پس از اعزام شیخعلی خان به مازندران و فتح آن ایالت در سال ۱۷۵۸ م، حرکاتی مشکوک از وی مشاهده و به تهران گزارش شد.
گویا فتح مازندران این سردار شجاع را دچار غروری کاذب کرده بود. حضرت کریم خان زند بنا بر خصلت تسامح خویش از اینگونه حرکات چشم پوشیدند تا زمان فتح ارومیه. پس از فتح ارومیه سردار مذکور از باده غرور مست گشت و روزی بدون اجازه مجلس سلام عام برگزار کرده بود.
بسیاری از شبهمورخان چند دهه اخیر به خصوص در دانشگاههای تهران، برای حمله به موسس دولت زندیه این ماجرای شیخعلی خان را دستاویز خود قرار داده بودند، اما اعدام جعفرقلی خان به دستور اغامحمدخان را به عنوان تدبیر یاد کردند! اگر این اتفاقات در هر دوره دیگری افتاده بود بدون شک این سردار بدون در نظر گرفتن نسبت خاندانی اعدام میشد.
چنانکه دیدیم جعفرقلی خان قاجار برادر اغامحمدخان بدون هیچ دلیلی با نیرنگ به تهران دعوت شد و سپس اعدام شد، یا نادرشاه فرزند خویش را به خاطر یک سری اتهامات ثابتنشده کور کرد. در صورتی که کور کردن شیخعلی خان سبکترین مجازاتی بود که در مقیاس آن زمان برای چنین جرمی اعمال میشد و این که شیخعلی خان از نظر خونی نسبت دورتری با موسس زندیه داشت، در قیاس نسبت جعفرقلی خان قاجار با اغامحمدخان که برادر تنیاش بود، یا رضاقلی میرزا که فرزند نادرشاه بود.
بخشی از متن غفاری کاشانی [وقایعنگار] در ارتباط با این اتفاق مهم در دوران زندیه:
«سردارِ نامدار شيخعلی خان که بر اکثر امرای ایل جلیل زند و روسای آن سلسلهی سعادتمند مقدم و در خدمت حضرت شهریاری معزَز و محترم بود. نظر به ملاحظه اغلبی صفات مثل: زیادتی خدم و بسیاری حشم، وفور شجاعت و غرور، اختیار کلی در بست و گشاد امور مملکت، اقتدار کامل در رتق و فتق امور، تسلط به عزل و نصب حکَام و ضابطان، ید طولا در زد و بست سرهنگان سپاه، چشم از طریق صواب پوشیده و در مرحله زیادهروی کوشیده و به نحوی اسب نخوت و غرور و عنان توسن نفس سرکشش از جاده راستی منحرف گشت که در خدمت حضرت ظلاللهی از صراط مستقیمِ رسم تواضع و بندگی و طریقه فروتنی نسبت به نوّاب خاقانی به هیچ وجه راهی جز انحراف به خاطرش نمیرسید و این با شرط رعایت دودمان و با انضباط رسومِ تعظیم و حرمت خاندان سلطنت تخالفی لاکلام داشت...
از آن جمله:
در زمان تسخیر استرآباد که جناب سردار در آن عرصه علم اقتدار کلی افراشته و از تاخت و تاز اموال جماعت قاجار و سکنه آن دیار خزانه دولت و گنجینه ثروت انباشته و همه روزه مشغول ترفیع جاه و توسیع دستگاه بود و همه روزه آوازه جود و بخشش او به دیوان اعلی و به گوش امنای دربار معلّی میرسید.
حضرت ظلاللهی گیتیپناهی چاپار به طلب او روان ساختند و او به جهت آن که رفع مظنّه از خود نماید مجموع اثاثهی سروری و دولت و اسباب سالاری و جمعیت خود را در مازندران گذاشته با بیست نفر از غلامان وارد دربار معدلتمدار انداخته و در باب آن قسم زیادهروی به لوازم اعتذار پرداخت...
حضرت گیتیپناهی خدمات سابقه او را با کجی رفتار و حرکات ناهنجارش در کفه میزان عدالت برابر کرده، آنقدر شد که آتش خشمی را که درباره او افروخته بودند، به خدماتی که مشارالیه در راه معاونت این دولت کرده بود تسکین دادند. لیکن او باز هوایی که از غرور داشت از سرنینداخته و بخار نخوت برتری را از دماغ بیرون نساخت، بلکه بیشتر از پیش به کثرت اسباب جلال پرداخته...
در هنگامی که فتح قلعه ارومی به قوت سرپنجه ظلاللهی و به زور بازوی لایتناهی میسر گردید، جناب سردار در مقابل دیوانخانهی همایون برای خود بنای مجلس دیوان عام نهاد و بیشتر از سرکردگان سپاه را در آنجا به حضور خوانده به قرینه پیشگاه سلطنت به طرز سلاطین و رسم ملوک از جمعیت امرا و عظما نظم صنف سلام قرار داد و رفته رفته کار به جایی کشید که هرکس از سران سپاه و ملازمان درگاه را که از امنای دولت پادشاهی در دل کدورتی به هم رسانیده بود، از حضرت گیتیپناهی رویگردان و به ملازمان جناب سردار دست خلوصیت داده بود!
سبحان الله! حوصله را اگرچه فراخی بحر بیکران باشد کجا گنجایش مشاهده این همه خلاف رفتار میتواند داشت و تحمل و بردباری را هرچند که طاقت کوه گران بود، چه سان تن تمکین به زیر بار سنگین آنقدر سوء کردار میتواند گذاشت؟! خلاصه.. طبع غیور اقدس شهریاری از شیخعلی خان به غایت رنجیده و آتش قهر و غضبشان به سبب این حرکات، شعلهور گردیده، زیاده بر این تساهل را مورث و باعث خرابی بنای کاخ شوکت دانسته...»
وقایعنگار غفاری کاشانی در ذکر وقایعِ پس از فتح ارومیه
کانال ایران عصر زند