پیشینهٔ پدیدآمدن شهر و شهرنشینی به جهان باستان بازمیگردد. نخستین شهرها را آدمیان در سههزاروپانصد سال پیش از میلاد، در کنار رودخانههای بزرگ پدید آوردند. راههای ارتباطی این شهرها را بیشتر برای هدفهای نظامی و حمله و جنگ ساخته بودند تا ارتباط آدمیان با یکدیگر.
همچنین در گذشته روستانشینی، شیوهٔ زندگی بیشتر مردمان بود تااینکه اندکاندک شهرها گسترد و به آنجا انجامید که امروزه بیشتر جمعیت جهان شهرنشین شده است (نک: گیدنز، ۱۳۸۱: ۶۰۲ و ۶۹۳).
شهرنشینی خصیصههای بسیاری با خود به همراه آورد. در ادامه بخشی از این خصیصه را با هم برمیرسیم.
اساس زندگی شهری بر گمنامماندن شهروندان است. در شهر آدمها از هم گریزاناند. گسترش خیابانها و شبکههای بههم پیونددهندهٔ ساکنان شهر، بیشتر به رونق کسبوکار کمک میکند تا به نزدیککردن شهروندان. به همین سبب است که در آپارتمانها همسایههای دیواربهدیوار از هم بیخبرند و از این بیخبری راضیاند. شهرنشین تمایلی ندارد که کسی در زندگیاش سرک بکشد؛ بنابراین خودش را در میان چاردیواریاش میگذارد و راه نشستوبرخاست با همسایهها را میبندد.
نکتههای بالا در میان کوچیدگان از روستاها و شهرهای کوچک به کلانشهرها کمتر نمونه مییابد. اینان همان شیوهٔ زندگی عشیرهای را به زندگی کلانشهرها میآورند. بیشتر هنجارشکنیها در زندگی شهری از همین گروه سر میزند. این گریز از هنجارها را در آپارتماننشینان این گروهِ کوچیده میبینیم. سروصدا، رفتوآمدهای گاهوبیگاه، ارتباطگیری با همسایگان، مهمانیهای شلوغ، رهاکردن وسایل در پارکینگ و گذاشتن دوچرخه در راهپلهها و رهاکردن کفشها در جلوی در وردی آپارتمان چند نمونه از این هنجارگریزیهاست. توضیح برای نمونهٔ آخر اینکه: در زندگی شهری از اساس، کفش هم بخشی از لباس است؛ بنابراین همانگونه که شهرنشین، پیراهن و شلوارش را دَم دَر نمیگذارد، کفشش را نیز با خود به درون خانه میبرد.
ویژگی دیگر شهرنشینی، هویت است. بودن در شهر، هویتزاست. خُردکخردک جامعهٔ شهری، هویتی تازه از فرد میسازد؛ بنابراین دورکردن فرد از فضای جامعهٔ شهریِ خود، سبب میشود هویتش را بفراموشد؛ پس اگر رویکردهای شهرسازی بهسمتی برود که به خرابکردن سازههای شهری گذشته بینجامد، آهستهآهسته، ارتباط فرد با شهر سست میشود و احساس بیگانهبودن با آن شهر به وی دست میدهد. بهسخنی روشنتر گذشتهٔ ما با کمک محیطمان شکل میگیرد؛ پس فراموشی شهر بیش از آنکه برآیندِ پدیدهٔ فرسودگی فرد باشد، نتیجهٔ بریدگیِ آن شخص از شهری است که از آن خاطره و به آن تعلق داشته است.
از دیگر ویژگی شهرنشینی برتریجویی از دیگران است. پایهٔ زندگی شهروندی بر رقابت است. شهرنشین پیوسته در پیِ سرآمدشدن است. میخواهد مدام از دیگران پیش بیفتد. این نکته سبب میشود که رقابت، جای همدلی و همراهی را بگیرد.
درواقع شهر، جایگاه پول، اقتصاد پولی، تقسیم کار و مشاغل تخصصی است. ازاینرو مبادلهٔ کالا و استفادهٔ همگانی از پول، از ارتباطهای میان افراد شخصیتزدایی میکند؛ بنابراین تعامل افراد را برپایهٔ منافع بازمیسازد. همین نکته پیوندهای عاطفی شهرنشینان را سست میکند (یانکل فیالکوف، ۱۳۹۸، ۶۷).
از اساس میل شهرنشین به استقلالداری میگراید. این میل را انبوهسازان پاسخ میدهند؛ درواقع پیشینهٔ مسکن شخصی و انفرادی به قرن نوزدهم بازمیگردد. اربابان صنعت، از این مسکنها برای آرامسازی مبارزههای طبقاتی بهره بردهاند؛ اما این مسکنها و ازجمله آپارتمانها و مجتمعهای مسکونی، داروهای مسکناند. آرامبخشی موقتاند. هر آپارتماننشین و نیز هر کارگری که در مجتمعهای مسکونی اقامت گزیده است، آرزومند دستیابی به خانههای حیاطدار است؛ بنابراین برای رسیدن به چنین خانههایی، پیوسته میکوشد.
گرایش به داشتن خانهٔ شخصی به این نکته برمیگردد که شخص، با مالکیتش انگ خود را بر آن خانه میگذارد؛ برای نمونه، نردهکشی یا دیوارگذاری محوطهٔ خانه بیانگر جداکردن خود از دیگران و حفظ سپهر خصوصی از زندگی جمعی است (همان، ۵۴). چنین گرایشی به گسترش خانههای شخصی در حومهٔ شهر میانجامد. این راهکار سبب میشود تا مردم آهستهآهسته بافت قدیمی را خالی کنند و جمعیت فقیر جایگزین شود؛ اما پس از چند دهه دوباره بافت قدیمی مرکز توجه قرار میگیرد؛ ازاینرو مردمِ رفته به حومهٔ شهر، به بافت قدیمی روی میآورند و با این بازگشت، به مردم فقیرنشین آنجا اعتبار میبخشند.
کتاب جامعهشناسی شهر، کموبیش دربارهٔ همین نکتههای پیشگفته است. این کتاب را عبدالحسین نیکگهر به فارسی برگردانده است و نشر آگه چاپ کرده است.
مسعود هوشیار
۱شهریور۱۴۰۰
کتابنامه
فیالکوف، یانکل، ۱۳۹۸ش، جامعهشناسی شهری، عبدالحسین نیکگهر، چ۶، تهران: آگه.
گیدنز، آنتونی، ۱۳۸۱، جامعهشناسی، برگردانِ منوچهر صبوری، چ۸، تهران: نی