از طرف متنفذین تهران، نامههای متعدد به عنوان هیات اتحاد اسلام فرستاده میشد و در ضمن اظهار همهگونه همراهی و مساعدت، جنگلیها را در کارها راهنمایی میکردند.
بعضیها نیز از کسان خود اشخاصی را که با افراد جنگل، سوابقی داشتند برای همکاری با مجاهدین به گیلان میفرستادند و در حقیقت میخواستند با اینگونه وسایل، ارتباطی با جمعیت داشته باشند. لکن هیات اتحاد اسلام از همکاری کردن با آنها اکراه داشت و سعی میکرد از چهار نفر رجال درجه اول آن روز ایران، مستوفیالممالک، مشیرالدوله، موتمنالملک و مخبرالسلطنه که در عین حال، وجهه ملی داشتند، لااقل یک نفر را به گیلان بیاورد و با کمک فکری او به کار مشغول شود و با این نیت به نمایندگان خود در تهران دستور داد به هر وسیله از اشخاص مذکور دعوت بشود، به آنها از طرف جمعیت، اختیار تامه بدهند و هرگونه پیشنهاد آنان را در صورتی که قابل قبول باشد، بپذیرند و زندگی آنان را مادام که جمعیت، حیات داشته باشد، تامین نمایند و مخصوصا به آنها بگویند که افراد جمعیت از لحاظ حفظ منافع مملکت، حاضرند آرا خود را در کارها به آنها سپرده و خویشتن فقط عامل اجرای افکار آنان باشند.
این اقدام به عمل آمد و علاقه شدید جمعیت به هر یک از چهار نفر ابلاغ گردید ولی هیچیک از آنها حاضر به آمدن نشده و هرکدام عذری آوردند.
مرحوم مستوفیالممالک در جواب گفت عدم مخاصمه، نوعی از مساعدت است و به همین مقدار باید اکتفا نمود و ضمنا گله کرد که در این سال قحطی با آنکه مردم تهران هر روز از گرسنگی تلف میشوند، هیات اتحاد اسلام، صدور برنج را از گیلان منع کرده است. در اثر این شکایت، فورا عدم صدور ملغی و برنجهایی از گیلان به تهران رفت.
بعد از مستوفی، مرحوم مشیرالدوله را ملاقات و تقاضایی نظیر تقاضای اولیه به عمل آوردند. مشیرالدوله گفت تشکیل این جمعیت فقط فایده تاریخی دارد و منفعت دیگری بر آنها مترتب نیست. از او سوال کردند مقصود از منفعت تاریخی چیست؟ جواب داد بعدها در تاریخ نوشته شود ملت ایران، همینکه روزنه امیدی به روی خود گشوده دید، از هر سو به تلاش افتاد تا زنجیر اسارت خویشتن را پاره کند و این خود نشانه حیات یک ملت است والا این جمعیت و جمعیتهایی مانند آن، کوچکترین اقدامی در مقابل بیگانگان نتوانند کرد و از هیچ نوع عملیات آنان، جلوگیری نمیتوانند نمود.
سپس به مرحوم موتمنالملک مراجعه کردند و موتمنالملک اساسا در ورود به اینگونه مذاکرات، معذرت خواست. بعد از آنکه از این سه نفر نتیجه عاید نشد، به دنبال مخبرالسلطنه رفتند. مخبرالسلطنه از روسها فوقالعاده وحشت داشت و گمان میبرد همینکه به گیلان برود، به دست آنها کشته خواهد شد و بنابراین هر تقاضایی که از او میشد، در جواب میگفت اگر این کار را نکنم با من چه خواهید کرد. نماینده هیات اسلام، از این طرز جواب به تنگ آمده و بالاخره با حالی عصبانی از منزل وی خارج شد.
هیچیک از آقایان حاضر نشدند کوچکترین وعده همکاری را به هیات اتحاد اسلام بدهند و این امر در مجمع نمایندگان، تولید حرارت و احساساتی علیه آنها نمود و مصمم شدند علیرغم این وجیهالملهها، وثوقالدوله را که او نیز از رجال درجه اول ولی محبوبیت آنان را نداشت، حاضر به حرکت نمایند و به قدری عصبانی بودند که نیت خود را قبل از اطلاع به جمعیت، به معرض اجرا درآوردند و به هر زبانی بود مشارالیه را وادار کردند شخصا نامه نوشته و تقاضای همکاری کند و نامه را گرفته، ضمیمه راپرت مفصلی که خود حاضر کرده بودند، ارسال کردند.
جمعیت تقاضای آنان را قبول نکرد و جواب داد با همکاری وثوقالدوله در پیشگاه احرار ایران، متهم خواهند شد. بعدها این جواب در تحریک احساسات وثوقالدوله و در اقدام او علیه جنگل، خالی از تاثیر نبود.
تاریخ انقلاب جنگل به روایت شاهدان عینی
محمدعلی گیلک، کمیسر فواید عامه نهضت جنگل
@ahestan_ir