ابوخالد هر روز ظهر كه توی خانه شخصیاش در استانبول میز ناهار را میچیند سعی میكند به خودش بقبولاند كه اسكندركباب را بیشتر از كبه دوست دارد.
عصراسلام: وقتی باقلوا را كنار قهوه ترک گاز میزند ناگزیر یاد فطائر امحبیب میافتد كه صبح به صبح با چای عراقی برایش توی سینی میگذاشت. یاد امحبیب تنها چیزی است كه باقلوای استانبولی را تلخ میكند. عراق كشور غمگینی است اما ام حبیب هر روز صبح كه پسرش را در درگاهی خانه بدرقه میكرد لبخند میزد.
ابوخالد نمیداند امحبیب هنوز لبخند میزند یا نه. خندههای از ته دل عطر دارند. با مكالمه تصویری از دوربین موبایل نمیشود فهمید خندههای امحبیب هنوز همان عطر اول صبح را دارند یا نه. عراق كشور پیشرفت نبود. این را ابوخالد بعد از ۴۰ سال زندگی میگفت. میگفت اینجا با این وضع جای زندگی و كار نیست، یكی باید این وضع را درست كند. این شد كه خانه و كارگاه را فروخت و آمد تركیه خانه خرید و اقامت گرفت. خانهای كه هر چقدر در آن عود روشن میكند و عبدالحلیم حافظ پخش میكند، بوی امحبیب را نمیگیرد.
ابوخالد حالا شهروند تركیه است. مثل دوست افغانستانی و آن یكی دوست ایرانیاش كه شهروند تركیهاند. آن دو هم زندگیشان را فروختهاند و آمدهاند تركیه خانه خریدهاند و اقامت گرفتهاند. حالا اما غروبها كه با هم قهوه میخورند حس میكنند هموطن نیستند. از كشورشان كه حرف میزنند هنوز باور دارند آنجا جای زندگی و كار نیست و یك نفر باید این وضع را درست كند. دوست ایرانیاش ظهرها كه ناهار را در رستوران ایرانی استانبول میخورد، به كبابهایی فكر میكند كه پدرش در بالكن خانه درست میكرد. بالكنی كه مشرف به شهری بود كه به عقیده او جای كار و زندگی نبود و باید یكی این وضع را درست میكرد.
طبق آمار مركز آمار تركیه، بیشترین خریداران خانه و ملك در این كشور را ایرانیها، عراقیها و افغانستانیها تشكیل میدهند. همه مردمی كه زمین پدریشان را در وطن پدریشان فروختهاند تا تكهای زمین یك گوشه دیگر دنیا بگیرند. همه مردمی كه میگویند كشورشان جایی برای كار و پیشرفتشان نداشت و یك نفر باید این وضع را درست میكرد. همه مردمی كه فكر نمیكنند آن یك نفر كه باید میماند و با كار و سرمایهاش وضعی را درست میكرد خودشان بودهاند.
علیرضا رأفتی
جامجم