قانون اساسی را در سال ۶۷ آقایان میخواستند بازنگری کنند و متصدی این کار حاج احمد آقا خمینی بود و میخواستند یک سری به اصطلاح مسائل آن حذف بشود و یک سری موارد دیگر که بعدا معلوم شد که هدفی در بین بود.
آن موقع فشار زیادی بر آیتالله منتظری آوردند. حاج احمد آقا با من صحبت کرد و گفت: پیش آقا برویم و آقا را قانع کنیم که به امام بنویسد که در این قانون اساسی ناهماهنگی بین رئیس جمهور، نخست وزیر، بین شورای قضایی و ... وجود دارد و نواقصی دارد و به امام نوشته شود تا شما هستید قابل اصلاح است و اگر در زمان شما این اصلاح نشود بعد دیگر امکان ندارد.
آقای منتظری یک نامه به امام بنویسند که امام اجازه بدهند قانون اساسی اصلاح بشود. با هم پیش آقا رفتیم. آقا گفتند: من با این کار مخالف هستم به چند دلیل. عمده دلیل این بود که قانون اساسی فعلی مورد تأیید مراجع است، همه گروهها به آن رای دادند و اگر این قانون اساسی به هم بخورد معلوم نیست دیگر چه چیزی از در آن در بیاید. خیلی از مراجع دیگر رأی نمیدهند، با زور هم که نمیشود رای بگیرید، کردها هم دیگر قطعاً رای نمیدهند.
آن روز کردها میخواستند رای ندهند ما آنها را قانع کردیم. آقای مفتیزاده آن روز مدعی بود که چرا مثلاً مذهب شیعه در آن قید شده است؟ من و آقای خمینی گفتیم: حالا شما رای بدهید تا بعد انشاءالله یک فکری برای آن میکنیم، الآن اول انقلاب است و موقعیت حساس است.
جلسه مفصلی بود و در مجموع آقای منتظری به احمد آقا گفت: با کار شما با تعبیر خودمانی، یک قانون اساسی شُل و ول درست میشود و این صلاح نیست. این استدلال آقا بود. بعدا که احمد آقا رفت مرحوم آقا به من گفتند: هدف اینها چیز دیگری است، اینها میخواهند چند تا موضوع که در این قانون اساسی نیست از جمله مجمع تشخیص مصلحت نظام یا مطلقه بودن ولایت فقیه را در آن داخل کنند.
بالاخره ایشان قبول نکرد. هر چه اصرار کردیم هم من هم احمد آقا، ایشان گفت: من این کار را نمیکنم. حالا احمد آقا از ما انتظار داشت که ما مثلاً کمک او بکنیم. برخی همین را می گویند که اگر تو با احمدآقا جور بودی خیلی مسائل پیش نمیآمد. در هر صورت ما میخواستیم کمک حاج احمد آقا بدهیم که بلکه آقا قبول کنند. من گفتم: اگر شما ابتداً به امام نامه نمینویسید، اگر امام به شما ابتدائاً نوشتند که شما متصدی امر باز نگری شوید، شما قبول میکنید؟ گفتند: آن حساب دیگری است، اگر امام به من نوشتند به عنوان یک دستور، خب بله این دستور امام است و آن یک حرفی است، اما من ابتدائاً پیشقدم نمیشوم.
هدف ایشان این بود که اگر امام از ایشان خواست و متولی شد، از آسیبها جلوگیری کند.(این را در پرانتز بگویم که احمدآقا در محفلی گفته بود: آقای منتظری مرا سنگ روی یخ کرد، من به دوستان قول داده بودم که آقای منتظری را راضی میکنم که نامهای در باره اجازه بازنگری به امام بنویسد اما قبول نکرد!) آقا بعدا گفتند: اینها حالا از من که مأیوس شدند سراغ آقای مشکینی میروند و او را راضی میکنند که پیشقدم شود. چند روز بعد آقای ابراهیم امینی به ملاقات آقا آمد.
آقا داستان را برای او گفتند. آقای امینی هم حرفهای آقا را قبول کرد و گفت حق با شما است ومصلحت نیست که قانون اساسی به هم بخورد. آقا به آقای امینی گفتند: اینها از من مأیوس شدند حالا سراغ آقای مشکینی میروند، شما برو سراغ آقای مشکینی و به ایشان بگو یک وقت گول نخوری! هدف چیز دیگر است و قبول نکنید. ایشان قبول کرد و رفت به آقای مشکینی هم گفت. اما خب بعد بالاخره آقای مشکینی شد رئیس خبرگان بازنگری و به هر حال کار خود را کردند.
سید هادی هاشمی/ داماد آیت الله منتظری