کد خبر: ۲۸۱۵۰
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۲-08 November 2021
استاد سروش در مقاله‌ی «خدمات و حسنات دین» (۱۳۷۴) اخلاق را مستقل از دین، و تکیه‌گاه دین، معنا می‌کند و می‌گوید «اگر دینی اخلاقی نباشد و منافی ارزش‌های جاودانه‌ی اخلاقی باشد، به مرگ و شکست خود فتوا داده است».
به این معنا «هیچ دیانتی نمی‌تواند ضد عدالت، آزادگی، یا حقوق انسانی باشد». این ارزش‌های عالی «ذاتاً مستقل از دین»اند. سروش برای اثبات استقلال اخلاق از دیانت، از قرآن کمک می‌گیرد: فرمان خداوند به عدل و احسان، گواه این است که معنای عدل و احسان و نیکی و حُسن آن‌ها، از پیش نزد مردمان معلوم بوده است. 

پس این اثبات می‌کند که ارزش‌های عالی اخلاقی، پیش از دین وجود داشته‌اند. «دین الهی، هم بر عدل صحه می‌گذارد، هم بر احسان». عدل، به معنای رعایت‌کردن حق، و احسان، به معنای گذشتن از حق خود، «مستقل از دین واجد ارزش»اند. دین با «تأیید» این ارزش‌ها «بر آبادی و نیرومندی خود صحه می‌گذارد».(کامنت اول) 

بیست‌وپنج سال پس از آن مقاله اما استاد سروش جای دیگری ایستاد. او در تئوری «اقتدارگرایی پیامبر»(۱۳۹۹)در نسبت عدالت و نبی به‌کلی سخن و رایی دیگر بر زبان آورد. پیامبر اقتدارگرا، در تئوری سروش، در قامت یک «مؤسس فراقانونی» ظاهر می‌شود که «واضع دین جدید، اخلاق جدید، و قانون‌های جدید» بود و خود نیز مطابق با آن عمل می‌کرد و از مسلمانان نیز می‌خواست تا بر همان نهج سیر کنند. 

بنابراین، پیامبر خود «مؤسس و واضع عدالت» بود، او «خودش عدالت را تعریف کرد» و این عدالت را در «فقه خود به ودیعت نهاد». عدالتی که «به بریدن سر مخالف و مرتد فتوا می‌داد».او مقام پیامبری «ولایت خاص خودش» را داشت. پس، آنچه پیامبر امر می‌کرد، عین قانون و عدالت بود.

این نظریه آشکارا در تعارض با تمام آن‌چیزی است که سروش پیش از این، ذیل استقلال اخلاق از دین، آورده است. سخن از این بود که دین به عدالت امر کرده است چون عدالت مستقل از دین ذاتاً خوب و ارزشمند است. و این عدالت، یک مفهوم و ارزش «جهانی و جاودانه» است و دین صرفاً در مقام «تأیید» است. اما در تئوری پیامبر اقتدارگرا، محمد خود واضع و مؤسس عدالت و اخلاق است. امر او به عدل، امر او به عدل خودش است.

از این‌جا می‌توان دریافت که در تئوری «پیامبر اقتدارگرا»، از ایده‌ی استقلال اخلاق و عدالت از دین، غفلت و عدول شده است. پیامبر در این نظریه فراتر از اخلاق و عدل نشسته است؛ او سازنده اخلاق و عدل است. این تخطی، اخلاق و عدالت را در تئوری سروش، تبدیل به یک امر و وضع «شخصی و نسبی» می‌کند و در اخلاق انسانی «استثنای الهی» می‌آورد. این یک عقب‌گرد زیان‌آور و خطرناک است. چیزی که می‌تواند مزاحم روایت بهداشتی از دین باشد.

اگر قائل به استقلال اخلاق و عدالت از دین باشیم، چه جای پیروی و اطاعت از پیامبر و دینی که عدل را در کُشتن مخالف معنا می‌کند؟ اقتضای استقلال اخلاق و عدالت این است که از دینی که امر به فرمانی ضداخلاقی و ضدعدل می‌دهد، تبعیت نکنیم.

عادلانه این است که از آن خارج شویم. لذا، ذیل تئوری پیامبر اقتدارگرا، پیامبری که واضع عدالت بود و عدالت را در قتل و قدرت و غارت می‌دید(مطابق روایت سروش)، اساساً و اصولاً مسلمانی و اسلام، توجیه و روایی اخلاقی ندارد و انتخاب و امری عادلانه نیست. اما به نظر می‌رسد استاد سروش برای توجیه مسلمانی و اسلام‌اش، از روایت پیشین خود عدول کرده است و به اشعریت و نسبی‌انگاری، چیزی که عمری بر ضد آن بود، پناه آورده است. از رای سروش، جز به اشعریت و نسبی‌انگاری نتوان رسید. و این چیزی نیست که بتواند حافظ دین بهداشتی باشد.

رضا زمان

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان