نفیسه مرادی، دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه الزهرا (س) و مؤسس و مدیر خانه قرآن و عترت سیده نفیسه در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده، به بررسی خطابههای امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) در مجلس یزید پرداخته و بر این نکته که کاروان اسرای کربلا برای ابلاغ کامل و جامع پیام عاشورا، باید هژمونی حاکم بر شام که مبتنی بر دشمنی با امام علی(ع) بود را در هم میشکستند، تأکید کرده است.
عصراسلام: متن کامل این یادداشت در ادامه از نظر میگذرد:
این دو بزرگوار در شام با دو گروه مواجه بودند؛ مردم و حکومت. از اینرو لازم بود تا در دو جناح فعالیت کنند، یعنی نخست ایجاد معرفت و شناخت صحیح نسبت به پیامبر(ص) و خاندان طاهرین ایشان و دیگری رسوایی یزید و پدرش معاویه. نگاهی تطبیقی به خطبه امام سجاد(ع) در مسجد اموی و خطبه حضرت زینب (س) در کاخ یزید، حاکی از آن است که امام سجاد(ع) به آگاهسازی مردم توجه دارند و حضرت زینب(س) به رسوایی یزید.
امام سجاد(ع) در مسجد شام که مردم حضور دارند و یزید و یارانش نشستهاند و خطیب مسجد طبق عادت منبریان شام، زبان به سبّ امام علی(ع) گشوده، خطبهای میخواند که بعد از حمد و ثنای الهی، مردم را مورد خطاب قرار داده و ندای «یا ایها الناس» سر میدهد و در قالب معرفی خویش، به معرفی رسول خدا(ص) و به ویژه حضرت علی(ع) میپردازد، چرا که مردم شام به دلیل بُعد مسافت و نداشتن ارتباط مستقیم با پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، شناخت صحیحی نسبت به ایشان نداشتند. همچنین طی حکمرانی معاویه بدعتهای بسیاری در دین گذاشته شده بود، به طوری که نخستین کسى که بدعت دشنام دادن به خاندان پیامبر(ص) را پایه گذاشت، معاویه بود. همچنین وی گروهى از صحابه و تابعین را واداشت تا احادیث زنندهاى در نکوهش على(ع)، که موجب سرزنش و بیزارى از وى باشد، جعل کنند و براى آنها مقررى تعیین کرد تا این کار را از روى میل و رغبت انجام دهند. دلیل همه این کارها، کینه و تنفر شدیدی بود که از امام علی(ع) در دل داشت.
چالشی که امام سجاد(ع) برای بنیامیه ایجاد کرد
در چنین فضایی امام سجاد(ع) با معرفی صریح، شفاف و دقیق پیامبر(ص) و حضرت علی(ع)، هژمونیِ حاکمِ معاویهسازی که یزید ادامهدهنده آن بود را به چالش میکشد. در این خطبه به بیان شش ویژگی که عبارتاند از علم، حلم، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین و هفت فضیلتی که خداوند به خاندان پیامبر (ص) اعطا کرده، میپردازد و میفرماید: «و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (حضرت علی(ع))، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا(حمزه)، و امام حسن و امام حسین(ع) دو فرزند بزرگوار رسول اکرم(ص) را از ما قرار داد». سپس میافزاید: «(با این معرفى کوتاه) هر کس مرا شناخت که شناخت، و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان میشناسانم».
آنگاه به رابطه خود با پیامبر(ص) پرداخته و بیشترِ خطبه خویش را به معرفی جد بزرگوارش حضرت علی(ع) اختصاص داده و فضایل و مناقب ایشان را برای مردم تشریح میکند و دلیل این همه بسط و شرح، جهالت مردم شام نسبت به علی بن ابیطالب(ع) است که معاویه و فرزندش بذر کینه و عداوت وی را در دل مردم شام کاشتهاند. اما زمانی که خود را فرزند حضرت فاطمه و خدیجه معرفی میکند به بیان عبارت: «أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ، أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ، انا ابنُ خَدیجهَ الکبری» اکتفا میکند، زیرا این دو بانو در شام تخریب نشده بودند و مردم ایشان را به عنوان دختر و همسر پیامبر(ص) میشناختند.
زمینهسازی امام سجاد(ع) برای آگاهیبخشی
امام سجاد(ع) در انتهای خطبه، بعد از اینکه به مردم شناخت لازم را داد و سطح آگاهی ایشان را نسبت به خاندان رسول خدا ارتقا بخشید، آنگاه به نحوه شهادت پدر مظلومش امام حسین(ع) پرداخته و فرمود: «من فرزند آنم که در خون آغشته شد، و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند»، و آنقدر ادامه داد تا شیون مردم به گریه بلند شد.
ستونهای هژمونی حاکم بر شام در هم شکست
میتوان گفت که خطبه امام سجاد(ع) در مسجد اموی، سه نتیجه را در برداشت ؛ نخست اینکه امام سجاد(ع) با تشریح دقیق انتساب خود به پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س)، دروغهای یزید مبنی بر خارجی بودن کاروان اسرا را برملا و شادی و سرور ناشی از پیروزی ظاهریاش را به اندوه و سرزنش تبدیل کرد. نتیجه دوم آنکه؛ خطبه امام سجاد(ع) باعث شد تا ستونهای هژمونی حاکم بر شام که مبتنی بر دشمنی با امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) بود، در هم شکند. سوم آنکه؛ بیان نحوه شهادت مظلومانه امام حسین(ع) قلوب مردم را تحت تأثیر قرار داد و نفرت نسبت به امیرالمومنین علی(ع) که معاویه سالها در دل مردم کاشته بود، جای خود را به محبت خاندان رسول خدا ص) دهد.
در مقابل، حضرت زینب(س) در دربار یزید رویکرد دیگری در خطابه خویش اتخاذ کرده و مستقیماً شخص یزید را مورد خطاب قرار میدهد. ایشان در فضای کاخ اخضر که گفته میشود افراد باید از هفت تالار میگذشتند تا به آن تالار آخری میرسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند، با آن چنان بارگاه مجللی که هرکس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خود را میباخت، در حالی یزید را مورد خطاب قرار میدهد که خود را به عنوان امیرالمؤمنین به مردم و اطرافیانش معرفی کرده و بساط جشن پیروزی به راه انداخته است و این حکایت از شجاعت کمنظیر حضرت زینب(س) دارد.
ایشان با واقعبینی به توصیف و تحلیل شرایط موجود پرداخته و با استناد به آیات قرآن به تحقیر و رسوایی یزید میپردازد و میفرماید: «ای یزید! آیا گمان میبری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شدهای؟ پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو میچرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است؟» سپس با تلاوت آیه ۱۷۸ سوره آل عمران، سنت الهی استدراج را به وی یادآور میشود که شرایط فعلی، بستری است برای فرو رفتن بیشتر در منجلاب گناه و زشتی، چرا که آن مرد باد به دماغ خود انداخته و این موفقیتهای ظاهری او را سرمست کرده بود و تدریجاً این خیال برایش پیدا شده بود و این شکست ظاهری امام حسین(ع) را یک نوع عنایت خدا به خودش تلقی میکرد، البته اگر به عقیده او خدایی وجود داشته باشد. از سوی دیگر حضرت زینب(س)، جده یزید، هند جگرخوار را به یادش میآورد و او را «یابن الطلقاء» خطاب میکند و این چنین وی را از اریکه غرور و خودبرتربینی به زیر میکشد.
خطابه ظریف حضرت زینب(س)
یکی از ظرایف خطابه حضرت زینب(س) آنجاست که با طرح موضوعی زنانه و موردِ وفاقِ عرفِ جامعه آن زمان، نقاب عدالت را از چهره ظلم خفته در پس آن، پایین میکشد و خطاب به یزید میفرماید: «آیا این از عدالت است که تو، زنان و کنیزکان خود را پشت پرده نگه داری، ولی دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم به آنها دوزند و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهره آنان را بنگرند؟»
حضرت زینب(س) با طرح این مسئله، ذهن حاضران در دربار یزید را به چالش میکشد و غیرمستقیم به ایشان میگوید که چگونه وی را عادل دانسته و امیرمؤمنان خطاب میکنید؟ در حالی که با زنان خانواده رسول خدا، چنین برخورد کرده و آنچه را برای زنان و حتی کنیزان خویش خوش داشته، در حق بانوان بنی هاشمی مراعات نکرده است.
در نهایت زینب کبری(س) به بغض و عداوت یزید که ناشی از کینه وی از «بدر» و «احد» است، اشاره کرده و بدفرجامی وی را به او متذکر شده و بر رسوا نمودن بیشتر وی تأکید کرده و میفرماید: «و اگر مصائب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم، ولی بدان قدر تو را کم میکنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار میشمارم».
بیداری مردم جاهل؛ رسالتی بزرگ
در واقع میتوان گفت امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) با پوشش دادن هر دو نوع مخاطب (مردم و حکومت) رسالت خویش را در بیداری مردم جاهل و ابلاغ پیام عاشوراییان، به اکمال رسانده و با آگاه کردن مردم و شکستن ستونهای هژمونی حاکم بر شام که مبتنی بر دشمنی امام علی(ع) بود، نشان دادند که یزید با برترین انسانها نزد خداوند به جنگ برخاسته است. از سوی دیگر تصورات مادی و دنیوی یزید و دروغهای پدرش معاویه را رسوا و ریشههای رفتار یزید با خاندان رسول خدا(ص) برای خواص و درباریان روشن کردند؛ لذا این دو خطبه در کنار یکدیگر با نقش مکملی که نسبت به هم داشتند، باعث شدند تا یزید برای جلوگیری از رسوایی بیشتر، کاروان اسرا را به مدینه بازگرداند.