در قرآن كريم به يك سلسله آياتى برخورد مى كنيم كه موضوع ظلمات و نور در آنها مطرح شده و هر كدام از سياق ولحن خاصى برخوردار بوده و در هر كدام از آنها اشارات و نكات به خصوصى وجود دارد.
دقت در تعبيرات و رموز آيات در مجموع ما را به اين حقيقت مى رساند كه براى انسانها در حيات دنيوى آنها يك نوع ظلمتهايى هست كه در ميان آن ظلمتها محبوس بوده و در حجاب مى باشند و نجات يافتن و بيرون آمدن آنها از اين ظلمتها فقط از طريق حركت در مسير عبودى و از طريق اجابت دعوت حق و دعوت انبيا امكان پذير مى باشد. با دقت و تأمل بيشتر، و با تعمق در نكات و اشارات آيات، به اين نكته پى مى بريم كه اين ظلمتها همان ظلمتها و يا حجابهاى ظلمانى است كه در حيات نازله دنيوى دامنگير انسانهاست و همان ظلمتها و يا حجابهاى ظلمانى است كه از جهت تنزل انسان از چهره اصلى وقرار گرفتن وى در حجاب بدن و غوطه ور شدن او در تعلقات و اسارتهاى مادى و افتادن او در تيرگيهاى افكار و عقايد باطله و اوصاف و خصلتهاى رذيله و عادات و غيره، عايد بر او و عارض چهره او مى گردد و او را كاملاً محجوب مى گرداند و در مسيرى قرار مى دهد كه اگر به خود نيايد و برنگردد، به سوى هلاكت و خسران و حرمان ابدى و عذاب دردآور وحسرت كوبنده دائمى پيش مى برد. حال به بعضى از اين آيات قرآنى اشاره نموده و دقت و تدبر را به عهده ارباب ذوق مى گذاريم:
1- در آيه 257 سوره بقره مى فرمايد: «الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور»يعنى (خداى متعال ولايت مى كند كسانى را كه ايمان آورده اند، و با ولايت خاصه اش آنان را از ظلمات بيرون مى آورد و به عالم نور وارد مى گرداند) در اين آيه با صراحت به اين حقيقت اشاره مى فرمايد كه انسانها در حيات دنيوى در ظلمات هستند و خداى متعال آنانى را كه ايمان آورده اند و دعوت حق را اجابت نموده و خود را تحت ولايت او قرار داده اند از ظلمات بيرون آورده و به عالم نور وارد مى كند.
2- در آيه 11 سوره طلاق مى فرمايد: «رسولا يتلوا عليكم آيات الله مبينات ليخرج الذين آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور»يعنى (خداى متعال به سوى شما رسول بزرگوارى را فرستاد كه آيات روشنگر او را براى شما تلاوت مى كند تا آنانى را كه ايمان مى آورند و عمل صالح انجام مى دهند از ظلمتها نجات داده و بيرون بياورد و به عالم نور وارد كند) در اين آيه نيز به قرار گرفتن انسانها در ظلمتها و خروج آنها از اين ظلمتها به وسيله عنايات الهى و بر اثر ايمان و حركت ايمانى، اشاره مى كند.
3- در آيه 5 سوره ابراهيم مى فرمايد: «و لقد ارسلنا موسى بآياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور»يعنى (و ما موسى را باآيات خود فرستاديم و به اوامر نموديم كه قوم خودت را از ظلمات بيرون بياور و به سوى نور هدايت كن) اين آيه هم مانند دو آيه قبلى است و از وجود ظلمتها و حجب ظلمانى حكايت مى كند و راه نجات از آنها را بيان مى نمايد.
4- در آيه 43 سوره احزاب مى فرمايد: «هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمؤمنين رحيماً»يعنى (خداست كه خود و ملائكه او بر شما انسانها رحمت مى فرستند تا شما را از ظلمتها بيرون بياورد و وارد عالم نور بگرداند و او بر اهل ايمان رأفت دارد و نسبت به آنان رحيم است) اين آيه هم مانند آيات قبلى است و د رعين حال از لحن خاصى برخوردار است. در اين آيه خروج از ظلمات و نجات يافتن از حجب ظلمانى را ازآثار و بركات رحمت خاصه الهى و جذبات و عنايات او، و همچنين آثار رحمتها و هدايتهاى ملائكه كه باز از خود او و جلوات رحمت اوست مى داند و اين حقيقتى است كه براى اهل عمل در مقام عمل كاملا مشهود است.
5- در آيه 39 سوره انعام مى فرمايد: «والذين كذبوا بآياتنا صم و بكم فى الظلمات» يعنى (و آنانى كه آيات ما را تكذيب كردند كر و گنگ بوده و در ظلمات هستند) در اين آيه به آن حجابهاى ظلمانى كه دامنگير تكذيب كنندگان آيات حق است اشاره مى فرمايد، حجابهايى كه عبارتند از افكار و عقايد ناصحيح و باطل، جهل و تكذيب و عناد با حق، و به دنبال اينها اوصاف و خصلتها وگرايشها و روشها و نظاير اينها از تعلقها و اسارتهاى پست و غوطه ور شدن در ماده وماديات و محبوس گشتن د راوهام و تخيلات كه در مجموع، به اضافه اصل حجاب بدن، آن چنان آنان را به قيد وبند مى كشد كه از همه جا بى خبر و از همه چيز بى بهره نموده و به حرمان و عذاب ابدى گرفتار مى كند.
اينها نمونه هايى از آيات قرآنى است كه در اينجا آورديم. غير از اينها، آيات ديگرى هم وجود دارد كه به لحاظ مراعات اختصار از آوردن آنها صرفنظر نموده و بررسى آنها را به عهده اهل تحقيق مى گذاريم و فقط به يك مورد ديگر كه اهل نظر استفاده ها و برداشتهاى به خصوصى ازآن دارند، نيز اشاره مى كنيم:
در آيه هاى 87 و 88 سوره انبياء مى فرمايد: «و ذاالنون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادى فى الظلمات ان لااله الا أنت سبحانك انى كنت من الظالمين - فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤمنين» يعنى (و به ياد آور حال يونس (ع) (ذاالنون) را هنگامى كه از ميان قوم خود در حال غضب بيرون رفت و گمان نمود كه ما او را مؤاخذه نمى كنيم و در مضيقه قرار نمى دهيم. پس وقتى گرفتار ظلمات شد فرياد نمود و ناله سر داد كه پروردگارا، جز تو معبودى نيست و تو منزهى و من ازستم كنندگان به خود پس ما خواست او را اجابت كرديم و او را از غم نجات داديم و مؤمنين را هم اين گونه نجات مى دهيم) جمله «و كذلك ننجى المؤمنين» به معنى (و مؤمنين را اينگونه نجات مى دهيم) كه در آيه دوم آمده، حكايتها و اشارتهايى دارد كه براى اهل نظر و ارباب ذوق تا حدودى معلوم و روشن است، مخصوصاً با توجه بر آنچه در صدر آيه دوم و نيز آنچه در آيه اول آمده است. در آيه اول، جريان گرفتارى حضرت يونس عليه السلام در ظلمات و تضرع او، و در صدر آيه دوم نجات دادن او از غم ظلمات بعد از تضرع و تسبيح، عنوان شده است و سپس در آخر آيه دوم با «واو» عاطفه جمله «و كذلك ننجى المؤمنين» بيان گرديده است. آوردن اين جمله با «واو» عطف، و تعبير «كذلك» بعد از «واو» عطف، حاكى از اين حقيقت است كه خداى متعال مؤمنين را هم مانند حضرت يونس عليه السلام با مداومت بر تسبيح و تضرع، از ظلمتها نجات مى دهد. مؤمنين هم بايد به عبوديت و تحصيل انقطاع و تسبيح بپردازند و نداى «لا اله الا أنت سبحانك انى كنت من الظالمين» سر داده و تضرع بكنند تا خداى متعال آنان را از ظلمتها و حجابهاى ظلمانى نجات داده و از غم و حزن رهايى بخشد.
خانه آن دل كه ماند بى ضيا
از شعاع آفتاب كبريا
تنگ و تاريك است چون جان جهود
بينوا از ذوق سلطان و دود
نى در آن دل تاب نور آفتاب
نى گشاده عرصه و نى فتح باب
گور خوشتر از چنين دل مر ترا
آخر از گور دل خود برترا
زنده اى و زنده زا اى شوخ شنگ
دل نمى گيرد ترا زين گور تنگ
يوسف وقتى و خورشيد سما
زين چه و زندان برآ و رو نما
يونست در بطن ماهى پخته شد
مخلصش را نيست از تسبيح بد
گر نبودى از مسبح بطن نون
حبس و زندانش بدى تا يبعثون
او به تسبيح از تن ماهى بجست
چيست تسبيح آيت روز الست
گر فراموشت شد آن تسبيح جان
بشنو اين تسبيحهاى ماهيان
هر كه ديد آن بحر را آن ماهى است
هر كه ديد الله را اللهى است
اين جهان دريا و تن ماهى و روح
يونس محجوب از نور صبوح
گر مسبح باشد از ماهى رهيد
ورنه در وى هضم گشت وناپديد
ماهيان جان درين دريا پُرند
تو نمى بينى كه كورى و نژند
برتو خود را مى زنند آن ماهيان
چشم بگشا تا ببينى شان عيان
ماهيانى جمله روحى بى جسد
نى در ايشان كبر و كين و نى حسد [3]
در يك بيان كوتاه مى توان گفت كه كلمه «ظلمات» در اين قبيل آيات كه قسمتى از آنها را در اينجا آورديم، به همان حجابهاى ظلمانى اشاره مى كند، حجابهايى كه در مقام تنزل انسان از مرتبه اصلى خويش، در منزل اخير، يعنى در مرتبه حيات دنيوى، عارض انسان مى گردد و او را بيش از پيش محجوب و محدود مى كند و حاجب بين او و بين چهره اصلى او، وبين او و بين مبدأ متعال مى شود.
فرشاد جهانبخشی