یک واژه بسیاراصیل وکهن فارسی مثل بازار که امروزه در ایران روسیه هند کشورهای عربی وآفریقایی پربسامد هست
این واژه بی شباهت به واژه بزرگان نیست .بازرگان. [ زَ ] ( اِ مرکب ) سوداگر. تاجر. ( دهار ) ( منتهی الارب ). مخفف بازارگان است و مرکب باشد از لفظ بازار که معروف است و از لفظ گان که برای لیاقت آید. پس معنی بازارگان کسی که لایق بازار باشد و آن سوداگر است و کسانی که به ضم زا خوانند خطاست.
در بهار عجم نوشته که بازرگان جمع بازاره [ است ] که به های نسبت بمعنی کسی که در بازار نشیند، مخفف بازارگان و اطلاق آن بر شخص واحد از عالم مژگان و دندان که جمع مژه و دندان است و بمعنی مفرد مستعمل میشودو بمعنی سوداگر مجاز است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
مخفف بازارگان است که سوداگر باشد. ( برهان قاطع ). مخفف بازارگان... و آن را سوداگر نیز گویند، یعنی نفعآور. ( انجمن آرای ناصری ). در لهجه زباکی بازارگان «گریرسن 75». ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) : و چون از سیل تباه شد،عیوبه بازرگان... چنین پلی برآورد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261 ). بازرگانی را که وی را ابومطیع سکزی گفتندی یکشب شانزده هزار دینار بخشید. ( تاریخ بیهقی ).
ای به نان کرده بدل عمر گرامی را
من ندیدم چو تو بی حاصل بازرگان.
فاطمه سماواتی
بازَر یا بازَره به معنی آنکه زر یا طلا یا پول دارد و گان به عنوان پسوند جمع (مانند ستارگان).
آنکه بازرگان است پس از جمله زردارانی است که معمولا مال خود را در کسب و کار و تجارتی سرمایه گذاری می کند.
البته فقط نظر شخصی من است و مبنای علمی ندارد/ نیما نظافتی