در گزارشی که خدمت امام دادم به تلاشهای تیمسار نجفدری هم اشاره کردم و نوشتم بهتر است از ایشان تقدیر شود.

عصراسلام: تیمسار نجفدری مسنترین نیروی ژاندارمری و از افسران زمان پهلوی بود، اما از قبل انقلاب ارادت عجیبی به امام داشت؛ بهطوری که وقتی اسم امام را میشنید به نشانه احترام نظامی دستش را تا نزدیک گوشش بالا میبرد و پا میکوبید.
یکی از خصلتهای تیمسار این بود که جملههایش را با فحش تمام میکرد. به آن فحشها میگفتیم "پسوند". هرچند دست خودش نبود و قصد بدی نداشت، استفاده از این پسوندها عادتش شده بود. یک روز از بخش عقیدتی سیاسی ارتش از من خواستند با تیمسار صحبت کنم تا کمتر در بین حرفهایش از فحش استفاده کند، به ویژه پشت بیسیم و هنگام حرف زدن با نیروها. من که از دل پاک و نیت خالصش با خبر بودم به آنها گفتم: تیمسار در ماجرای مهاباد خیلی زحمت کشید و خدمت کرد ولی فحش دادن عادتش شده و از دست من هم کاری بر نمیآید.
پرسیدند چاره چیست؟
دنبال راه چارهای بودم که یادم آمد ایشان به امام علاقه خاصی دارد، به آنها گفتم: تیمسار فقط از امام حرف شنوی دارد، اگه امام به ایشون دستور بدن، حتما گوش میکنند.
در آن گزارش از امام خواستم در خصوص فحش دادنهای او نیز تذکری بدهند. دو ماه بعد که تیمسار به دیدار امام میرود در آنجا امام از آقای نجفدری تشکر میکند. در آخر هم به او میگویند: آقای نجفدری میگویند پسوند حرفهایتان کمی تند است، اگه میشود کمی رعایت کنید!
تیمسار هم به عصبانیت میگوید: فرمانده معظم کل قوا، اشتباه به عرضتون رساندهاند مادر فلان شدهها!
امام خندهاش میگیرد و چیزی نمیگوید. نجفدری هم که متوجه اشتباهش میشود همانجا شروع میکند به گریه کردن. امام هم او را دلداری میدهد.
بعد از آن دیدار امام به احمد خمینی گفتند: این حرفا لقلقه زبان ایشون شده وگرنه نیت بدی ندارد.
از کتاب حجره شماره دو، خاطرات ابوالقاسم اقبالیان، نوشته رضا یزدانی.
حسام آبنوس