جامعهشناسی تیغی دولبه در جوامعی با ساختارهای ایدئولوژیک قوی است. زمانی ایدئولوژی بر علم مسلط شود جامعهشناسی کشنده، زجرآور و جامعهشناس مطرود است.
عصراسلام: اگرچه جامعهشناسی بهواسطه این سلطه امروز نیز عرصه فعالیت چندانی در جامعه ندارد و خود رشتهای منزوی در علوم انسانی است اما بیشک جامعهشناسان نیز بهعنوان اجتماعی که پیوندی باهم ندارند هرکدام در یک انزو برای حفظ موقعیت خود در تقلا هستند. عدهای از آنان نیز این مجال را ندارند و بهراحتی طرد میشوند.
هاله لاجوردی، مترجم و جامعهشناس در یک روز سرد زمستانی در یک انزوای مفرط با مرگ کام گرفت. اگرچه بسیاری مرگ او را از زمان اخراج و طرد در دانشگاه به یک دهه پیش ارجاع میدهند اما نهایت اندیشه ورزی، رویکرد نقادانه و تمام تلاشهایش یک طرد همیشگی بود اگر به تودرتوی علم و نقد و اندیشه سرک نمیکشید و اگر هاله انسانی منطبق با استاندارهای ایدئولوژیک جامعهاش بود امروز در متن زندگی علمی بود نه در حاشیهای مفرط.
او نهتنها به کارخانه آدمسازی فرهنگ دانشگاهی بها نداد او از فمینیسم گفت و برای جامعهای اندیشید که زن هر چه باشد و با هر معیاری خود را قدرتمند کند باز یک زن است خواه بالاترین مقام یک سازمان باشد خواه یک فرد معمولی در یک زندگی عادی. تا اینجا لاجوردی فردی به لحاظ دانشگاهی و علمی مطلوب بود چرا که در حوزهای زبان میراند که کسی بهایی به آن نمیدهد و اگر هم بدهند نگاه ترحمانگیزی است. اما لاجوردی در این کالبد نماند و پای فراتر از حدودش گذاشت او برخلاف بسیاری از همگنان خود تنها به مسئله زنان رجوع نکرد بلکه اندیشه دیگران را مترجم شد در بیان دیگر مسائل اجتماعی با سرکشی و عصیانگری نقادی کرد و اینگونه به هنجارشکنی در محیط علمی پرداخت.
استاندارهایی که لاجوردی و امثال او در مقابل آن سرکشاند اما این استاندارها میمانند و لاجوردیها را در خود میبلعند... . مرگ تدریجی او از یک تنهایی و از سرکوب دلبستگیها آغاز شد هاله نمودی یک سرکوب است سرکوبی که همه طعمش را چشیده یا میچشیم... بالاخره زن میبایست در این نهاد دانشگاهی بداند کیست؟ در واقع همانطور جامعه او را در یک خفگی نیمه بند قرار داده در نهاد دانشگاهی و سازمانی گمان رهایی از چنبره دستان قفلشده بر گلویش را نباید داشته باشد زن در هر کسوت و هر جایی حتی در اندیشه ورزی باید بداند کیست و این هژمونی بر فرهنگ جامعه مسلط است و مکان و زمان خاصی به پایان نمیرسد.
لاجوردی اما برعکس در یک سیستم علمورزی مردانه و سخت قدم گذاشته و علاوه بر آن در گامی فراتر از اندیشههای نو سخن میگوید و نقادی میکند و این زیادهخواهی است. زیادهخواهی یعنی اینکه زن میخواهد او را یک انسان بدانیم و او در بیان اندیشه و تحلیلهای مسائل اجتماعی مانند مردان راحت صحبت کند. در واقع این چرخش نگرشی زن و تابع سیستم مردانه نبودن خود استانداری قوی است و نقض آن مجوزی محکم برای طرد... استاندار جامعه زنان را افرادی مطیع و در کمال مطلوب خانهدار و همسری فداکار میخواهد. استاندارد جامعه علمی نیز زن مطلوب را زنی میداند که فوقش اگر سرکش است به بیان خواستههای زنان و در حوزه جنسیت زده خود بماند. به دنبال کشف علمی و منطقی مسائل و بیان رویکردهای منطقی نباشد... اما مطلوبترش هم این است بیان احساسی داشته باشد نامش شعر است و با خود میگوید همین شعرها را ادامه بده و اگر خیلی روشنفکری در محدوده فکر کردن به محدودیت اجتماعی زنان بمان که این خود یک طیف است.
لاجوردی اما در این محدوده نماند و فارغ از پیشینیان و دیگر زنان خود را بهعنوان زنی که رویکرد منطقی و منتقد دارد مطرح کرد و اینگونه طرد و مرگ تدریجی خود را بهآرامی آغاز کرد... در جامعهای نابرابر، تحقیرکننده، مأیوسکننده تنها با دلبستگی سرکوبشده و تنها برای بیان اندیشه و علاقهاش به تدریس و اندیشه ورزی. این ثمره تلاشهای یک زن است که میخواهد خودش باشد، رویکردی جدید داشته باشد و استانداردی بر او تحمیل نشود اما ... .
نویسنده: الهام مرادی نژاد
شبکه جامعهشناسی علامه