میرزا کوچک خان الحق در تمام مدت نهضت جنگل، یک قدم برخلاف دیانت و حب وطن برنداشته، حتی در مواقعی که کابینههای صالحی مثل کابینه مشیرالدوله، مستوفیالممالک و علاءالسلطنه روی کار میآمدند.
همواره خود را از تماس با دولتیان برکنار میگرفته، که دولت به آزادی مشغول عملیات اصلاحی خود شود و شاید در این مواقع اگر از تجدید دولتهای کارچاقکن خارجی اطمینان پیدا میکرده، برای تسلیم هم حاضر بود.
میرزا کوچکخان، مرد مسلمان متنسک بیآزاری بوده و در انقلابات چند ساله گیلان، در ضمن جلوگیری از تطاول قشون روس و انگلیس، خدمتهای ذیقیمتی به اهل ولایت خود کرده است ولی در این موقع که مطابق آرزوی همه ایرانیان، بنا بر این بود که دولت مقتدری به وجود آید، از بین رفتن قوه جنگل و ختم دوره قدرت او، ناگزیر بود.
کاش این مرد پاک هم مثل خالوقربان، با عده و اسلحه و ساز و برگ خود تسلیم شده و مثلا با رتبه سرتیپی یا سرلشگری مشغول خدمت میگشت و کشور را از استفاده وجودی شخص قانع باایمان وطنپرست جدی بیآزاری مثل خود محروم نمیکرد. اگرچه شاید در این صورت، همین اخلاق نیک او که مخالف رویهی همکاران بد بود، سبب میشد که از راه دیگر برآمده، پاپوش برای او بدوزند و در محبس به زندگانی او خاتمه دهند ولی در هر حال احتمال استفاده وجودی او بیش از این میشد که در کوه از سرما و شاید گرسنگی نفله شود.
ما تدری نفس ماذاتکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت: قرآن کریم: هیچکس نمیداند فردا چه میکند و هیچکس نمیداند در چه سرزمینی جان میسپارد.
تقدیر چنین بوده است که میرزا یونس، پسر میرزا بزرگ که به مناسبت میرزا بزرگی پدر، به میرزا کوچک معروف شده و در جوانی طلبه علوم دینی بوده است، وارد سیاست شده و با اخلاق نیک جبلی خود که از تعلیمات مذهبی، پاکتر و صافتر هم شده بود، عدهای دور خود جمع کرده و مدت چهار پنج سال، یک ناحیه مهم کشور را تا حدی از تعدی و تجاوز خارجی حفظ کند و بالاخره به واسطهی همان تقدیر آخرین سرنوشت خود را در یکی از کوههای طوالش دریافت دارد!
در مورد این مرد پاک که مساوات مسلمانی را در تمام کارهای خود کاملا رعایت میکرده و با افراد خود، یک جور غذا میخورده و یک جور لباس میپوشیده و هیچگونه داعیه و علاقهای حتی به خانه و زن و فرزند هم از خود نشان نمیداد و همواره فکرش این بوده که قدرتی را که روزگار برایش تدارک دیده است، در راه خیر جامعه به کار اندازد، من بیضجه مویه و راه انداختن تظاهرات مردهپرستی، و بیناله و نفرین و طعن و لعن به سردار سپه، فقط برای او ترحیم میکنم، زیرا این مرد را شخص پاک وطنپرست مسلمان بیآلایشی به جا آوردهام. نامش زنده و جاوید باد.
ولی در عین حال معتقدم که اگر روزگار وسایل ترقی بیشتری برای او فراهم کرده و از ریاست ولایتی به ریاست ملی میرسید، سادگی او با حقهبازیهایی که ناگزیر شیادها در اطرافش به راه میانداختند، سازگار نشده و از کار باز میماند. ریاست جامعه یک کشور، غیر از صدق و صفا و بیطمعی و بیغرضی، لوازم دیگری هم دارد که گیلکمرد از آنها به دور بوده است!
عبدالله مستوفی
شرح زندگانی من
@ahestan_ir