در حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب (تألیف بهسالِ ۳۷۲ ه. ق، از نویسندهای ناشناس)، ضمن توصیفِ ناحیهٔ گیلان، موقعیّتِ جغرافیایی و رودها و نواحیِ آن، به نکاتی مردمشناختی نیز اشارهشده که مغتنم است.
ازجمله جایی آمده: «و کارِ کشت و برز، همه زنانشان کنند و مردانشان [را] هیچ کار نیست مگر کِی حرب؛ و به همه حدّ گیلان و دیلمان هر روزی به هر دهی یکبار یا دوبار حربکنند هر دهی با دهِ دیگر [...] ». درادامه دربارهٔ مردانِ آن سامان چنین آمده: «و چون پیر شوند، محتسب گردند و ایشان را «محتسبِ معروفگر» خوانند؛ و اگر در همه ناحیتِ گیلان، کسی کسی را دشنامدهد یا نبیذ خورَد یا گناههای دیگر کند، چهل چوب یا هشتاد چوب بزنند» (بهکوششِ استاد منوچهرِ ستوده، طهوری، ۱۳۶۱، صص ۱۵۰_۱۴۹).
سخن بر سرِ تعبیرِ «محتسبِ معروفگر» است.احتساب یا حسبه نهادی بوده بسیار بااهمیت در میانِ نهادهای حکومتِ اسلامی. خوشبختانه دربارهٔ احتساب، منابعی گوناگون ازجمله «آیینِ شهرداری» (برگردانِ «معالمالقربه فی أحکامالحسبه») تألیفِ ابنُ الإخوَه (ق ۸_۷) و نیز «آیینِ حکمرانی» (برگردانِ «الأحکامالسّلطانیه») اثرِ ابنِ ماوردی، (ق ۵_۴) در اختیارِ ما است. البته این دو اثر برپایهٔ آراء مذاهبِ فقهیِ چهارگانهٔ اهلِ سنّت تألیف شدهاست.
در سیاستنامهٔ خواجه نظامالملک نیز بابی به احتساب اختصاصیافتهاست. براساسِ این آثار، محتسب بر بخشِ عمدهای از امورِ مسلمانان نظارت داشت: تجارت، بازار و اصناف، بهداشت، کیفیّتِ معماری و معابر، اوزان و مکائیل، امورِ ذمّیها، خوراکیها و حرام و حلالِ آنها و ... .
اما اگر بخواهیم یک و فقط یک مسوولیت برای محتسب بربشماریم بیگمان «آمرِ به معروف» و «ناهیِ از منکر» بودن است. ازهمینرو در شعرِ شاعران، بهویژه حافظ، محتسب همچون شیخ و واعظ و فقیه، مطرود و منفور است.
پس از این مقدمه بازگردیم به نکتهٔ این یادداشت. چرا در قرنِ چهارم، برای یک مسالک و ممالکنگار غریب بوده که در گیلان، مردانی هنگامِ پیری «محتسبِ معروفگر»
خواندهشوند؟
بهگمانام نکته را باید در رواجِ فرقهٔ شیعیِ زیدیّه، بهخصوص در قرونِ سوم و چهارم، در نواحیِ شمالی ایران دانست. در مسالک و ممالکِ اصطخری (درگذشته بهسالِ ۳۴۶ ه. ق) نیز دربارهٔ طبرستان آمده، تا روزگارِ حسن بنِ زید مردمانِ طبرستان و دیلمان کافر بودند. «تا این روزگار قومی علویان در میانِ ایشان بیامدند و بهری مسلمان شدند» (بهکوششِ استاد ایرج افشار، انتشاراتِ علمی و فرهنگی، ص ۱۶۹). خوشبختانه هم بخشِ مفصلی از تاریخِ طبرستانِ ابنِ اسفندیار به زیدیّه اختصاص یافته و هم زندهیاد استاد حسینِ کریمان، اثرِ ارجمندی با عنوان «سیره و قیامِ زید بنِ علی (ع)» منتشرکردهاند.
در الفهرستِ ابنِ ندیم نیز مطالب و منابعی دربارهٔ زیدیّه برشمردهشدهاست. زیدیّه را زید بنِ علی بنِ حسین بنِ علی (بنِ ابیطالب (ع)) بنیاننهاد. پساز کشتهشدنِ زید، فرزندانش حسن بنِ زید و محمد بنِ زید، این مذهب را در نواحیِ شمالیِ ایران گسترش دادند؛ اما این حسن بنِ علی (ملقّب به ناصرالحق/ داعیِ کبیر و مشهور به أُطروش (ناشنوا)) بود که قواعد و مبانیِ فقهیِ آن را نهادینهکرد و برپایهٔ اشارهٔ پژوهشگران، «کتابُالإحتسابِ» او کهنترین اثر دربارهٔ حسبَه است. زیدیّه همچون شیعیانِ امامی، در نماز بسمالله ... را بهجهر (بلند) ادامیکردند، در نماز و اقامه حیّ علی خیرالعمل میگفتند و در نمازِ میّت، پنجبار تکبیر میگفتند.
این متن را مایکل کوک منتشر کرده و جنابِ محمدحسینِ ساکت آن را با مقدمهای مفید همراهبا یادداشتهایی گرهگشا و چاپی پاکیزه به فارسی برگرداندهاست. برپایهٔ کتابالإحتساب میدانیم که ناصرالحق آراء نسبتاً تندروانهای داشت؛ و ازقضا پیرامونِ دو نکتهای (نبیذخوردن و دشنامدادن/ تهمت) که در حدودالعالم آمده در اثرِ او اشاراتی میتوانیافت.
حکمِ وی دربارهٔ باده و بادهخواران چنین است: «فروشندهٔ آن را کیفردهد [...] و اگر بادهفروشان با کیفردیدن از فروشِ باده دستبرندارند، خانههایشان را آتش بزند» (شایست و ناشایست در اندیشهٔ اسلامی، [همراهبا «کتابالإحتساب»] مایکل کوک، پارسیکردهٔ محمدحسینِ ساکت، نگاهِ معاصر، ۱۳۸۴، ص ۳۹۷). نویسنده همچنین دربارهٔ «قذف» (تهمتِ جنسی) که بیارتباطی با «دشنام» نیست، آورده: «و هرکس از آنان [ذمّیان] تهمتِ جنسی زند، کیفرِ حد خواهد دید. و اگر مسلمانی به یکی از آنان تهمتِ جنسی زند [...]، تعزیر خواهددید» (همان، ص ۴۰۹).
گمانمیکنم، احتمالاً اکنون، سببِ «محتسبِ معروفگر» خواندهشدنِ گروهی از گیلانیها در سدهٔ چهارم، در حدودالعالم، روشن شده باشد.
احمدرضا بهرامپور عمران
کانال از گذشته و اکنون