در این پیام، قصد نقد مفصل گفته های سروش را ندارم، که در طعن بر دین و پیامبر ص و اهل بیت ع و مذهب آن قدر سخنان ناروا به هم بافته است، که شخص منصف از هر مذهبی که باشد، نمی تواند بپذیرد که از مسلمان چنین سخنانی بتراود!
با این وجود سروش در سخنرانی هایش گاه آن قدر لحنش را تغییر می دهد که ممکن است مخاطب به شبهه افتد. چند شاهد کوچک برای اهل تأمل کافی است:
او می گوید:
«من فکر نمیکنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آنچه میگفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمیکنم دانش او از دانش مردم همعصرش دربارهی زمین، کیهان و ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشهای هم به نبوت او وارد نمیکند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.»
اینکه در قرآن در مورد برخی از حقائق عالم سخن رفته که بر مردم آن زمان و گاه این زمان هم مخفی است. از اخبار بسیار زیاد خلاف نظر سروش که بگذاریم، باید پرسید او بنا بر چه مدرکی دانش رسول اکرم ص را در حد مردم عصرش می داند؟!
او چنین ادامه می دهد:
«وحی «الهام» است. این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه میکنند. در روگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعارهی شعر میفهمیم. چنانکه یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجهی شعر است.»
drsoroush.com/Persian/Interviews/P-CMO-KalameMohammad.html
خلاصه
برای اختصار گفته های او در این زمینه چنین خلاصه می کنیم:
وحی؛ الهامی است مثل تجربهای که شاعران و عارفان دارند، منتها در درجهای بالاتر
پیامبر«صلی الله علیه و آ له» نقش محوری در تولید قرآن داشت.
نفس هر فردی الهی است ولی پیامبر «صلی الله علیه و آ له» آن را بالفعل کرده است و نفس او با خدا یکی شده است
آنچه پیامبر صلی الله علیه و آ له از خدا دریافت میکند مضمون وحی است... و او آن الهام را به زبانی که خود میداند منتقل میکند ... و شخصیت او در وحی نقش دارد. او در یک مصاحبه جنجالی گفت قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصی است که در بستر آن شکل گرفته، بلکه برآمده از «ذهن پیامبر اسلام» و تمام محدودیتهای بشری اوست. او در تولید قرآن، نقش پیامبر اسلام را محوری میداند...
آنچه قرآن در بارة وقایع تاریخیِ سایر ادیان و سایر موضوعات علمی زمینی میگوید، لزوماً نمیتواند درست باشد.
بنا بر این، سروش در مورد خدا و قرآن و نبی اکرم و اهل بیت و دین مدعی است تمام معرفتهای بشری و استنباطهای انسانی از دین، تاریخی است و معروض خطا! او وحی را مثل تجربه شاعران میداند، و رسول خدا را شاعر و...
و این یعنی رسول خدا که خود را شاعر نمی دانسته در ضروری ترین مطلب، یعنی ماهیت نبوت چیزی را نفهمیده که سروش فهمیده است. و پذیرش این مطلب قبول شدیدترین توهم ها در مورد رسول اکرم ص و غایت انحراف و نفاق است.
و یقولون ائنّا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون. (صافات: 36)
ام یقولون شاعر نتربّص به ریب المنون. (طور: 30)
بل قالوا ضغاث حلا م بل افتراه بل هو شاعر. (انبیاء: 5)
وماهو بقول شاعر قلیلا ما تومنون (حاقه: 41)
وما علّمناه الشعر وما ینبغی له إن هو إلا ذکر و قرآن مبین. (یس: 69)
این نظریه‚ نظریه جدیدی نیست‚ بلکه همان است که مشرکان مکه، قرآن را از این راه تفسیر می کردند و می گفتند: همان طور که امرو القیس در پرتو الهام‚ معانی و الفاظ را می آفریند‚ محمد نیز از همین طریق‚ آفریننده معانی و الفاظ آیات است.
بنا بر این نباید تغییر موضع ظاهری سروش در تفسیر عرفانی قضیه، عده ای را فریب دهد. سروش بعد از واکنش ها و اعتراضات بر او در مصاحبه ای دیگر مدعی شده است که ابدا بر اولیای خدا طعنی نزده است و این الهام شاعرانه بر رسول الله ص از سنخ اتحاد خداوند با ضمیر رسول الله ص است! و بماند که این انحرافی دیگر است. اما صرفا پرده ای بر مطالب قبلی است. مگر همو نبود که در بررسي دليل هاي درون قرآني منتقدين نوشت: ««قل» ها درقرآن كريم مانند «بگو» ها در اشعار شاعران است!» که بعد بر منتقدین شاعر انگاری او طعن می زند که «لا بد شوخی می کنند که کار اولیای خدا را قیاس از خود می گیرند.»
سروش در ادامه این رویه ولنگارانه قرآن را خوابنامه دانسته است. (zeitoons.com/11770) حال آنکه زبان رؤیا، زبان رمز و تأویل است و او با این بیان بیشتر نابودی معنای وحی را نشانه گرفته است. و چه بسا به قول بعضی هم مسلکانش این مسیری است برای اینکه پیغمبران جدید بسازد! اما در عین شناعت این گفتار، سروش بعد از اشکالات مختلفی که بر او کرده اند، مدعی شده است که «خواب این مزیت را دارد که در آن همه حواس فعال است! و من منکر وحی نشده ام»!!
بی گمان ساده انگاری است که سرنخ اظهارات عجیب و غریب سروش را تنها در ادعای روشنفکری و نوگرایی او پی گرفت. شکی نیست که او در این عقاید از مایه های عرفانی نیز تأثیر پذیرفته و تلاش نموده وحی ادعایی اهل عرفان را با نبوت در آمیزد.
خود او می گوید: «من خوشبختانه هيچوقت به دام مداحي از كسي نيفتادهام. من اگر شيفته يك شخصيت در كل تاريخ باشم، آن «مولانا جلالالدين» است در مورد كس ديگري شيفتگي و خيرگي نداشتم.» (هفتهنامه ارزشها، 1378/3/10، ص3)
«بسیاری از دیدگاههای من ریشه در اندیشهی سدههای میانی اسلام دارد. این سخن را که نبوت مقولهای است بسیار عام و نزد اصناف مختلف آدمیان یافت میشود، هم در اسلام شیعی و هم نزد عارفان وجود دارد.» (daneshju.ir/forum/f1522/t35929.html)
او آن قدر مولوی زده است که مکتب مجازی اش را مدرسه مولانا نام نهاده است! و راست هم می گوید! عموم پریشانگوییهای او شاهد مشابهی در کلام صوفیان سدههای میانی دارد. او در یک سخنرانی برای تأیید نظر خود در همسانی قرآن و مثنوی چنین شاهد آورده که چون مثنوی از همه کتب بیشتر شرح شده، پس در نظر مسلمین همسنگ قرآن بوده است. و البته برخی از محققان این مقدمه و نتیجه فاسد را به نقد کشیدهاند. (انصاری (https://t.me/azbarresihayetarikhi/3644))
غلوپژوهی