمی قریش» را کذب می‌داند که بر لسانِ امیرالمومنین علیه السلام جعل شده،[۲۲] در این صورت چنین شخصی، هیچ دلیلی بر استحباب دعای «صنمی قریش» در دست نخواهد داشت. همچنین اثباتِ تاریخیِ این دعا – به شیوه‌ی حدیثی و یا تاریخی – ولو از طریقی غیر از روشِ معهود در علم رجال و حدیث، به نظر من، به هیچ عنوان واضح نبوده و به شدت از ابهام، رنج می‌برد.

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی


[۱] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع ج ۵ سوال ۷۲۱.

[۲] . المحتضر: ۷۱.

[۳] . المحتضر: ۱۱۱ – ۱۱۳.

[۴] کفعمی, المصباح للکفعمی (جنة الامان الواقعیة), ۵۵۲-۵۵۳ .

[۵] نوری, مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏, ج ۴ ص ۴۰۵; مجلسی, بحار الأنوار, ج ۸۲ ص ۲۶۰.

[۶] مجلسی, بحار الأنوار, ج ۳۰ ص ۳۹۴.

[۷] مجلسی, ج ۸۲ ص ۲۶۸.

[۸] . کتاب الصلوة ج ۱ ص ۴۱۵- ۴۱۶.

[۹] . التعلیقة علی المکاسب، ج ۱ ص ۲۳۲.

[۱۰] مرعشی نجفی, شرح احقاق الحق, ج ۱ ص ۳۳۷.

[۱۱] . شرایع الاسلام، ج ۱ ص ۷۱، حاشیه‌ی شماره‌ی ۲۳۰ توسط سید صادق شیرازی.

[۱۲] . مهج الدعوات: ۲۵۷ – ۲۵۸؛ کفعمی این دعا را از وی در المصباح: ۵۵۳ – ۵۵۵ نقل می‌کند و بعد از ذکرِ دعای صنمی قریش، می‌آورد.

[۱۳] . الذریعة، ج ۱۳ ص ۲۵۶ و ۲۵۷.

[۱۴] . ای کاش این شرح و نسخه‌ی خطیِ آن به دست ما می‌رسید.

[۱۵] نراقی, شهاب ثاقب در اثبات امامت حضرت علی (ع), ۲۹.

[۱۶] مجلسی, بحار الأنوار, ج ۳۰ ص ۳۹۴.

[۱۷] . اصول علم الرجال بین النظریة و التطبیق: ۲۱۷ – ۲۲۰.

[۱۸] . مولف کتاب مدارک الاحکام

[۱۹] . یعنی ثبوتِ این نکته که امیر المومنین علیه السلام این دعا را می‌خواندند و یا عادت ایشان، خواندن این دعا بوده است.

[۲۰] . اهلِ خانه را مستاصل کردند و یاران شان را قلع و قمع کردند و اطفال شان را کشتند.

[۲۱] ابن طاووس, اليقين باختصاص مولانا عليّ عليه السلام بإمرة المؤمنين‏, ۱۱۸ و ۴۷۳.

[۲۲] . البته همانطور که اثباتِ صدورِ این دعا، دلیل می‌خواهد اثباتِ کذب وجعلی بودنِ آن نیز دلیل می‌خواهد.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان