محمد ظاهر در اکتبر سال ۱۹۱۴ به دنیا آمد. او در پی ترور پدرش، محمد نادرشاه، به سلطنت و چهل سال سلطنت کرد.سال ۱۹۷۳ محمد داوود خان، از خویشان پادشاه افغانستان، علیه وی دست به کودتا زد.

عصراسلام: محمد ظاهر از آن سال به بعد تا سال ۲۰۰۲ (سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان) در خارج از این کشور اقامت داشت. وی در آوریل سال ۲۰۰۲ که به افغانستان بازگشت، شاهد برقراری نظام جمهوری با تصمیم لوی جرگه در این کشور بود. او تا هنگام مرگ در کابل اقامت داشت اما در این مدت، چند بار برای انجام معاینات و معالجات پزشکی به خارج سفر کرد. وی در مراسم ادای سوگند ریاست جمهوری حامد کرزای در دسامبر سال ۲۰۰۴ شرکت داشت. محمد ظاهر روز ۲۳ ژوئیه ۲۰۰۷ (اول مرداد ۸۶) درگذشت.
میگویند محمدظاهر شاه، پادشاه افغانستان، روابط تنگاتنگی با پادشاه ایران داشت و از سوی محمدرضاشاه پهلوی کمک های زیادی به دولت وی میشد. حتی در هنگام تبعید در ایتالیا، یکبار با پررویی اعتراض کرده بود که دههزار دلار مستمری ماهانه اهدایی شاه ایران جوابگوی مخارج وی نیست! این سخن نیز از وی نقل میکنند که یکبار گفته بود: ملت افغان زیر بار زور نمیرود، مگر اینکه آن زور، خیلی پر زور باشد.
در سال ۱۹۷۳ که وی به سفر ایتالیا رفت، داوود خان که شوهر خواهرش بود در کابل کودتا کرده و به برادرزن تاجدارش پیغام فرستاد که همسرِ شاه، که از خویشاوندان خودِ داوود خان نیز بود در کابل گروگان است و اگر ظاهرشاه همه جواهرات و پول های همراهش را بازپس دهد، همسرش صحیح و سالم از افغانستان خارج خواهد شد و به او خواهد پیوست، در غیر اینصورت.....
گویا محمدظاهر شاه که در رُم جا خوش کرده بود، با خونسردی پاسخ داد: پسر عمو جان، آن جواهرات و پولها را بشرطی عودت میدهم که علیاحضرت ملکه را در همان جا نگاه داری و اگر ممکن است تا ابد ممنوع الخروج سازی! وگرنه چیزی را بازپس نخواهم فرستاد.
همچنین میگویند که پس از کودتای داوود خان که هم پسر عموی محمدظاهر شاه و هم شوهر خواهرش بود، پادشاهِ از تاج و تخت جدا افتاده از استادخلیل الله خلیلی، شاعر بزرگ پارسی گوی افغانستان که ستون زبان فارسی در خراسان میبود، درخواست کرد شعری طنز از حکایت وقایع بوجود آمده برای شاه بسراید که استاد نیز چنین سرود:
داوود چه خوش زمانه را پائیدی
هم پایهٔ تخت شاه را سائیدی
هم بر سرِ پادشاه، جمهوریدی
هم خواهر پادشاه را ...
ظاهرشاه نیز در پایان این دوبیتی، شعر زیر را نوشت و برای داماد کودتاگر خویش فرستاد:
دشمنی شیرینتر از اولاد نیست
شاخ گاوی بدتر از داماد نیست
《اقتباس از پاورقی های دکتر باستانی پاریزی》
پینوشت:
پس از درگذشت استاد خلیلالله خلیلی که ستون ادبیات فارسی در سرزمین آریانای کهن بود. دوستانش؛ جسد آن شاعر پراحساس را که به قلهٔ اوج معرفت رسیده بود، در بلندی های گردنهٔ خیبر به خاک سپردند. جائی که از دور دستها، روح او ناظر بر افلاک خراسان، از میمنه تا درگاهِ بلخ باشکوه، این زادگاه مولانا، بوده باشد.
از مُلک ادب، حکم گذاران همه رفتند
شو ، بار سفر بند، که یاران همه رفتند
تاریخ و فرهنگ ایران زمین