مولا علي (ع) درباره ابتذال و روزمرّگي انسان، در نامهاي به عبدالله بنعبّاس، چنين توضيح ميدهد:
گاه آدمي از برجاي ماندن چيزي شادمان ميگردد كه هرگز از دستش نميرود و از چيزي اندوهگين ميشود كه هيچ گاه پيش نميآيد.(49)
دلخوش داشتن به جريان عادّي روزگار، مانند آمدن بهار و گذشتن پاييز و آب شدن برف و تولّد فرزند و به ثمر نشستن درختان باغچه و نگراني درباره حوادثي كه هرگز اتفاق نيفتادهاند نشان دنيازدگي و روزمرّگي و ابتذال است. علي(ع)، براي پيشگيري از اين پديده،عبدالله بن عبّاس را چنين راه مينمايد:
در هدفهايي كه داري، برترين هدف اين نباشد كه به لذّتي دست يابي يا انتقامي بگيري، بلكه بكوش باطلي را از ميان برداري و حقّي را زندهكني. بدين دلخوش باش كه چيزي براي آن دنيا ذخيره كردهاي و از اين اندوهگين باش كه چيزي در اين دنيا بر جاي ميگذاري. همّت خود را متوجّه دنياي پس از مرگ كن.(50)
در نگاه امام (ع) توجّه به مرگ، از دنيازدگي انسان پيشگيري ميكند:
چگونه مردم دل به دنيا ميدهند با اين كه سرنوشت گرفتاران فريب دنيا را به چشم خود ميبينند كه راه پيش و پس آنان بسته است و جز رفتن به كام مرگ چارهاي ندارند. ميبينند كه آنان نيز انتظار بلاها رانداشتند و دنيا را جاويدان ميپنداشتند، امّا سرانجام از دنيا جدا گشتند و به آخرت پيوستند و ديدند آنچه ديدند: سختي جان كندن و حسرت از دنيا گذشتن. اندامشان از كار افتاد و رنگ از چهرهشان پريد آرام آرام به كام مرگ رفتند و زبانشان از سخن گفتن بازماند. هنوز در ميان خانوادهشان بودند، چشمشان ميديد و گوششان ميشنيد و توان انديشه داشتند. ناگهان در لحظهاي كه به كام مرگ ميرفتند، متوجّه شدند كه چگونه فرصت را از دست دادهاند و عمر خود را در چه كارهايي به پايان بردهاند. ثروتي كه از حلال و حرام اندوختهاند، اينك گناهش بر گردن او است و لذّتش از آنِ وارثان است. شگفتا! بايد ديگران لذّت ببرند و او كيفر بيند. دست خود را از پشيماني ميگزد. ازدلبستگيها دست برميدارد و آرزو ميكند اموالش از آنِ كساني ميبود كه بر ثروت آنان رشك ميبرد.(51)
مرگ پايان زندگي نيست
انسان با مرگانديشي به حيات جاودانه پس از مرگ پي ميبرد و درمييابدكه زندگي با اوصاف و شرايط خوشبختي و بدبختي پس از مرگ نيز ادامه دارد و جاودانه است و بايد بيشتر از حيات دنيوي بدان توجّه كرد. علي (ع)دراينباره ميفرمايد:
آن گاه كه فرمان خداوند به آفرينش دگر باره جهان بپيوندد، آسمان را بهحركت درميآورد و ميشكافد و زمين را چنان ميلرزاند كه كوهها ازجا كنده شوند و به يكديگر خورند و از هيبت و سطوت خداوند فروپاشند و خداوند انسانها را از دل خاك بيرون ميكشد و پس از پوسيدگي و پراكندگي، تر و تازه در يك جا فراهم ميآورد. سپس بهحسابشان ميرسد و اعمال و رفتار آشكار و نهانشان را بررسي ميكند و سرانجام آنان را به دو گروه تقسيم ميكند: گروهي را در ناز و نعمت قرار ميدهد و گروهي ديگر را كيفر ميدهد و به جزاي اعمالشان ميرساند. نيكوكاران را در جوار رحمت خود جاي ميدهد و در بهشت برين جاودانه ميسازد؛ سرايي كه ساكنانش با كوچ بيگانهاند و از هر گونه آفت و گرفتاري و بيم و ترس و بيماري و خطر و سفر و دردسر در امانند. گنهكاران را در بدترين جايگاه مينهد با غُل و زنجير گردنشان، سر به پا چسبيده، با جامههاي آتشين در بر، درون آتشي سوزان و شعلههاي هراسانگيز. جايگاهي كه هرگز راه گريز ندارند و زنجير از اسيران با هيچ تاواني برداشته نميشود. نه آن خانه را خرابي در پيش است و نه ساكنانش را اجلي در روي است.(52)
علي(ع) بارها از اين حقايق سخن ميگويد؛ گويا در نظر او بزرگترين مشكل انسان همين است كه به دار فنا مشغول شده است و از خانه بقا غفلتورزيده است:
اي بندگان خدا، خدا را! خدا را! قدر جان را بدانيد كه گرانبهاترين گوهر و از همه چيز محبوبتر است. خداوند راه را از چاه نشان داده است و شما بر سر دو راهه خوشبختي و بدبختي قرار داريد. پس بياييد راه خوشبختي را برگزينيد و از اين دنياي ناپايدار براي آن حيات جاودانه توشه برداريد. ره توشه را در دسترس داريد. فرمان كوچ آمده است و زمينه حركت آماده گشته است و شما همانند كارواني هستيد كه درمحلّ انتظار ايستاده است و در انتظار دستور حركت است. به دقّت بنگريد، دنيا به چه درد اهل آخرت ميخورد و مال دنيا، كه به زودي ازدست ميرود و حساب و كيفرش ميماند، چه ارزشي دارد؟!(53)
امكان مرگانديشي
امام علي (ع) ميفرمايد:
آيا نشانهها، كه از گذشتگان به جاي مانده است، شما را از دوستي دنيا باز نميدارد؟! و اگر خردمنديد، مرگِ پدرانتان كه در گذشتهاند، جاي بينايي و پند گرفتن ندارد؟!(54)
انسان با نيروي درك خود ميتواند آسان به مرگانديشي برسد. او براي رهايي از دنيازدگي و صعود از سطح زندگي حيواني، تواناييهايي گوناگوندارد. بخشي از تواناييهاي آدمي عبارت است از:
الف) تجربه شخصي
بيشتر آدميان در هر حال و شرايطي كه باشند، سرانجام فرصت مييابند بهمرگ بينديشند. چنان كه از مولا(ع) نقل شد، هر انسان خردمندي سرگذشت پيشينيان را درمييابد و فرجام پدر و مادر خويش را ميبيند و به ناپايداري و زوال زندگي آگاهي مييابد. علي(ع) ميفرمايد:
مگر شما در جاي گذشتگان به سر نميبريد؛ آنان كه عمرشان بيشتر و آثارشان پايدارتر و آرزوهايشان درازتر و شمارشان افزونتر و لشكرشان انبوهتر بود. دنيا را تا حدّ پرستش دوست ميداشتند، امّا رخت بربستند و رفتند بيتوشه و مركَبْ.
آيا شنيدهايد كه دنيا سپر بلاي آنان شود يا به گونهاي ياريشان رساند و مهربانيشان كند؟! نه، هرگز! بلكه سرانجام، دنيا آنان را بر زمين زد و پوست و گوشتشان را دريد و با رويدادهاي سخت و مصيبتهايگران، خوارشان گردانيد. دنيا با آن مهربانان به ستيزه برخاست. هر چهعشق و ايثار ورزيدند، جز بيوفايي و كينه نديدند. همه از دنيا رفتند در حالي كه جز گرسنگي توشهاي نداشتند و جز سختي در پيش نديدند و سراپا تاريكي و پشيماني گشتند.(55)
ب) هشدار انبيا و اوليا
امام علي (ع) بر ضرورت آگاهي و هوشياري انسان از دنيا و آخرت پاي ميفشارد و ميفرمايد:
اگر شما را چشم بينا باشد، حقيقت در پيش روي است و اگر شما را گوش شنوا باشد، از هر سو نداي هدايت بلند است و اگر در پيهدايتيد، از هر سو عوامل هدايت در كارند. سخن بيپرده ميگويم كهعوامل عبرت و آگاهي از هر سو، آشكارا با شما سخن ميگويند و شمارا از ناشايستگي و تباهي باز ميدارند. بدانيد كه پيام الاهي را پس ازفرشتگان، جز از زبان آدمي، نخواهيد شنيد.(56)
انبيا و اوليا با گفتار و كردارشان به ما هشدار ميدهند گرفتار دنيا نشويم و بهمرگ و دنياي پس از آن بينديشيم. علي (ع) در اين باره ميفرمايد:
راه و رسم پيامبر اسلام بهترين سرمشق شما است. ببين چگونه آنحضرت از دنيا كناره گرفت و بديها و زشتيهايش را شناخت. سفره دنيا را از بزم او برچيدند و در بزم ديگران گستردند. از پستان دنيا شيرنخورد و با زيورهايش خود را نياراست. اگر خواهيد، به موسي كليمالله بنگريد كه ميگفت: «پروردگارا، هر خيري به من برساني، بدان نيازمندم».(57) به خدا سوگند، خواسته موسي در آن لحظه جز تكّهاي نان نبود كه بخورد؛ زيرا او از سبزه زمين شكم خويش را سير ميكرد و چونان لاغر بود كه سبزي گياه از پوست شكمش پيدا بود.
اگر ميخواهيد داوود را در نظر آوريد؛ صاحب مزامير و آوازخوان بهشتيان؛ كسي كه از ليف خرما زنبيل ميبافت و به نزديكانش ميگفت:«كدامتان اين را ميفروشد تا از بهايش نان جوي فراهم كنيم؟» و اگرميخواهيد، از عيسي بن مريم بگويم كه سر بر سنگ مينهاد و لباس پشمين ميپوشيد و نان خشك ميخورد. نان خورشش گرسنگي بود و چراغش ماه و پناهگاهش در زمستان، شرق و غرب زمين بود و ميوهاش علف چارپايان. نه دل به همسري داد و نه انديشه فرزند كرد و ثروتي نداشت كه سرگرمش كند و آز و طمعي نداشت كه به خوارياش اندازد. پاهايش مركبش بودند و دو دستش خدمتكارانش.
بازهم به زندگي پيامبر اسلام بنگريد كه بهترين سرمشق است و محبوبترين بنده خدا... . او همواره از دينا به ناگواري بهره ميبرد و گوشه چشمي بدان نداشت. پهلويش بسي لاغر بود و شكمش بسيارگرسنه... بر زمين غذا ميخورد و چون بردگان مينشست، كفش خويش را خود وصله ميكرد و جامه را با دست خود ميدوخت و برالاغ برهنه سوار ميشد. از اين جا ميتوان دريافت كه نبايد به دنيا دلداد و... و گرنه خطر بدبختي در پيش است؛ زيرا محمّد(ص) راهنماي دنياي ديگر و صاحب مژده بهشت و ترساننده از دوزخ بود. وه چهبزرگ است اين كرم و احسان خداوند كه چنين راهنمايي فراراه ما برنهاده است! پيشتازي كه بايد از او پيروي كرد و پيشوايي كه بايد راهش را برگزيد.
به خدا سوگند، من خود اين پيراهن پشمين را آن قدر پينه زدهام كه از پينه زنندهاش شرمسارم. يكي به من گفت آن را دور نمياندازي؟ گفتم: دست بردار، صبحگاهان كساني سرافرازند كه شب راه رفتهاند.(58)
ج) بصيرت باطن
امام علي (ع)، از تباهي و گمراهي بني اميّه، چنين سخن ميگويد:
بنياميّه با نور حكمت باطن خويش را روشن نساختند و براي دستيافتن به نور معرفت نكوشيدند، بلكه زندگي را همچون چارپايان به سربردند و مانند صخرههاي سخت، از تعليم و تربيت بيبهره ماندند.(59)
براي اين كه مپنداريم غفلت در دنيا امري طبيعي و ناگزير و انديشيدن بهجهان ديگر و دست يافتن به حكمت و معرفت دشوار است، ميفرمايد:
رازهاي پنهان بر اهل بصيرت چهره ميگشايند و راه حق حتّي براي گمراهان نيز آشكار است. جهان پس از مرگ بيپرده رو در روي انساناست و همه نشانههايش را براي هوشياران و حق جويان باز نموده است.(60)
آري، اين حقيقتي است انكارناپذير كه آدمي در همين حيات دنيوي ميتواند به عالم معنا درآيد و از حيات اخروي آگاه گردد. نمونه اين گونه بصيرت باطني را ميتوان در ماجراي حارث بازيافت. حضرت پيامبر (ص)روزي پس از نماز صبح او را ديد كه لاغر و رنگ پريده و سر به زير انداخته و غرق در خويش است. از او پرسيد: «چگونهاي؟»
حارث گفت: در يقينم.
فرمود: نشانه يقين تو چيست؟
گفت: «بيقراريهاي شبانه روزيام و اندوه سنگيني كه در خويش دارم. ازدنيا و آنچه در آن است، دل تنگم. خود را در صحنه رستاخيز ميبينم. گويا حساب محشر را به چشم ميبينم. بهشتيان را ميبينم كه چگونه در ناز و نعمت ميزيند و دوزخيان را ميبينم كه چسان به كيفر ميرسند. صداي شعلههايدوزخ را به گوش ميشنوم.(61)
علي (ع) نيز درباره برخورداران از بصيرت باطن ميفرمايد:
دوستان خداوند كساني هستند كه برخلاف دنياداران كه ظاهر راميبينند، باطن را ميبينند و برخلاف مردم كه به دنياي زودگذر ميپردازند، به جهان باقي پس از مرگ ميپردازند.(62)
در جايي ديگر درباره زاهدان راستين ميفرمايد:
گروهي از مردم همين دنياي خاكي هستند كه اهل اين دنيا نيستند. دراين جا زندگي ميكنند، ليك دلداده اين زندگي نيستند. با آگاهي و بصيرت كار ميكنند و از پليديها بيش از همه دوري ميجويند. بهگونهاي ميزيند كه گويي در دنياي ديگرند. برخلاف اهل دنيا، كه ازمرگ تن ميگريزند، از مرگ دل بيشتر ميپرهيزند.(63)
كساني هستند كه به جاي دنيا به ياد خدايند. هيچ سودايي آنان را از اينكار باز نميدارد. خوب به ياد خدايند و اهل غفلت را هشدار ميدهند... . با اين كه در اين دنيايند، گويا به آخرت رفتهاند و سرايديگر را به چشم خود ديدهاند. از حال برزخيان آگاهند و گويي قيامتشان برپا شده است.(64)
فرشاد جهانبختی