1. تعریف: منظور از روشنفکری دینی جریانی است که اولا از منظر هستی شناختی، همزمان جهان قدسی دینی را در کنار جهان غیر قدسی برون دینی پذیرفته است.
ثانیا از منظر معرفت شناختی، با تخصصی که در حیطه آموزههای مربوط به جهان غیر قدسی برون دینی دارد، تلاش میکند نسبت آموزههای مربوط به آن جهان را با آموزههای مربوط به جهان قدسی دینی مورد ارزیابی قرار دهد. نواندیشی دینی از جهت اول تفاوتی با روشنفکری دینی ندارد؛ اما از جهت دوم نواندیشی دینی با تخصصی که در حیطه جهان دینی دارد، کوشش میکند نسبت آموزههای مربوط به آن جهان را با آموزههای مربوط به جهان غیر قدسی برون دینی مورد سنجش قرار دهد.
2. اشتراک در اهداف عملی: با پذیرش وظیفهای تاریخی-اخلاقی، مهمترین هدف عملی هر دو جریان این است که میخواهند شکلهای گوناگون سلطههای اضافی انباشته شده در ابعاد گسترده زندگی اجتماعی مسلمانان را، بزدایند. از این جهت، این دو جریان فکری در مقابل هر جریان فکری دیگر قرار میگیرند که یا به خاطر مشکلات معرفتی یا به خاطر مشکلات اخلاقی، در عمل، به ماندگاری شکلهای مختلف سلطههای اضافی انباشته شده در ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی مسلمانان، دامن میزنند.
3. دفاع از وجود امر دینی معتبر و معرفت دینی معتبر: هر دو جریان روشنفکری دینی و نو اندیشی دینی از اصل وجود حوزهای از زندگی که جنبه قدسی دینی دارد، دفاع میکنند. به تبع، هر دو جریان میپذیرند که بخشی از معرفتهای بشری برخاسته از تامل در متون درجه اول دینی است و چنین معرفتی در کنار معرفتهای تجربی، شهودی، عقلی و تاریخی، شکلی از معرفتهای معتبر بشری را تشکیل میدهند و قابل تقلیل به اشکال دیگر معرفت نیستند. با این حال، روشنفکری دینی، در مقایسه با نواندیشی دینی، به لحاظ هستی شناختی دایره امر دینی، و به لحاظ معرفت شناختی محدوده آموزههای دینی را در قلمرو زندگی اجتماعی ناچیز می شمارند.
4. کارکرد محدود سازی حوزه آموزههای سنت دینی: هر دو جریان روشنفکری دینی و نواندیشی دینی به این نتیجه رسیدهاند که بخشی از آموزههای سنت دینی در ابعاد اجتماعی درون زیست جهان جدید مسلمانان مانند زیست جهان جدید غیر مسلمانان، غیر قابل دفاع است. از این رو، هر دو جریان میکوشند دایره امر دینی را محدود سازند. با این حال، روشن فکری دینی، چنین کارکردی را از بیرون دین، با اثبات اعتبار آموزههای دانشهای غیر دینی و به تبع، اثبات بی اعتباری بخشی از آموزههای دینی انجام میدهند؛ در حالی که نواندیشی دینی، چنین نقشی را از درون دین، با اثبات بی اعتباری بخشی از آموزههای دینی و به تبع، اثبات اعتبار بخشی از آموزههای غیر دینی به منصه ظهور میرسانند.
5. کارکرد انسانی-عقلانی سازی آموزههای سنت دینی: هر دو جریان روشنفکری دینی و نو اندیشی دینی، به جای اسلامی سازی علوم غیر دینی، میکوشند آموزههای سنت دینی را در راستای عملی شدن، در شکل تاریخی-اجتماعی، به مرحله درک تاریخی-اجتماعی بشری پایین آورند و از این جهت، آموزههای دینی را مادام که به شکل حقوقی-قرار دادی درنیامده است، لباس عمل نپوشانند. در این فرایند، روشنفکری دینی اعتقادی به استفاده از تجارب عقلانی مندرج در تاریخ اجتماعی مسلمانان و نیز بهرهگیری از زبان تاریخی مربوط به ادبیات دینی ندارد و هر گونه برگشت به آن تجربهها و این زبان را مخل چنین فرایندی میداند؛
در مقابل، نواندیشی دینی بر این اعتقاد است که تجارب عقلانی مبطون در تاریخ اجتماعی مسلمانان و امکانات زبان شناسانه سنت تاریخی-دینی آنان اقتضا مینماید که صورتبندی این فرایند، با تکیه همزمان بر تجارب گذشته مسلمانان (در عین استفاده از تجربه جدید بشری) و نیز با بهره گیری از زبان تاریخی مربوط به ادبیات دینی، انجام گیرد. نواندیشان دینی با عطف توجه به عوامل غیر معرفتی از قبیل لزوم پرهیز از بحران هویت، پذیرش عملی هر چه بیشتر و آسانتر این دگردیسی و تحول از سوی عموم مسلمانان و انگیزههایی از این قبیل، بازیابی تجربههای عقلانی مسلمانان را و عدم خروج از زبان دینی برای طی کردن این فرایند را ضروری تلقی میکنند.