روایتِ خواندنیِ زیر را ایرج پارسینژاد از محمود صناعی نقل کرده است.
از جلسهای که با حضورِ شاه، عَلَم، خانلری، باهری، و صناعی (راوی) در کاخِ شاه تشکیل شده (احتمالاً در دورهی نخستوزیریِ علم، بینِ سالهای ۴۱ تا ۴۲) و شاه در این جلسه دربارهی «انقلابِ سفید» (یا «انقلابِ شاه و مردم») سخن گفته و منتظرِ تأییدِ حاضران بوده است.
این روایت درسآموز است، زیرا به ما یادآور میشود:
از یک سو، اینکه دانشمندی چون ناتل خانلری وزیرِ فرهنگِ ایران بوده است، خود نشان از گشودگیِ نسبیِ نظامِ پیشین به روی نخبگان دارد، در مقایسه با نظامِ کنونی که نخبهای در دایرهی حکمرانی باقی نگذاشته است! از دیگر سو، اینکه شاه چاپلوسان و تأییدکنندگان را به آزادگان و منتقدان ترجیح میداده است، نشان میدهد که چگونه او خود آن گشودگیِ نسبی را بیاثر و راههای پالایش و اصلاح و استحکامِ نظاماش را مسدود میکرده است – الگویی که امروز نیز مو-به-مو اجرا میشود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز معهود با دکتر خانلری [۱] به سوی کاخ روان شدیم. صبح بود و شاه ظاهراً سرحال بود. عَلَم [۲] و دکتر باهری [۳] هم حضور داشتند. اعلیحضرت شروع کردند به فرمایشات حکیمانه که: «انقلابی که ما در ایران کردیم لنین در شوروی، مائو در چین و کاسترو در کوبا نکردند.
در ایران ما زمین را به روستاییان دادیم. فئودالها را خلع ید کردیم بیآنکه از دماغ کسی خون بیاید...» رو کرد به دکتر خانلری که: «من شنیدهام شما علاوه بر استادی در زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی صاحب نظریات و افکاری در زمینۀ مسائل اجتماعی ایران هستید. به نظر شما نباید این افکار ما تئوریزه شود و در دانشگاههای ایران و جهان تدریس شود؟»
دکتر خانلری درماند که چه بگوید. گفت: «به گمان این خدمتگزار این افکار باید در کمیتههای تخصصی بررسی شود و صاحبنظران اقدام کنند.»
ظاهراً اعلیحضرت از این حرف خوشش نیامد. رو کرد به من که: «آقای صناعی [۴]، من شنیدهام که شما علاوه بر دانش تخصصی خود، در دانشگاه لندن، شاگرد هارولد لسکی [۵] بودهاید. این کاری که ما در ایران کردیم لنین در شوروی، مائو در چین، کاسترو در کوبا... به نظر شما نباید این افکار تئوریزه و تدریس شود؟» گفتم: «همانطور که آقای خانلری به عرض مبارک رساندند این افکار باید در کمیتههای تخصصی بررسی شود و تصمیم گرفته شود.»
شاه ظاهراً از این جوابها خوشش نمیآمد. منتظر جواب مقدر و در انتظار تأیید و تکریم بود. نوبت که به دکتر باهری رسید، گفت: «چاکر از دوستان خود در عجبم که چرا فرمایشات مبارک را موکول به کمیته و کمیسیون میکنند. اَظهر مِنالشمس است که همۀ نظریات اعلیحضرت هرچه زودتر باید به زبانهای مختلف ترجمه شود و در دانشگاههای جهان تدریس شود.»
اعلیحضرت از پاسخ باهری بسیار خوشحال و خشنود شد. با لبخند قهوهاش را نوشید و گفت: «بله، من هم اینجور خیال میکنم. آقایان مرخصاند.»
موقع خروج از کاخ، باهری ملامتکنان به دکتر خانلری گفت: «مگر سرت به تنت سنگینی میکند؟ باید بررسی شود یعنی چه؟ باید همین جواب را میدادی که من دادم.» و جواب دکتر خانلری این بود که: «همین خوشرقصیها را میکنید که دیوانهاش کردهاید...»
(ایرج پارسینژاد [۶]، «یادها و دیدارها»، تهران: فرهنگ نشر نو، چ اول: ۱۴۰۰، صص ۲۰۹ تا ۲۱۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] پرویز ناتل خانلری (۱۳۶۹ – ۱۲۹۲): استادِ زبان و ادبیاتِ فارسی، سناتورِ مازندران (۳۴ تا ۵۷)، وزیرِ فرهنگ در دولتِ عَلَم (۴۱ تا ۴۲)
[۲] اسدالله عَلَم (۱۳۵۷ – ۱۲۹۸): نخستوزیر (۴۱ تا ۴۲)، وزیرِ دربار (۴۵ تا ۵۶)
[۳] محمد معتضد باهری (۱۳۸۶ – ۱۲۹۷): وزیرِ دادگستری در دولتِ عَلَم (۴۱ تا ۴۲)
[۴] محمود صناعی (۱۳۶۴ – ۱۲۹۸): استاد روانشناسی و از بنیانگذارانِ این رشته در ایران
[۵] هارولد لسکی (۱۹۵۰ – ۱۸۹۳): استادِ سیاست و اقتصاد در انگلستان
[۶] ایرج پارسینژاد (متولد ۱۳۱۷): استادِ زبان و ادبیاتِ فارسی و نقدِ ادبی