چند روز پیش یکی از دوستان نظرم را در مورد مهاجرت جویا شدند.
عصراسلام: پاسخ مختصری برای ایشان نوشتم بدین شرح که:
«سلام
در مورد مهاجرت چندتا مساله هست.
یکی اینکه من با توجه به شناختی که در سفرهایم نسبت به زندگی خارج از ایران پیدا کردهام، زندگی با امکاناتی حداقلی در روستایی در ایران را بر زندگی مرفه در کشورهای دیگر ترجیح میدهم.
اینجا مردم را میفهمم و با مردم میتوانم ارتباط نزدیک برقرار کنم و میتوانم به آنها عشق بورزم. آنجا هم با مردم ارتباط میگیرم و با آنها دوست میشوم، اما فهمیدن و عشق ورزیدن به این کیفیتی که اینجا هست نه.
مشکل شهرهای بزرگی مثل تهران این است که این ارتباط نزدیک با آدمها را از دست میدهیم و انگار آدم ریشهاش قطع است. زندگی در تهران بد فاجعهایست. به همان کیفیت زندگی کوفتی در لندن و سنگاپور و سئول.
آدمها در زندگی نیاز به معنا دارند. آدمها نیاز به ارتباط معنادار با یکدیگر دارند. مفهوم محله و مفهوم ارتباط و مفهوم اهل جایی بودن در تهران از انسانها گرفته شده است.
ما گوشهای از دنیا در همین روستا مشغول زندگی و رشد و بزرگ کردن بچههایمان هستیم. فضای زندگی خوبی داریم. فضای رشد خوبی برای بچهها فراهم است. در دل طبیعت و در میان مردم داریم زندگی میکنیم. هر روز ظهر و عصر با بچهها به مسجد میرویم. خدا را شکر میکنیم و با مردم گفتگو میکنیم. گاهی هم برای شب نشینی خانه همسایهها میرویم.
برای کار هم روزیمان به دست خداست. اگر اینترنت را هم قطع کنند و درآمدی از معلمی هم نباشد، میروم روی زمین کار میکنم و روزیمان را از زمین به دست میآورم. هیچ جای دیگری از دنیا رضایت بیشتری از زندگیای که در اینجا داریم نخواهیم داشت. شاید جاهای دیگر رفاه بیشتری در انتظارمان باشد، اما معنا برای زندگی همینجاست.»
محمدعلی اسماعیلزاده