يک نکتهای که من و همه همکارانم اعتقاد داشتيم، و سعی کرديم که در آن راه پيش برويم، اين بود که اين قدر خارجی خارجی نگوئيم. يعنی اولا فکر نکنيم که اگر يک کاری را خارجی میکند، اين واقعا يک چيز فوق العادهای است که فقط آنها میتوانند انجام بدهند.
بعد هم برای هرکاری نرويم بپرسيم از بقيه که چه گونه بايد کارمان را انجام بدهيم. بايد يک مقداری خودمان هم دست اندر کار باشيم. اين برداشت خيلی غيرعادی بود، برای اين که همه ما با اطمينان و اعتقاد فوق العادهای کارهای تازه را شروع میکرديم. به خاطر تحصيلاتی که کرده بوديم يک اطلاعات کلی از کارها داشتيم، ولی در عمل هيچ کدام آنها را نه ما و نه کس ديگری در داخل ايران اجرا نکرده بود. ما به جای اين که برويم کارشناس بياوريم، خودمان راه حل برای خودمان پيدا میکرديم.
ابوالحسن ابتهاج که در ابتدای دهه ۱۳۳۰ کار برنامهریزی توسعه در ایران را با تأسیس سازمان برنامه آغاز کرد در ابتدا به کارشناسان خارجی توجه داشت و اصولا حرفش درست بود. يعنی روبرو شده بود با اين که اگر شما میخواهيد يک راهسازی درست بکنيد، در کشور مهندسينی که بتوانند اين کار را انجام بدهند نداريد و میبايست از خارج کسانی را بياوريد که اين کار را بکنند تا شما ياد بگيريد و بعد بتوانيد خودتان انجام بدهيد. يک مورد خيلی معروفش مورد شرکت انگليسی جان مولم است که به ايران آمده بود. برای اولين بار در ايران متوجه شدند که اين شرکت لابراتوارهای کوچک در بيابان درست کرده و خاکها و فشار خاک را اندازه گيری میکند و نوع سنگ ريزهای که می بايست به عنوان زير ساخت جادهها بگذارند را معين میکند چند سانتيمتر بايد باشد. مردم میخنديدند به اين حرفها و اين نوع برنامههایی که ابتهاج داشت. بعد ابتهاج مورد ايراد قرار میگرفت، آن چنان که سر انجام ناچار شد قسمتی از راههایی را که میخواستند بسازند، بدهند به يکي از مهندسين ايرانی که خيلی خوب صحبت میکرد و جلب توجه همه را کرده بود. خوب، جادهای که ساختند هيچ خوب نبود، با تمام ادعائی که می کردند. بنابراين آن جا ابتهاج حق داشت، و کاری که او کرد باعث شد که بعداً مهندسين ايرانی و شرکتهای مقاطعهکاری ايرانی همان کار را خوب فرا بگيرند، و نه تنها در داخل ايران آن کار را اجرا بکنند، بلکه در دهه ۷۰ میلادی به تدريج شرکتهای بزرگ ساختمانی ايران شروع کردند در منطقه خاورميانه کار کردن. من خودم میدانم يکي از آن شرکتها در عربستان سعودی به عنوان مهندس مشاور کار می کرد. يعني همان کاری را که جان مولم در دهه ۵۰ میلادی در ايران کرده بود ما در دهه ۷۰ در کشورهای ديگر می کرديم. در اين مورد ابتهاج کارش درست بود. يا فرض بکنيد درمورد سازمان آب و برق خوزستان، وقتی آدم گزارش را میخواند خيلی ساده به نظر میآيد. خوب، بله، بايد اين کار را ميکرديم. اما وقتی شما هيچ گونه اطلاعی نداريد و میخواهيد از صفر شروع بکنيد، و يک گزارشی را با کمک خارجیهای با تجربه تهيه میکنيد و اجرا میکنيد، اين را بايد آفرين گفت.
چند سال بعد، در آخر دهه ۶۰ میلادی، يعنی حالا ده سال پس از اجرای برنامه ابتهاج، وقتی من در بخش خصوصی بودم، همان کسی که برنامه عمران خوزستان را اجرا کرد، آقای دیوید ليلينتال، با من تماس گرفت و به من پيشنهاد کرد با هم شريک بشويم و کار بکنيم. يکی از چيزهایی که در نامه خودش به من نوشت اين بود که خيلي مايلم با شما همکاری بکنم و شما بشويد شريک اصلی، به خاطر اين که آن روزی که من در ايران شروع به کار کردم، ايران کسی را نداشت، امّا امروز شما خيلی آدمهائی داريد که به فنون مختلف آشنائی دارند، که اينها همه رفتند بهترين تحصيلات را کردند و برگشتند و در نتيجه امکاناتی که امروز کشور شما دارد با امکانات دوازده سيزده سال پيش که من شروع کردم فرق دارد. بنابراين، ابتهاج وقتی شروع کرده بود که در کشور ما کارشناس به اندازه کافی نداشتيم اما بعد از ده سال از اجرای برنامههای او توانمندی کارشناسان ایرانی به جایی رسیده بود که شرکتهای خارجی به ما پیشنهاد شراکت و همکاری میدادند.
منبع: کتاب سياست و سياستگذاری اقتصادی در ايران ۱۳۵۰-۱۳۴۰، مصاحبه با علينقی عاليخانی، انتشارات بنياد مطالعات ايران