«السَّلَامُ عَلَى نَفْسِ اللَّهِ تَعَالَى الْقَائِمَةِ فِيهِ بِالسُّنَنِ وَ عَيْنِهِ الَّتِي مَنْ عَرَفَهَا يَطْمَئِنُّ السَّلَامُ عَلَى أُذُنِ اللَّهِ الْوَاعِيَةِ فِي الْأُمَمِ وَ يَدِهِ الْبَاسِطَةِ بِالنِّعَمِ وَ جَنْبِهِ الَّذِي مَنْ فَرَّطَ فِيهِ نَدِمَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مُجَازِي الْخَلْقِ وَ شَافِعُ الرِّزْقِ وَ الْحَاكِمُ بِالْحَقِّ بَعَثَكَ اللَّهُ عَلَماً لِعِبَادِهِ فَوَفَيْتَ بِمُرَادِهِ وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْكُمْ فَالْخَيْرُ مِنْكَ وَ إِلَيْكَ عَبْدُكَ الزَّائِرُ لِحَرَمِكَ اللَّائِذُ بِكَرَمِكَ الشَّاكِرُ لِنِعَمِكَ قَدْ هَرَبَ إِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ رَجَاكَ لِكَشْفِ كُرُوبِهِ فَأَنْتَ سَاتِرُ عُيُوبِهِ فَكُنْ لِي إِلَى اللَّهِ سَبِيلًا وَ مِنَ النَّارِ مَقِيلًا وَ لِمَا أَرْجُو فِيكَ كَفِيلًا أَنْجُو نَجَاةَ مَنْ وَصَلَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ وَ سَلَكَ بِكَ إِلَى اللَّهِ سَبِيلًا فَأَنْتَ سَامِعُ الدُّعَاءِ وَ وَلِيُّ الْجَزَاءِ عَلَيْنَا مِنْكَ السَّلَامُ وَ أَنْتَ السَّيِّدُ الْكَرِيمُ وَ الْإِمَامُ الْعَظِيمُ فَكُنْ بِنَا رَحِيماً يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ- وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».[۲]
جواب: تنها مصدر و منبع این زیارت، کتاب «المزار»[۳] تالیفِ محمد بن جعفر مشهدی است. وی در قرنِ ششم هجری، از دنیا رفته است. آنچه که شما در متن سوال نقل کردید بخشی از اعمالِ خاصِ زیارت امیرالمومنین علیهالسلام است. مشهدی در کتاب «المزار»، خواندنِ این دعا را با زیارت مرقد امیرالمومنین شروع میکند و میگوید:
«الباب ۱۲: التوجه الی مشهد امیر المومنین علیه السلام؛ فاذا أردت الخروج من الکوفة و التوجه إلی امیر المومنین صلوات الله علیه، فاحرز رحلک، و توجّه و أنت علی طهرک و غسلک و علیک السکینة و الوقار و تقول … ».[۴]
همین زیارت را نیز علامه مجلسی (۱۱۱۱ هـ) به شکل مختصر نقل میکند و در ابتدای نقلش مینویسد:«۲۹. الکتاب العتیق الغرویّ: زیارة صفوان الجمّال لأمیر المومنین علیه السلام … ».[۵]
اما دربارهی معنیِ روایت:
برخی از شیعیان معتقدند بر اساسِ آیهی مباهله، علی بن ابیطالب علیه السلام، نفس و جانِ پیامبر صلی الله علیه و آله و بلکه نفسِ خداوند متعال است؛ همانطور که در برخی از روایات نیز چنین آمده است:«السلام علی نفس الله العلیا، و شجرة طوبی، و سدرة المنتهی، و المثل الأعلی».[۶]
رویکردهای صوفیانه و عرفانی و فلسفه صدرائیِ متاخر در نزد شیعه، سعی میکردند تاویلاتی برای این تعابیر بیابند؛ مانند اینکه علی علیه السلام، نفسِ خداوند متعال در مقامِ فعل است؛ یعنی چون پیامبر و اهل بیت ایشان، صادرِ اول و وسائطِ در فیض هستند پس نفسِ خداوند متعال میباشند و خداوند در عالَمِ خلق و فعل، در علی و محمد و حسن و حسین – علیهم السلام – تجلی میکند بدون اینکه اینان، همان خداوند متعال در مقام ذات و غیب الغیوب باشند؛ و بدین صورت اعتقاد داشتند که اینگونه، از شرک و کفر، اجتناب کرده و در عین حال، یکسان بودنِ خداوند با اصحاب کساء را نیز ثابت کردهاند؛ آنهم بر اساس یک معنای عرفانی لطیف که بر مفاهیمی همچون وحدت تشکیکی و وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت و نظریهی فیض و … استوار است.
حتی بدین شیوه، یکی بودنِ پیامبر صلی الله علیه و آله با اهل بیت علیهم السلام را نیز ثابت میکنند و معتقدند پیامبر (ص) – به همین معنی – همان علی (ع) است؛ و به همین دلیل است که علی (ع)، نفسِ پیامبر (ص) در آیهی مباهله معرفی شده است. لذا معنی زیارت فوق بدین صورت است که علی (ع) در عالَمِ سُنَن و خَلق و قوانین، همان خداوند متعال است. به همین دلیل است که در این زیارت و دیگر نصوص و کلمات، میبینیم صفاتِ فعلِ الهی، به علی علیه السلام، نسبت داده میشود مانند اینکه ایشان، مُحاسِب و مُعاقِب و مُثیب و مُجازی و حاشِر و ناشِر و باعث و فاطر و خالق و رازق است و اینکه ایشان، همان صراط و سدرة المنتهی و شجرة طوبی و عرش و کرسی و … میباشد.
اما بررسی این حدیث:
از نظر سند و مصدر:
اين زیارت در کتاب «المزار» مشهدی، اصلا سندی ندارد و حتی صراحتاً به امام علیه السلام، نسبت داده نشده و اسم هیچ یک از راویان در آن نیامده است. پس این زیارت، فاقد إسناد بوده علاوه بر اینکه مشهدی، متوفای قرن ششم هجری است و صحتِ مراسیلِ وی نیز ثابت نشده تا روایاتش در این کتاب را – که اکثرا مرسل هستند – تصحیح کنیم.
علاوه بر اینکه خود مشهدی نیز – علی رغم تلاش هایی که برخی همچون شیخ مسلم داوری جهت توثیقِ وی انجام دادهاند – مطلقا در کتابهای رجالی معاصر و یا متاخر از او، مورد ارزیابی و تحلیل قرار نگرفته و هیچ نامی از وی در این کتابها مشاهده نمیشود. نام او تقریبا در دورهی اخباریها، رایج شد و بر سر زبانها افتاد یعنی در قرن دهم و پس از آن. به همین دلیل کسی همچون آیت الله خویی، وثاقتِ مشهدی را قبول ندارد.[۷]
قدیمیترین توثیقی که برای مشهدی در کلمات علماء میتوان یافت، مطالبی است که شیخ حر عاملی – از علمای اخباری که به خاطرِ توثیقاتش، معروف است – دربارهی وی ذکر میکند یعنی تقریبا نزدیک به پنج قرن بعد از زمانِ خودِ مشهدی؛ اما در عین حال هیچ اطلاعاتی از مشهدی در دست نیست؛ حتی علمایی که به دوره و زمانهی مشهدی، اهتمام داشته و علماء آن دوره را ذکر میکردند و گزارشی از آنها ارائه میدادند مانند ابن شهر آشوب مازندرانی (۵۸۸ هـ) و شیخ منتجب الدین رازی (حوالی ۵۸۵ هـ) و علامه حلی و … اطلاعاتِ چندانی از مشهدی به ما ارائه نمیکنند.
البته شهید ثانی در برخی از اجازاتِ خویش، وی را به «الشیخ السعید»، توصیف میکند؛[۸] شاید این، لقب باشد.[۹] به شهادتِ شیخ منتجب الدین رازی، آن کسی که به نام مشهدی شناخته میشود و ثقه است کسی نیست جز ابو البرکات محمد بن اسماعیل المشهدی؛ در حالی که اسمِ مشهدی که مولف کتاب «المزار» است محمد بن جعفر میباشد. لذا نباید بین این دو نفر – محمد بن اسماعیل المشهدی و محمد بن جعفر المشهدی – اشتباه کرد. لذا هیچ چیزی وجود ندارد که کتاب «المزارِ» مشهدی را اساسا ثابت کند؛ مگر اینکه برخی از زیاراتِ آن به وسیلهی قرائنِ خارجی، تایید شوند.
اما علامه مجلسی این زیارت را از کتاب «الغروی» و یا «العتیق الغروی» نقل میکند و همه میدانیم «العتیق الغروی» همان کتابی است که علامه مجلسی آن را در «الغریّ» در عراق پیدا کرده که نه اسم مولف و نه تاریخش و نه هیچ چیز دیگری از آن را نمیدانست و لذا آن را «العتیق» نامید؛ زیرا نسخهی آن عتیقه بود و البته از این کتاب به «الغرویّ» هم تعبیر میکند زیرا آن را در منطقهی «مشهد الغریّ» یافت. علامه مجلسی از این کتاب، تعدادی روایت در بحارالانوار نقل میکند و آن را یکی از مصادر بحارالانوار قرار میدهد.
علامه مجلسی وقتی مصادر کتاب بحار الانوار را نقل میکند چنین میگوید:«و کتاب العتیق که آن را در «الغریّ» – سلام و صلوات خداوند بر کسی که در آن قرار دارد[۱۰] – یافتیم تالیف برخی از قدماء محدثین دربارهی دعاهاست و آن را «الکتاب الغروی» نامیدیم».[۱۱]
لذا این کتاب نیز با توجه به اینکه در قرنِ یازدهم هجری پیدا شده هیچ ارزشی ندارد؛ علاوه بر اینکه علامه مجلسی همین زیارت را نیز بدونِ ذکر سند به صفوان جمال در بحار الانوار میآورد و حتی نمیدانیم این زیارت از جانب صفوان، منسوب به یکی از ائمه علیهم السلام است و یا اینکه زیارتِ خودِ صفوان میباشد؛ چون به حسب نقلِ علامه مجلسی از کتاب «العتیق»، صفوان این زیارت را به یکی از ائمه علیهم السلام نسبت نمیدهد.
اما متنِ این زیارت
در متن این زیارت نیز ملاحظاتِ فراوانی وجود دارد و قصد ندارم به تفصیل، وارد آنها شوم. این ادبیات، اصلا متناسب با ادبیات قرآن نیست؛ قرآن، در دهها و بلکه صدها آیه، دائما اصرار دارد بر اینکه خداوند را به عنوان خالق و رازق و محاسِب و مُثیب و حاشر و ناشر و «الذی لیس کمثله شیء» معرفی کند و اینکه مردم – همهی آنها حتی انبیاء – بشر و مخلوق و بندگان خداوند هستند و هیچ نقش و سهمی در ادارهی خلق و هستی ندارند. مزاج و رویکردِ قرآن، در همهی آیاتش همین مطالبی است که بیان کردم و به صراحت، نظرِ متواضعانهی من را تایید میکند؛ بر عکسِ خطاب و گویشی که برخی از احادیث – همچون زیارتِ فوق – ارائه میکنند. این، یک اختلافِ مبنایی است که هر محقق و پژوهشگری، از دیدگاهِ پیشینیِ خود در این رابطه، تبعیت میکند.
به تمام مطالب فوق، این نکته را نیز اضافه کنید که در این حدیث، به جای اینکه ما بر علی «ع» سلام و درود بفرستیم و بگوییم «علیک منّا السلام»، این تعبیر آمده: «علینا منک السلام».[۱۲] این تعبیر، در مذهب نصیری استفاده میشود که متهم به غلوّ هستند و نمیگویند «علیه السلام» بلکه میگویند «منه السلام»؛ زیرا آنها امام را اعظم و والاتر از آن میدانند که ما به آنها سلام بفرستیم. تعبیر «منه السلام» و «منک السلام» دربارهی خداوند متعال، استفاده میشود و در برخی روایاتِ امامیه نیز این تعبیر در خطاب با خداوند متعال، به کار رفته است.
در انتها به این نکته نیز اشاره میکنم که زیارت دومی که در اثناء جواب به آن اشاره کردم – و در آن، از امیر المومنین علیه السلام تعبیر به «نفس الله العلیا» شده – نیز نه مصدری دارد و نه سندی؛ و به نظر میرسد که در دو قرنِ اخیر، پیدا شده است.
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
[۱] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع ج ۳ سوال ۴۱۹.
[۲] مجلسی, بحار الأنوار, ج ۹۷ ص ۳۳۰.
[۳] . ص ۱۸۱ الی ۱۹۲.
[۴] ابن مشهدی, المزار الكبير( لابن المشهدي), ۱۸۱.
[۵] مجلسی, بحار الأنوار, ج ۹۷ ص ۳۳۰.
[۶] . التبریزی الانصاری (۳۱۰ هـ)، اللمعة البیضاء: ۶۰، ۷۲، ۷۳.
[۷] خویی, معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة, ج ۱ ص ۵۱.
[۸] . رسائل الشهید الثانی ج ۲ ص ۱۱۲۵.
[۹] . یعنی کلمهی سعید فقط یک لقب باشد که آن شخص، به این لقب، معروف شده است؛ نه اینکه شهید ثانی در صدد مدحِ آن شخص باشد.
[۱۰] . یعنی امیر المومنین علیه السلام
[۱۱] مجلسی, بحار الأنوار, ج ۱ ص ۱۶.
[۱۲] . از سوی تو، بر ما سلام و درود باد.