«عمر بن سعد بن ابی وقاص زهری» یا همان «عمر سعد» یکی از تابعین بود. تابعین یعنی گروهی که پیامبر را ندیده بودند و پس از صحابه مرجع مردم در امور دینی بودند. در بارۀ تولد او نقلهای گوناگونی هست از جمله او را متولد 23 هجری میدانند.
پدرش «سعد بن ابی وقاص» از اصحاب پیامبر و گروه مهاجرین بود. او سردار دلیر اسلام و فاتح امپراطوری ایران بود. آن گونه که از تاریخ هویدا است عمر سعد دارای ابعاد گوناگون علمی و مدیریتی و نظامی بودهاست و به اصطلاح امروزی آدم نخبهای بودهاست. در زمان واقعۀ کربلا او جوانی جویای مقام بود طبق آنچه که در کتب روایی نقل شده او در گیر و دار توسعۀ حکومت اسلام در سراسر جهان آن روز و گسترش قلمرو حکومت در ایران، بسیار مشتاق حکومت در نواحی مرکزی ایران به مرکزیت ری آن زمان بوده است. منطقهای وسیع و خوش آب و هوا و متنعم و برخوردار از مواهب طبیعی و انسانی.مطابق آنچه سید محمد صحفی در ترجمۀ کتاب شریف «اللهوف علی قتل الطفوف» یا همان مقتل لهوف سید ابن طاوس مینویسد آرزوی عمر سعد در حکومت بر ری در حال تحقق بود. یزید خلیفۀ تازه بر تخت نشسته حکم ولایت او بر ری را به همراه 4000 نفر سواره نظام جنگی، برای عزیمت به ری به وی میسپارد. او عازم سفر میشود که یزید به او اعلام میکند که قبل از حرکت به سمت ری باید به کربلا برود و در آنجا با حسین بن علی علیهما السلام مواجه شود. عمر سعد از این اقدام طفره میرود ولی یزید حکومت ایران را متوقف به کربلا میکند.عمر بن سعد از علمای اسلامی بود و میدانست کشتن فرزند پیغمبر و ارتکاب این جنایت گناهی نابخشودنی است به همین خاطر یک شب را از یزید مهلت گرفت تا تصمیم بگیرد. همۀ خردمندان قوم او را از مقابلۀ با سید الشهداء بر حذر داشتند ولی عشق بیانتها به قدرت چنان قلب او را تسخیر کرده بود که هیچ نصیحتی اثرگذار نبود. آن شب عمر سعد اشعار زیادی با خود میگفت از جمله شعر زیبایی است به این وصف.(1) فو الله ما أدري و إني لحائر افکر في امري علي خطرينبه خدا قسم نمیدانم و حقیقتاً در حیرتم. بسیار فکر میکنم در کارم که بین دو خطر افتاده است(2) ءأترک ملک الري و الري منيتي أم اصبح مأثوما بقتل حسينآیا ترک کنم حکومت ری را در حالی که قدرت آرزوی من است؟ یا گناهکاری بشوم که قتل حسین را به گردن گرفته است؟(3) حسين ابن عمي و الحوادث جمة لعمري و لي في الري قرة عينحسین فرزند عموی من است و حوادث جمع شده است و به جانم قسم که من عاشق ری هستم(4) ألا إنما الدنيا لخير معجل و ما عاقل باع الوجود بدينراستی حقیقتا دنیا نیکی حاضری زود بازده است و عاقل هرگز نقد را به نسیه نمیفروشد(5) يقولون إن الله خالق جنة و نار و تعذيب و غل يدينمیگویند حقیقتا خدا خالق بهشت است. و خدا خالق جهنم و عذاب و بستن دستان است(6) فإن صدقوا فيما يقولون إنني أتوب إلي الرحمن من سنتيناگر آن چه گفتهاند راست باشد حتما من به درگاه خدا دو سال دیگر توبه میکنم(7) و ان کذبوا فزنا بدنيا عظيمة و ملک عقيم دائم الحجلينو اگر دروغ گفته باشند ما با دنیا به پیروزی بزرگی رسیدهایم و قدرت عقیم است در همه زمانهااولین چیزی که در این شعر به چشم میخورد دودلی و تحیّر طرف است. گویا همۀ کسانی که جنایت میکنند از اول شقی نیستند گویا کسانی شقاوت و جنایتهای بزرگ را مرتکب میشوند که دارای ویژگیهای ادراکی زیادی هستند. تصور کنید که عمر سعد به جنگ امام حسین علیه السلام نمیآمد، چه آدم خوبی بود! چه حماسهها در وصف او سراییده میشد. حر بن یزید ریاحی کارش از عمر خیلی خرابتر بود اما الان ببینید چه حماسهها که در وصف او میسرایند. پس میخواهم بگویم عمر سعد و حر و خیلیهای دیگر قبل ار کربلا در یک عرض بودند اما واقعۀ کربلا عرصۀ امتحانی بود که تکلیف خیلیها را روشن کرد.در خط دوم آنچه در دلش هست را رو میکند اول قضیۀ ری را میگوید. قدرتطلبی اینجا است که خودش را رو میکند. بیتعارف باید بپذیریم که آرزوی قلبی خیلی از ماها هم همین چیزها است و خدا نکند که امتحان نهایی ما به این زودی فرا برسد.در خط سوم شعر تضاد عشقی به اوج خود میرسد. یک طرف بحث عاطفی بین او حسین بن علی علیه السلام است و یک طرف محبت بیانتهای قدرت.در خط چهارم پایهگذاری یک منطق غلط صورت میگیرد. خیر نقد و خیر نسیه! گویا دین و دنیا دو امر جدا از هم هستند که هر یک در جای خود خوبند. ریشهیابی این مشکل در اعتقادات درونی ما خیلی کارساز است. آیا ما نیز دنیا را فارغ از دین امری مطلوب میدانیم؟ اگر چنین است باید بدانیم این دو روزی با یک دیگر در تضاد میافتند و نوبت انتخاب ما است. در اساس اصل انتخاب عمر سعد و واقعۀ عظیم عاشورا را میتوان متولد همین یک خط شعر دانست. پارادوکس دنیا و دین، نقد و نسیه، دنیا و آخرت و سرنوشت انسان تعیین میشود.در خط پنجم تصمیم گرفته میشود. چرا چون مسئلۀ نفاق باطنیش رو میشود او که از علمای اسلامی است و برای خود کیا بیایی با اسم علم پیغمبر روحی فداه راه انداخته معلوم میشود که اعتقاد راسخی به گفتههای پیش از این خود ندارد. این موضوع را به خوبی میتوان از اینکه اعتقادات اصولی اسلامی و معاد را با لفظ «یقولون- میگویند» بیان میکند فهمید. میخواهد خود را در موضع یک فرد عاقل بیطرف که میخواهد بین اعتقادات اسلامی و غیر آن قضاوت کند قرار میدهد همان کاری که خیلی از ما میکنیم. اسلام دینی است که باید به آن اعتقاد داشت و به تکالیفش عمل کرد و الا قضاوت دربارۀ مسایل آن و قرار دادن اسلام در یک پازل ذهنی بزرگتر خطر بسیار بزرگی است که مسلمان را به ناکجاآباد خواهد کشاند.در خط ششم دنبالۀ داستان قابل پیشبینی است. بحث توبۀ بعد از این و ...در خط هفتم نیز گرایش اصلی محکم میشود و یک نظریۀ سیاسی غیر اسلامی و وارداتی کار را تمام میکند. قدرت عقیم است. این جمله یک استراتژی است که در تاریخ سیاسی اسلام زیاد شنیده میشود. یعنی قدرت چیزی نیست که بتوان دربارۀ آن مسامحه کرد زیرا فرزند ندارد یعنی تکثیر نمیشود که منتظر باشی به تو چیزی برسد باید بروی و تصاحبش کنی. قدرت یکدانه و دردانه است و قابل تولید مجدد نیست پس گرانبهاترین چیز است.وجداناً ببینیم که کداممان این اعتقادات عمر سعد را ولو به طور خفیف نداریم.منبع: وبلاگ بزمانه(+)