سالها بود که به سخن حاجآقا مجتبی فکر میکردم. استاد بزرگوارم آیتالله مجتبی تهرانی. سال شصت، شصت و یک بود. جلسهی اخلاق. چهارشنبه بعد از نماز مغرب و عشا. حاجآقا میگفت: "انسان به واسطهی مشغولیاتی که در دوره حیاتش داشته است، همان دلمشغولیها و دغدغهها در سَکَرات موت نیز به سراغش میآیند!"
بعد او از عالَم محتضری میگفت که هیچ یاد و حواسی نداشت و بیهوش بود. حاج آقا مجتبی هم بر سر بستر محتضر حاضر شده بود. استادم میگفت: "آن عالم بزرگوار دائما سورهی قدر را میخواند و پس از اتمام، دوباره آن را تلاوت میکرد! خیلی تعجب کردم. از بستگان کنار بستر محتضر دلیل خواندن دوباره و چندبارهی سورهی قدر را پرسیدم. آنها گفتند: پدرمان در خواندن سورهی قدر مداومت داشت و آن را بسیار دوست داشت. در طول روز بارها آن را میخواند."
پیارسالها بود. سال نود و شش. مادر مهینخانوم تبولرز داشت. به شدت میلرزید. دندان قروچه میکرد و حالت نیمههوشیار داشت. ساعت دوازده شب بود. به سرعت او را به بیمارستان تهرانکلینیک رساندیم. پزشک متخصص او را معاینه کرد. تب مادرم ۳۹/۵ بود. مادرم میلرزید و سخنان نامفهوم و درهمی میزد. میزان هوشیاریاش به شدت پایین بود. اصلا ما را نمیشناخت. به طور دائم اما زبانش میچرخید .آن هم گنگ و نامفهوم. گوشم را جلو بردم. نزدیک دهان مادرم. خوب گوش دادم. مادرم هی سورهی حمد و توحید را میخواند و صلوات میفرستاد. دوباره و چندباره آن را تکرار میکرد!
سه چهار ساعت در بیمارستان بودیم. پزشک متخصص دوباره مادرم را معاینه کرد و پس از دیدن آزمایشهای پزشکی که در همان سهچهار ساعت از او گرفته بودیم گفت: "الحمدلله حال مادرتان بسیار بهتر شده است. نیازی به بستری شدن ندارد." دارو نوشت و دستورهای پزشکی لازم را داد.
خوشحال و خندان بودم. به اتفاق مادر و خواهرم از بیمارستان خارج شدیم. هوا سرد بود و سرخرنگ. برف بهمنماه رقصکنان میبارید.
یاد سخن استادم حاجآقا مجتبی تهرانی افتادم. شاهد سخنِ او را یافته بودم. آن شب در تهرانکلینیک، علاوه بر تایید سخن استادم، حکمت دیگری را یافته بودم: به نظرم ظاهرشدن ملکات الهی و شیطانی علاوه بر سکرات موت، در برخی دیگر از مواقع حیات رخ مینمایاند. ساعتها و لحظههایی دیگر در حیات انسان که ارتباطش ولو موقت از دنیا کوتاه و منقطع میشود. ساعتهایی غیر از سکرات موت!
مداومت مادرم مهینخانوم از جوانی، میانسالی و پیرسالی به واجبات و مستحبات و دوری و پرهیز از حرامها و مکروهها شاید در واقعهی آن شب بی تاثیر نبوده است. مادرم سالهاست که توفیق تلاوت هر روز قرآنکریم، انجام نوافل روزانه، نمازشب، دعاهای ماثوره از معصومان و مجالس حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام را دارد.
"انا انزلناه فی لیلهالقدر. و ما ادرائک ما لیلهالقدر.../قرآنکریم، سورهی قدر.
دلنوشتههای امیررضا ستوده